فکر می کردم مادرم را هتک حرمت کرده است / قاتلی که اعدام شد

در یکی از روز‌های سرد پاییزی سال 1376 که هوا بشدت رو به سردی می‌رفت، پس از رسیدگی به پرونده قتلی، تازه داشتم نفس راحتی می‌کشیدم که ساعت 4 بامداد خبر ناگواری از طریق سیستم اخبار و اطلاعات به افسر نگهبان رسید. تلفن به صدا درآمد و عوامل کلانتری 15 شهری خبر دادند اعضای یک خانواده‌ سه نفره در شهرک ایثار ارومیه بر اثر آتش‌سوزی فوت کرده‌اند.
همراه رئیس پلیس وقت آگاهی و رئیس شعبه ویژه قتل، راهی محل حادثه شدیم. مأموران کلانتری صحنه آتش‌سوزی را با کشیدن «نوار صحنه جرم» حفظ کرده بودند و منتظر ورود کارآگاهان پلیس آگاهی و قاضی کشیک و کارشناس آتش‌نشانی بودند.
بستگان فوت‌شدگان همگی در حال گریه‌وزاری بودند. موضوع و حادثه ابتدا از افسر گشت کلانتری سؤال شد که او مدعی شد براساس اظهارات همسایه‌ها به علت نامعلومی خانه آتش گرفته و سه نفر از اعضای خانواده در آتش سوخته و فوت کرده‌اند. در این حادثه پدر و مادر خانواده و دختر چهارده ساله‌شان فوت کرده بودند که با دستور رئیس آگاهی بررسی صحنه را آغاز کردیم. در حین بررسی متوجه آتش سوزی و حریق عمدی خانه شدیم که فرد یا افرادی برای رد گم کردن، اقدام به صحنه‌سازی کرده بودند. در صحنه بوی شدید بنزین به مشام می‌رسید. اجساد به لحاظ ظاهری بررسی شدند. اصابت گلوله و شیء پرتابی پرسرعت به نقاط مختلف اجساد مشهود بود.
با راهنمایی کارآگاهان از صحنه آتش‌سوزی و جنایت بدقت اثربرداری شد. چند نمونه ته سیگار در داخل زیرسیگاری برجای مانده بود.
رئیس اداره قتل مسئولیت رسیدگی به این پرونده را به من واگذار کرد. هنوز مشغول بررسی صحنه بودیم که ساعت 7 صبح متوجه وقوع جنایت دیگری در محله طرزیلوی ارومیه شدیم. مثل این‌که آن روز، یک روز نحس و پرکار برای کارآگاهان بود. رئیس پلیس آگاهی و رئیس شعبه ویژه قتل، محل جنایت را ترک کردند و به بیمارستان شهید مطهری ارومیه رفتند. براساس اعلام اولیه، زن و مرد شبانه در مقابل منزلشان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و از نقاط مختلف بدن مجروح شده بودند. مجروحان از سوی همسایه‌ها به بیمارستان اعزام و گروه دیگری از کارآگاهان به محل وقوع تیراندازی در محله طرزیلو عزیمت کردند. همسایه‌ها در تحقیقات گفتند فقط صدای تیراندازی را شنیده و با داد و فریاد صاحبخانه، به کوچه آمده‌اند، اما ضارب و اشخاصی را که تیراندازی کرده‌اند نمی‌شناسند.
در بررسی هویت مجروحان مشخص شد نام خانوادگی آنان با نام خانوادگی مقتولان صحنه جنایت قبلی یکی بود. به همین دلیل زنده ماندن مجروحان برای ما اهمیت زیادی داشت. در نهایت پس از دو ساعت عمل جراحی روی مجروحان، آنان در حالی که بیهوش بودند، به بخش منتقل شدند. سرانجام پس از به هوش آمدن و موافقت مسئول بخش تحت بازجویی قرار گرفتند.
مرد جوان درباره علت مجروحیت گفت: ساعت 2 بامداد زنگ خانه به صدا در آمد. هراسان به مقابل در آمدیم و وقتی سوال کردیم چه کسی پشت در است، صدای پسر عمویم سامان را شنیدیم که گفت: در را باز کنید. در را باز کردیم؛ زیرا رابطه خانوادگی خوبی با او داشتیم و انتظار کار خلافی از طرف او را نداشتیم؛ اما ناگهان کلت کمری خود را کشید و چند تیر به طرف من شلیک کرد. سپس چند تیر به طرف همسرم شلیک کرد.
ابتدا خانه متهم در محله هشت شهریور شناسایی و با هماهنگی مقام قضایی تفتیش و بازرسی شد؛ ولی متهم در خانه حضور نداشت و همسرش هم از مخفیگاه او اظهار بی‌اطلاعی کرد.
به بستگان قربانیان آموزش‌های لازم داده شد تا در صورت تماس متهم با آنان، موضوع را به پلیس آگاهی و افسر پرونده اطلاع دهند. در آن زمان وسایل ارتباطی تلفن همراه (تلفن همراه) هنوز در کشورمان وجود نداشت و از تلفن‌های رومیزی یا باجه‌های شرکت مخابرات ارتباطات برقرار می‌شد.
پس از 48 ساعت از وقوع قتل، با تماس تلفنی یکی از بستگان خانواده قربانیان، متوجه شدیم سامان با یکی از دوستان صمیمی خود در محله پنج راه ارومیه تماس برقرار کرده، که دوست او سریع به اداره آگاهی منتقل شد.
او مدعی شد متهم به قتل حرف‌هایی در مورد قتل خانوادگی عمویش زد؛ که من درست نفهمیدم و شوکه شدم. متهم از من پرسید آیا پسر عمو و همسرش کشته شده‌اند یا خیر؟ چون از قتل آنها براثر تیراندازی‌اش مشکوک بود. قرار شد پس از پرس‌وجو و بررسی، نتیجه را به او بگویم.
به حرف‌های دوست قاتل اعتنایی نکردیم و به ردیابی تماس پرداخته و متوجه شدیم او در بوشهر است. به دوست متهم آموزش‌های لازم داده شد تا در صورت تماس دوباره به او بگوید پسر عمویش و همسر او براثر تیراندازی افراد ناشناس به قتل رسیده‌‌اند. سریع خود را به بوشهر رساندیم و پس از دریافت دستور قضایی به پلیس آگاهی استان بوشهر مراجعه کردیم.
ساعت 9 و 30 دقیقه را نشان می‌داد. ما به‌طور مرتب با رئیس شعبه ویژه قتل آگاهی ارومیه که در خانه دوست متهم مستقر شده بود در تماس بودیم. کارکنان پلیس آگاهی بوشهر ورودی سالن و حیاط مرکز مخابرات شهید قندی را تحت پوشش داشتند و به‌عنوان پشتیبان عمل کردند.
دو دقیقه به زمان تماس مانده بود که وارد مرکز مخابرات شدیم. آن‌قدر عکس متهم را در آن چند روز نگاه کرده بودیم که قیافه‌اش در ذهنمان ملکه شده بود. ابتدا یک نظر کلی به سالن انداختیم هفت تا هشت نفر در سالن انتظار نشسته بودند. ناگهان دیدم متهم در وسط سالن انتظار ایستاده و قصد دارد سراغ کابین و باجه تلفن برود. متهم قصد ورود به کابین را داشت که در یک حرکت هماهنگ مچ‌های او را گرفتیم. متهم که گیج و مبهوت شده بود. یک‌بار به‌صورت من و سپس همکارم نگاه کرد و زبانش بند آمد.
قرارمان بر این شد از قتل و مقتولان و پسرعمویش و همسرش که جان سالم از ترور او به در برده بودند، هیچ مطلبی به او نگوییم؛ و او را از لحاظ روانی در شرایط عادی و خوبی نگه داریم. چون باید هزاران کیلومتر راه طی می‌کردیم تا به ارومیه برسیم. شاید در بین راه او به لحاظ وضع و بحران روحی‌اش دست به اقداماتی از قبیل فرار یا خودکشی یا ضربه به ماموران بزند.
ساعت 8 صبح روز بعد به ارومیه رسیدیم و بلافاصله تحقیقات جنایی از متهم آغاز شد. او در بازجویی‌ها گفت: شب حادثه پس از این‌که شرب خمر کردم، سلاح کمری خود را برداشته و به خانه عمویم رفتم. او بیشتر از پسر‌هایش به من اطمینان داشت و بیشتر از فرزندان خودش مرا دوست داشت. پس از خوردن شام و چای، چون تصمیم به قتل آنها گرفته بودم؛ کلت خود را کشیدم اول عمویم سپس زن عمویم و بعد دخترش را با شلیک چند گلوله به قتل رساندم. کلید گاو صندوق را از جیب کت عمویم برداشتم و گاوصندوق را باز کردم. مبلغ 700هزار تومان وجه نقد را برداشتم و برای آن‌که وانمود کنم قتل و سرقتی در کار نبوده، با ریختن بنزین به تمام قسمت‌های خانه و روی اجساد، خانه را به آتش کشیدم و در حالی که خانه در حال سوختن بود از آنجا فرار کردم،‌ سپس به خانه پسرعمویم در محله طرزیلو رفتم. ساعت2 نیمه شب بود. در را زدم. پسر عمویم از پشت در گفت کیه؟ گفتم منم. چون او هم مرا دوست می‌داشت و به من اعتماد و اطمینان داشت؛ در را باز کرد. دیدم همسرش نگران شده و او هم به دنبال پسر عمویم به پشت در آمده؛ ناگهان کلت را کشیدم و چند تیر به طرف پسر عمویم و همسرش شلیک کردم و بعد از این‌که به زمین افتادند و مطمئن شدم مرده‌‌اند؛ محل را ترک کردم و متواری شدم و حالا پشیمان و ناراحت هستم.
او در مقابل بازجویی کارآگاهان که چرا این جنایت خوفناک و هولناک را مرتکب شدی، مدعی شد بعد از فوت پدرش عمویش او و مادرش را مورد آزار و اذیت قرار داده به همین دلیل تصمیم به انتقام گرفته است. سامان در بازجویی‌ها گفت: بعد از این‌که بزرگ شدم چند بار تصمیم گرفتم عمویم را به قتل برسانم ولی جرأت نمی‌کردم و می‌ترسیدم. روز حادثه مشروب خوردم و جرأت پیدا کردم و تصمیم گرفتم نیت خود را عملی سازم و عقده‌های چند ساله را از وجودم پاک کنم.
با اعترافات متهم، سرانجام او دو ماه بعد با درخواست اولیای‌دم در یک صبح سرد زمستانی اعدام شد.

سرهنگ رضا محمدی، از پلیس آگاهی ارومیه