کودکان و سوگ ؛ وظیفه بزرگسالان چیست ؟!
وقتی به کسی یا چیزی وابسته می‌شویم و به آن تعلق خاطر پیدا می‌کنیم تصور ما این است که آن چیز یا آن کس ابدی  وهمیشگی است . و زندگی را با همین دلبستگی ها ، گسترش می دهیم و دوست داشتن ، لذت و شادی را از آن‌ها می‌گیریم . اما در کنار تمام به دست آوردن ها از دست دادن هایی هم وجود دارد و ما باید فقدان را نیز تجربه کنیم.
زهرا شایان فر /کارشناس ارشد مشاوره خانواده

 زندگی سرتاسر به دست آوردن نیست و باید به این توالی و به دست آوردن و از دست دادن ها هم احترام بگذاریم.

 اگر از کودکی محدودیت های سالم را تجربه کنیم و از دست دادن های کوچک را کنار لذت ها ،  شادی ها و دستاوردهایمان جای دهیم ،  قطعاً از دست دادن های بزرگ ما را آنچنان دچار بهم ریختگی و شوک نمی کند. دقیقا مشکل از همین جا شروع می‌شود. ما با فقدان یک عزیز یا از دست دادن چیز های مطلوبمان وارد چالشی بزرگ می شویم .حال آنکه آمادگی رویارویی با آن را نداریم ،  این مسئله افراد بزرگسال را بهم می ریزد و البته کودکان ناگوارتر و سخت تر این مسئله را لمس خواهند کرد.

 متاسفانه کودکان نه ، تجربه های ما را دارند ونه ،  استحکام و قدرت بزرگسالان را ، کودکان در این حوادث آسیب‌ها و صدمات عمیق تری راه تجربه خواهند کرد.

 مانه تنها باید کنار آمدن با تجربه های فقدان را کسب کنیم . بلکه لازم است به کودکان ما نیز کمک کنیم تا با این تجربه های ناگهانی به بهترین شکل کنار بیایند.

 سوگ به راحتی کودکان را تحت تاثیر قرار می دهد. اما واکنش های ما ممکن است کار را ، خراب تر کند.

 سوگ روند عادی زندگی کودک بهم می‌ریزد ، تمرکز او کاهش می‌یابد. ممکن است کودک دچار اختلال  خواب و خوراک و مدرسه رفتن بشود.  کودک به لحاظ روانی ،  عاطفی و رفتاری بهم می‌ریزد. و حتی ممکن است این از دست دادن را روی افراد مهم زندگی خود یا روابط و اشیاء دوست داشتنی اش هم تعمیم دهد . گاهی کودک دچار اضطراب ،  ترس و ناتوانی در جدایی می‌شود ، در صورتیکه این علایم بیش از شش ماه ادامه‌دار شود نگران کننده خواهد بود و نیاز به مداخلات جدی درمانی می باشد.

 کودک گاهی  دچار شک در مورد عدل خداوند یا درگیر پرسش‌های فلسفی درباره ی اصل زندگی و مرگ می شود. چیزی که بسیار مشهود است این است که بزرگسالان در مواجه با فقدان یک عزیز از دست رفته خود به اندازه کافی درگیر مسئله هستند و نمی‌دانند با این مسئله چگونه کنار بیایند ، لذا این کمک به کودکان را پیچیده تر می کند. واکنش های ما و واکنش‌های سوگ در هم می‌آمیزد  ووضع و حال کودکان را بغرنج تر می کند .

 لازم است که با کودکان در مورد مسائل مربوط به مرگ صادق باشیم و در حد سن و سال کودک برایش توضیحات روشن ، سریع و کوتاه بدهیم .اجازه دهیم کودکان احساساتشان را بروز دهند و با آن‌ها همدلی کنیم. هیچ گاه از جملات منسوخی چون "پدربزرگ رفته پیش خدا "  یا "خدا آدم های خوب را پیش خودش می بره " یا اینکه" مادربزرگ رفته بهشت ،  سفر به شهر دیگه و  ...... " استفاده نکنیم.

 اجازه دهیم کودکان در مراسم یادبود که با هیجانی کمتری نسبت به مراسم خاکسپاری  و آیین ترحیم دارد ، شرکت کنند.

 از کودکان بپرسیم برای آمدن بر سر مزار آمادگی دارند یا خیر ؟ آیا مایل است شمع روشن کند ؟ آیا تمایل دارد گل تهیه کند ؟  می توانیم ازخاطرات مشترکی که با شخص متوفی داشته‌ایم صحبت کنیم و اجازه بدهیم که کودک هم در مورد شخص از دست رفته صحبت کند.

 فراموش نکنیم که یک کودک ممکن است در حال بازی باشد اما در میان سوگواری خودش هم باشد. و این مسئله را بزرگسالان برای کودکان و نوجوانان توجیه کنند . که ما می‌توانیم هنوز از زیبایی های زندگی لذت ببریم و شادی کنیم ،حتی وقتی سوگوار هستیم.

 توجه به طی کردن درست  مراحل سوگ در کودکان و تأمین امنیت روحی و روانی آنها مستلزم این است که بزرگسالان در برخورد با فقدان شخص از دست رفته بهترین رفتار را بکنند.

 و کلام آخر آنکه :  باید بدانیم سوگ کودکان علی رغم نیرومندی زیاد ،  اگر برخورد مناسب را تجربه کند ،  راحت تر و در مسیر درست تر ،  تجربه خواهد شد و آسیب‌ها و لطمه های جدی متوجه کودک نمی شود .

امید است که هیچ فردی ،  نه بزرگسال ونه کودک ، سوگ حل نشده نداشته باشد و مراحل سوگ را به خوبی طی کند .

تا مقالی دیگر حق یارتان