به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از شهریور ماه سال 1401 به دنبال ناپدید شدن مرد جوانی به نام جعفر آغاز شد .
ناپدید شدن مرموز مرد جوان
همسر وی که به
پلیس آگاهی دماوند رفته بود گفت : همسرم دیروز از خانه بیرون رفت و دیگر باز نگشت،همه جا را دنبال او گشتهام اما خبری از همسرم نیست .همسرم مدتها قبل مبلغی را به یکی از دوستانش به نام ساسان قرض داده بود، اما ساسان طلب شوهرم را پس نمیداد ه و انها با هم اختلاف داشتند.
همسرم با ساسان قرار ملاقات داشت تا درباره پس گرفتن پولش به او صحبت کند. اما حالا گوشی موبایل شوهرم خاموش است و از ساسان هم هیچ خبری ندارم و گوشی موبایلش را پاسخ نمی دهد.با اطلاعاتی که این زن به پلیس داده بود تلاش ماموران برای افشای راز ناپدید شدن جعفر آغاز شد و ماموران در نخستین گام از بررسیها به ردیابی ساسان پرداختند، وی بازداشت شد و در بازجویی ها ادعا کرد قرار ملاقاتی با جعفر نداشته است .
ردیابی آنتن دهی موبایل رازگشای جنایت
وقتی آنتن دهی گوشیهای موبایل جعفر و ساسان نشان داد آنها ساعتها در باغ جعفر حضور داشتهاند، ساسان به ناچار لب به اعتراف گشود و به قتل دوستش به خاطر طلب ۱۵۰ میلیون تومانی اعتراف کرد.
وی گفت
جسد دوستش را پس از قتل در انتهای باغ دفن کرده است .با اطلاعاتی که این مرد به پلیس داده بود جسد مرد جوان کشف و به پزشکی قانونی منتقل شد و کارشناسان علت مرگ را اصابت گلوله به سرش اعلام کرد.
در دادگاه ساسان به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند و گفتند حاضر به گذشت نیستند.
وقتی متهم روبه روی قضات ایستاد ابراز پشیمانی کرد و گفت : باور کنید من و جعفر سالها با هم دوست بودیم. من هرگز نمیخواستم او را بکشم و حالا پشیمان هستم.
وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت :مدتی قبل جعفر ۱۵۰ میلیون تومان به من پول قرض داده بود ، قرار بود با پول کار کنم و پس از چند ماه پول را به او برگردانم.اما او یکباره با من تماس گرفت و گفت پولش را میخواهد .من به او گفتم فعلاً پولی در بساط ندارم و تا چند ماه آینده بدهی ام را پرداخت میکنم .اما او اطلا حرفم را گوش نمیداد و می گفت پولش را می خواهد.
وی ادامه داد: آخرین بار جعفر مرا به باغش دعوت کرد تا در این باره با هم صحبت کنیم. من با خودم دست چک برده بودم و به جعفر گفتم به او چک میدهم تا مدتی بعد بدهی ام را بپردازم،اما قبول نکرد، او سوئیچ پژو 206 مرا برداشت و گفت ماشینم را از من میگیرد تا پول را به او پس بدهم، درگیری میان ما بالا گرفت و من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با اسلحهای که همراه داشتم یک تیر به سمت او شلیک کردم،اما تیر ناخواسته با سرش برخورد کرد .وقتی جعفر روی زمین افتاد ترسیدم .من جسد او را داخل فرغون گذاشتم و به انتهای باغ بردم .
آنجا گودالی حفر و جسد را دفن کردم .
متهم که سرش را پایین انداخته بود گفت: باور کنید مرگ او اتفاقی بود و من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم.صرار های او برای پس گرفتن پولش اعصابم را به هم ریخته بود که دست به اشتباه زدم.
وی درباره حمل اسلحه گفت: اسلحه را مدتی قبل از یکی از دوستانم گرفته بودم . چون در باغهای دماوند رفت و آمد داشتم همیشه اسلحه همراهم بود تا اگر حیوانی به من حمله کرد بتوانم از خودم دفاع کنم .
ارسال نظر