ضرورت آموزش خانواده و نقش خشونت/ رخشنده مند: زمینه تولید تمدن، خانواده و آموزش و پرورش است

در این خصوص گفت و گویی با سید علی رخشنده‌مند، عضو بنیاد ملیت نخبگان و استاد دانشگاه های تهران داشتیم که در ادامه می‌خوانید؛ «جرائم مبتنی بر خشونت، عصبانیت، تندخویی، خشم و برافروختگی شامل نزاع، توهین و ضرب و شتم این روزها در میان آمار جرائم نه تنها در استان کهگیلویه و بویراحمد بالاترین است بلکه در جامعه ما رقم قابل توجهی است.» 

به گزارش رکنا از یاسوج، متن کامل گفت و گو به شرح زیر است؛ 

 رکنا:از نظر شماچرا هر روز شاهدخشونت،تندخویی، و پرخاشگری ،از کوره در رفتن در جامعه هستیم ؟

عوامل مختلف و گوناگونی در ایجاد خشونت، تندخویی، پرخاشگری، غضب و از کوره در رفتن و… دخالت دارند. 

جرائم مبتنی برخشونت، عصبانیت، تندخویی، خشم و برافروختگی شامل نزاع، توهین و ضرب و شتم این روزها در میان آمار جرائم نه تنها در استان که بالاترین است بلکه در جامعه ما رقم قابل توجهی است. 

اموری که تبدیل شده به بخشی از امور جاری زندگی مان، عوارضی که پیامد کاهش آستانه تحمل و تاب آوری جامعه است و در بیشتر موارد منجر به درگیری‌های کلامی، رفتاری و در نتیجه نزاع و بروز حوادث جبران ناپذیر می‌شود. 

شرایطی که نشان می‌دهد آستانه تحمل مردم و تاب آوری جامعه کاهش یافته و با کوچکترین تنش شاهد عکس العمل‌های کلامی و رفتاری خارج از عرف بین افراد هستیم. 

حال اگر موضوع کرونا و استرس، دغدغه‌ها و تبعات ناشی از آن را هم به مسائل عادی بیافزاییم این وضعیت به اعتقاد کارشناسان و دست اندرکاران امر نسبت به قبل وخیم‌تر هم شده است. 

بیشتر ما روزانه در اطرافمان شاهد بی‌قراری ها، عصبانیت ها، از کوره دررفتن‌ها یا به عبارتی کاهش آستانه تحمل مردم و نیز خود هستیم، به طوری که با بی‌اهمیت‌ترین و کم جلوه‌ترین موضوع که می‌توان با صبر و بی‌اعتنایی و گذشت از کنار آن عبور کرد، بگو و مگوها، کشمکش ها، جدال‌ها و دعواهای شدید شکل می‌گیرد و گاهی منجر به شرایط جبران ناپذیری می‌شود و اتفاق‌هایی رخ می‌دهد که زندگی افراد درگیر را نابود می‌کند. 

نفرت در جامعه ما زیاد است! نفرت خمیر مایه خشونت است. 

نفرت از همنوع بدترین نوع نفرت است. نفرت از همنوع را هم فرهنگ شهری مدرن و اقتصاد غیر عادلانه و رانتی و… رواج می‌دهند. 

فضای مجازی پر است از ما، خود بی‌پرده مان. مردمانی که یکسره همدیگر را تهدید می‌کنند، در زمان خشم همان تهدیدها را عملی می‌کنند، این خطرناک است، کمی اندیشه کنیم و همین الان اگر کسی را تهدید کردیم از او طلب بخشش کنیم، چون در هنگام حادثه شاید او بدتر از شما تلافی کرد. 

خشم آن دسته هیجان‌های منفی به شمار می‌رود که در بیشتر مواقع افراد به خاطر احساسات زودگذر و تحت تاثیر برخی محیط‌های اجتماعی دست به عملی می‌زنند که ممکن است در ادامه مشکلات فراوانی برای آنان ایجاد کند. 

جامعه‌شناسان و روانپزشکان ارتباط کاهش آستانه تحمل با اتفاقات جامعه، بیکاری، مشکلات اقتصادی، فاصله و شکاف میان درآمدها و مخارج خانواده، فاصله طبقاتی، اضطراب و افسردگی و… را از دلایل خشونت در جامعه می‌دانند. 

فرهنگ عمومی جامعه هنوز رشد نیافته است. رفتار آدم‌ها باهم در خیابان و بزرگراه و کوچه و بازار و مدرسه و دانشگاه و اداره و… ببینید! این که بخشنامه دولتی نیست. 

این فرهنگ عمومی جامعه است که در غفلت و خواب ما، سیر نزولی پیموده است. 

جهان را برای آشوب و سبک سری و جاه طلبی خلق نکرده اند. دنیا محل آموختن و ساختن است. کیهان را برای تضارب و تقابل نیافریده اند، برای حرکت بر مبنا و منطق هستی خلق کرده اند. گیتی را برای جار و جعل و هیاهو نساخته اند، برای راستی و حرمت و آرامش آفریده اند. 

آموزش نسل‌های نو، برای بازگشت به عقلانیت و آرامش و تقوی و پرهیز از جنجال و دروغ و تیرگی و…

آنان که دلشان هم برای سرزمینشان می‌تپد و هم برای ایمان و اخلاق و فرهمندی مردمان سرزمینشان می‌لرزد، هرچند به طور طبیعی از اهالی صبوری و طمانینه و نجابتند، اما اینک باید مسئولیت این آموزش را به عنوان امری ضروری و فوری و خطیر، به عهده بگیرند. 

 رکنا: دستگاه های فرهنگی چه نقشی در افزایش تاب آوری جامعه و تحمل آستانه مردم دارند؟

وقتی ما صحبت از دستگاه فرهنگی می‌کنیم، دقیق باید بدانیم که کدام دستگاه فرهنگی مورد نظر ما است! دستگاه‌های فرهنگی، شامل مجموعه گسترده‌ای می‌شود و از همه مهمتر آموزش و پرورش است که متاسفانه در این حوزه تربیتی آن گونه که باید و شاید، در مدرسه، در این مورد، وقت گذاشته نمی‌شود! و بیشتر به همان مباحث درسی بسنده می‌شود که این مباحث درسی نیز مثل بقیه مراکز آموزش عالی، منحصر به نمره شده است! 

یک راه این است که آموزش و پرورش را از این حالت خارج کنند، باید در مسائل تربیتی، مهارت‌های زندگی و انسان سازی، دقت بیشتری بشود، این وظیفه‌ای است که باید اصلاح بشود و این اصلاح باید هم در منطقه و هم در کل کشور اعمال شود. 

نکته بعد، فعالیت و نقش آفرینی بیشتر و موثرتر حوزه‌های علمیه در زمینه‌های مختلف است. برای اینکه، حال و هوای فرهنگی جامعه عوض بشود، می‌توانند نقش بسیار موثری داشته باشند. 

نقش اداراتی مثل اداره فرهنگ و ارشاد، در کل کشور هم چندان پر رنگ نیست! در حالی که این ها می‌توانند با تبلیغ، با در اختیار قرار دادن کتاب‌های مفید، در مدارس و دانشگاه و در جاهای مختلف اقدام کنند، اما واقعیت آن است که نقش فرهنگ و ارشاد چندان تعریف شده نیست! وظایف آن‌ها باید با دادن اختیارات بیشتر، باز تعریف بشود و از آن‌ها کار بخواهند، الان دقیقا مشخص نیست که وظیفه ارشاد استان‌ها و شهرستان‌ها چیست؟ 

نقش صدا و سیما در این زمینه بسیار مهم است! از آن جایی که ما الان شبکه‌های استانی داریم، این شبکه‌های استانی می‌توانند نقش آفرینی بیشتری داشته باشند. 

کیفیت و ظرفیت دانشگاه‌ها دولتی و آزاد و پیام نور به عنوان دانشگاه‌های اصلی و مادر را باید بالا ببرند و کیفیت و ظرفیت هیئت علمی‌ها نیز لحاظ بشود و بالا برده شود، از استادان غیر بومی هم استفاده کنند. یعنی هم در دانشگاه و هم در دیگر نهادها و ارگان‌ها و سازمان‌ها کسانی به کار گرفته شوند که بتوانند فرهنگ بومی را به فرهنگ ملی نزدیک و ارتقا بدهند. یعنی مردم آن‌ها را از شهری که دارای فرهنگ غنی‌تری هستند بپذیرند و الگوبرداری کنند. ببینید بعضا (در مواردی) خیلی‌ها از مسئولان و یا حتی استادان محلی حساب نمی‌برند! مثلا خیلی راحت می‌گویند این مسئول یا این استاد بچه فلانی و یا از فلان قبیله است! متاسفانه بهای چندانی نمی‌دهند! 

ولی به عنوان مثال، اگر کسی از تهران باشد، تاثیرگذاری بیشتری دارد! البته خود این مساله هم از جنبه جامعه‌شناسی و روانشناسی قابل بحث است که مجالی در این جا ندارد. 

منظور بنده از بیان این مطلب، به طور واضح و روشن، التقاط و اختلاط فرهنگی است که می تواند بسیار موثر باشد. 

وقتی در جایی فقط یک فرهنگ حاکم باشد، چندان زمینه پیشرفت فراهم نمی‌شود، اما وقتی التقاط و اختلاط فرهنگی باشد، از همدیگر تاثیر می پذیرند. 

به هر حال، تمدن را نه می‌توان خرید و نه می‌توان با شعار و دستور به دست آورد. «تمدن» محصولی است که باید در فرایندی عاقلانه، متعهدانه، هوشمندانه و به غایت منظم تولید شود. زمینه تولید تمدن، نه کارخانه و وزارتخانه و دولت است، بلکه خانواده و آموزش و پرورش است.

 تا عزم نکنیم و حرکت به سمت تمدن را به صورت یک جهاد مستمر نیانگاریم، خاصیتی نخواهد داشت. فراموش نکنیم وقتی که می‌خواهند تمدن و توسعه یافتگی را اندازه بگیرند، به گفتارمان نمی‌نگرند، رفتارمان را می‌بینند و می‌سنجند! 

سخن این است که آیا وقتی قشری از جوانان این سرزمین مراتب علمی را تا «توسعه یافتگی» و «پیشرفت» دنبال نکنند، به معنی واقعی و کامل کلمه پیشرفت در این سرزمین ظهور می کند؟ 

اگر چه پاسخ این پرسش به یک ارزیابی همه جانبه و تحقیق جامع نیاز دارد، اما فرضیه نخست آن است که «دانش» همچنان در سطوح فردی مانده و نتوانسته است به یک «فرایند اجتماعی» تبدیل شود. 

 رکنا:آیا عوامل خشونت به نحوه تربیت فرزندان مربوط می شود؟

یکی از مهمترین کارکردهای نهاد خانواده، انجام فرایند جامعه‌پذیری (socialization) در کودکان است. جامعه‌پذیری به فرایندی گفته می‌شود که فرهنگ، خرده فرهنگ و ارزش‌های حاکم در جامعه به نسل بعدی منتقل شود، همین که کودک به اهستگی یاد می‌گیرد، باید به بزرگترها احترام بگذارد، چه حرف‌هایی بزند، از چه رفتارهایی پرهیز کند، چه چیزهایی را پاس بدارد، به چه چیزهایی اعتقاد داشته باشد و… همه این ها مجموعه فرایند جامعه‌پذیری است که به اجتماعی شدن فرد می‌انجامد. 

دومین نهادی که بعد از خانواده فرایند جامعه‌پذیر کردن فرد را به عهده دارد، نهاد آموزش و پرورش است. 

به تابلوها و بیلبردهایی که توسط شهرداری‌ها در جاهای مختلف نصب می‌شود، توجه کنید! عناوینی همچون: «به دیگران احترام بگذارید»، در برابر اشتباهتان عذرخواهی کنید «، بهداشت فردی را رعایت کنید»، «زباله را از پنجره خودرو پرت نکنید، وسط خیابان»، «در مترو و اتوبوس و تاکسی، بلند صحبت نکنید و بلند نخندید» و صدها مورد دیگر و… 

آیا این ها نکاتی است که ما باید در خیابان، به مجموعه آدم‌هایی که هر کدامشان مدعی هستند که آمده‌اند تا «طرحی نو در اندازند» بیاموزیم!؟ این نکات ابتدایی و پیش افتاده را اطفال باید در خانه و مدرسه می‌آموختند. و برای همین است که دولت یا شهرداری مجبور است چنین نکات اخلاقی را با تابلو و پارچه‌نویسی بزرگ در خیابان‌ها نصب کند! اگر بچه‌ها این ابتدائیات را آموخته بودند که نیاز به به این شرمندگی‌ها نبود! 

آمار جرم و کلاهبرداری‌ها و نزاع و اعتیاد و طلاق و… را ببینید! قطعا آموزش و پرورش، اگر بهتر عمل می کرد، این آمار کمتر بود. نه اینکه صفر باشد! اما کمتر بود. در مرحله بعد برای کسانی که به دانشگاه آمده اند، نیز این عمل صادق است. 

بله شیوه تربیت فرزند بسیار مهم و تاثیر گذار است، ولی این را باید در نظر داشته باشیم که فرزند- نهایت تا پنج یا شش سالگی در اختیار پدر و مادر است، بافت اجتماع زحمات پدر و مادر، در تربیت یک فرزند خوب و سر به راه را می تواند کامل از بین ببرد! وقتی بچه وارد مدرسه می‌شود، بافت کلی مدرسه اگر رو به خشونت برود و ببیند که بچه‌ها در مدرسه از ابزارهای خشونت‌آمیز در سطح خودشان استفاده می‌کنند، به هر حال مجبور می‌شود چون آنان رفتار کند.

 بنابراین بافت جمعیتی و اجتماعی، یک مقداری باید تغییر کند، تا بتواند تربیت فرزند موثر واقع بشود. 

تصور بفرمایید، یک در میان، فرهنگ منطقه‌ای به فرهنگ ملی تبدیل شود، طبیعی است که فرهنگ ملی، به خاطر پشتوانه ملی داشتن، فرهنگ منطقه‌ای را تحت شعاع قرار بدهد و خشونت‌های آن را بگیرد. 

نکته بعدی در تربیت فرزند، به نوع معیشت خیلی بستگی دارد و خیلی موثر است. دقت بفرمایید، زندگی برخی از صنف‌های معیشتی، متفاوت است و اقتضائات خاص خود را دارد. جایی که اکثر مردم دامدار و کشاورز هستند، با طبیعت، آن هم نه طبیعت رام، بلکه طبیعت خشن، مواجه هستند، آن شیوه معیشتی که برای حداقل‌های زندگی مجبور به جنگیدن هستند، خوب طبیعی است که این فرزند را جنگاور و جنگنده و جنگجو تربیت می کند! به همین خاطر این مساله، یعنی نوع و شیوه معیشت، هم می تواند در دستور کار قرار بگیرد که البته این خود مستلزم برنامه ریزی و آینده نگری و پژوهش و بررسی است.

این مطلب حتما باید لحاظ بشود تا بتواند تاثیر گذار باشد. 

و گرنه یک فرزند سر به راه، اگر در یک محیط نا آرام وارد بشود، 

ضرر خواهد کرد و خانواده و خود فرزند - در یک محیط ناآرام- ناچار هستند که شیوه‌های دفاع از خود را یاد بگیرند.

 پس شیوه تربیت فرزند، خود مستلزم عوامل دیگری است. 

پدر و مادری که -بنا به دلایل و شرایط زندگی- سطح تحصیلات و مخصوصا نوع زندگی مجبور هستند که به یک شکل خاصی فکر و زندگی کنند، نمی‌توانند چیزی غیر آن به فرزند خود منتقل کنند! از همین روی، آموزش بزرگسالان هم باید مورد توجه جدی قرار بگیرد- البته منظور از آموزش بزرگسالان این نیست که بعضی مواقع راه می‌افتیم و هر ازگاهی -مثلا هر چند ماهی یا سالی- کسی را می برند در بین عشایر و روستاها و عده‌ای را جمع می‌کنند و صحبت می‌کنند و حتی آن پدر و مادرها به عنوان زنگ تفریح به این مسائل نگاه می‌کنند، بلکه منظور بنده، آموزش موثر است. آن‌ها باید تقویت بشود و در دستور کار قرار بگیرد. یعنی اول باید والدین تربیت بشوند تا بتوانند فرزند خوبی تربیت کنند. 

 رکنا:آیا اقتصاد در بروز خشونت تأثیر دارد؟

مساله بعدی در مورد اقتصاد، این یک واقعیت است و اصلا نمی شود اقتصاد را حذف کرد و یا نادیده گرفت. مساله اقتصادی اگر مهمتر از مساله فرهنگی نباشد، کمتر نیست، حداقل این است که مساله اقتصاد و فرهنگی را دست کم می تواند پنجاه، پنجاه در نظر گرفت. توسعه دادن وضعیت اقتصادی هر منطقه، امر بسیار دشواری است، عاملی است که نیاز به عزم ملی دارد و عزم ملی می خواهد که وضعیت یک منطقه را از نظر اقتصادی توسعه بدهد. 

مثال‌هایی که قبلا هم اشاره شد، مثل تغییر کردن نوع معیشت، راه‌ها و ابزارهای دسترسی به آن می تواند عامل توسعه شود، منطقه‌ای که ممکن است، پای بعضی از مردمان آن سالی یک بار هم به جو شهری بزرگتر باز نشود، چندان نمی‌شود به آن امیدی داشت! رفت و آمدها و تعاملات شهری -روستایی و منطقه‌ای و استانی و… باید گسترش پیدا کند، زمینه‌سازی کردن این ارتباطات فیزیکی در این حوزه خیلی تاثیر دارد، این ارتباط کم و بومی گرایی، از این نظر چندان مناسب نیست. 

«توانمند سازی» واژه‌ای است که به تازگی وارد ادبیات اقتصادی و توسعه شده است. 

توانمندسازی یعنی به جای اینکه به کسی مستقیما یاری برسانیم، کمک کنیم که او بتواند به خود کمک کند. 

«توانمند سازی» در برابر «کمک» است. به عبارتی نسبت «کمک رسانی» و «توانمندسازی» همان نسبت ضرب المثل معروف «ماهی دادن» و ماهیگیری یاد دادن" است. 

کوتاه سخن، جامعه‌ای در مسیر توسعه پایدار قرار می‌گیرد که همزمان، در سه سطح خُرد، میانه و کلان «توانمند» شود. 

توانمندی فرآیندی است به غایت هوشمندانه، عالمانه و نیازمند برنامه ریزی که با شعار و غوغا سالاری درست نمی شود. تا جامعه توانمند نشود، اوضاع بر همین گونه است.