بازخوانی قیام 15 خرداد 1342

به گزارش رکنا، پانزدهم خرداد، نقطه عطفی در تاریخ معاصر و یادگاری از پیوند معنوی توده‌های عظیم مردم کشورمان است. 15 خرداد واکنشی از احساس عمیق مذهبی ملّت ایران و نمایشی از به پا خاستن مردمی که می‌خواستند ظلم و ستم را از بُن بر کنند.

در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستم شاهی به خانه امام خمینی (ره) یورش بردند. آن‌ها امام را که سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه، در سخنان کوبنده‌ای، از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او پرده برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم، به زندانی در تهران منتقل کردند.

هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان‌های شهر قم، زیر پای مردان و زنان انقلابی ـ که در اعتراض به رژیم شاه و حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند ـ به لرزه در آمد. این صحنه، در آن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و بدین ترتیب، مردم ایران با این قیام گسترده، نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستم شاهی هستند.

امام خمینی در فیضیه چه گفت که منتهی به قیام ایشان شد؟

قیام 15 خرداد

عصر عاشورای ۱۳۴۲ جمعیت در مدرسه‌ فیضیه و اطراف آن به‌منظور گوش‌دادن به سخنان رهبر خود موج می‌زد. ساعت چهار بعدازظهر عاشورا، امام خمینی به‌سوی مدرسه‌ فیضیه رهسپار گردید تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع گروه کثیری از مردم قم، روحانیان و هیئت‌های عزادار که از نقاط دیگر به قم آمده بودند، ایراد و تکلیف را ادا نماید. امام‌خمینی از منزل خارج شده و در میان انبوه مردم از درِ خانه تا مدرسه‌ی فیضیه با احساسات مردم روبه‌رو شد. فضای غم‌انگیز عصر عاشورا، که یادآور شهادت امام حسین(ع) و یارانش بود، نیز فضای روحی و ذهنی لازم را برای سخنرانی سلاله‌ پاک آن حضرت در مقابل یزید زمان آماده و مهیا کرده بود.

در عین حال مردم خود را آماده کرده بودند در صورت حمله‌ نیروهای امنیتی شاه به مقابله برخیزند. امام‌خمینی در سخنرانی روز عاشورای ۱۳۴۲ش با ترسیم اوضاع سیاسی و فرهنگی ایران منشور آینده‌ انقلاب اسلامی ‌را طراحی و تدوین نمود و در بخشی از بیانات خویش فرمود: «... الآن عصر عاشوراست؛ گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می‌گذرانم این سؤال برایم پیش می‌آید که اگر بنی‌امیه و دستگاه یزیدبن‌معاویه تنها با حسین سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زن‌های بی‌پناه و اطفال بی‌گناه مرتکب شدند؟ نظرم این است آنها با اساس سروکار داشتند، بنی‌هاشم را نمی‌خواستند، نمی‌خواستند شجره‌ی طیبه باشد».

امام در ادامه فرمود:«همین فکر در ایران وجود داشت، اینها با بچه‌های شانزده، هفده ساله چه ‌کار داشتند؟ این فکر پیش می‌آید که با اساس مخالف‌اند، اینها نمی‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد، قرآن باشد، علمای دین باشند، احکام اسلام باشد. قرآن سدّ راه است باید شکسته شود، روحانیت سدّ راه است باید شکسته شود، مدرسه‌ی فیضیه سد راه است باید خراب شود، طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه شوند باید از پشت‌بام بیفتند، برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد».

ایشان در ادامه با صراحت و ناراحتی که ناشی از ظلم و بیداد شاه بود، فرمود: «... ای آقای شاه، ‌ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم دست بردار از این کارها. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر کنند. سه مملکت اجنبی‌ به ما حمله کردند؛ شوروی، انگلستان و آمریکا به مملکت ایران حمله کردند، مملکت ایران را قبضه کردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می‌داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت، من نمی‌خواهم تو این‌طور باشی...».

سپس با اشاره به سخنان توهین­آمیز شاه نسبت به مراجع تقلید و روحانیت در روز ششم خرداد ۱۳۴۲ در کرمان، او را مورد خطاب قرار داده و گفت: «... آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، حیوان نجس هستند؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می‌بوسد، دست حیوان نجس را می‌بوسند؟ خدا کند که مرادت از مرتجعین سیاه که مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند و الّا تکلیف ما مشکل می‌شود و تکلیف تو مشکل می‌شود. نمی‌توانی زندگی کنی، ملت نمی‌گذارد زندگی کنی. نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو. آقا نکن این‌طور، بشنو از روحانیون؛ اینها صلاح ملت را می‌خواهند، اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ والله اسرائیل به درد تو نمی‌خورد، قرآن به درد تو می‌خورد...».

امام در ادامه، لحن بیان خویش را تندتر نموده و با فریاد به شاه فرمود: «... آقای شاه! جناب شاه! بدبخت! بیچاره، چهل و پنج سال از عمرت می‌گذرد. یک کمی‌ تأمل کن. یک کمی‌‌ تدبّر کن. یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن. کمی‌ عبرت بگیر. عبرت از پدرت بگیر...».

واکنش رژیم به سخنرانی امام

قیام 15 خرداد

بعد از این سخنرانی راه هرگونه مذاکره و یا گفتگوی مسالمت‌آمیز با دربار بسته شد و اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی ‌و سوگواری را در شهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای ۱۳ و ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند. به‌دنبال دستگیر شدن این افراد دامنه‌ اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت. بالاخص در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی هم‌صدا شدند.

بدین‌ترتیب طی روز چهاردهم خرداد، که مصادف با ۱۱ محرم ۱۳۸۳ ق بود، در شهر تهران تظاهراًت قابل توجهی از اقشار مختلف برپا شد و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی و موضع وی در قبال دولت عَلَم از سوی راهپیمایان سر داده شد. اسدالله علم، نخست‌وزیر احساس کرد که جهت جلوگیری از گسترش تظاهرات تنها یک راه­حل وجود دارد و آن هم دستگیری رهبر مخالفان است. شاه نیز که به‌تازگی از سخنان امام‌خمینی آگاه شده بود، به ­شدت عصبانی و وحشت­زده شده و بلافاصله دستور دستگیری ایشان را صادر کرد.

به همین دلیل، نیروهای امنیتی به تلافی مخالفت امام در مقابل اقدامات ضددینی شاه در ساعت چهار صبح دوازدهم محرم ۱۳۸۳ق / پانزده خرداد ۱۳۴۲ با کمک نیروهای کماندو وارد قم شدند و به منزل رهبر انقلاب یورش برده و ایشان را دستگیر و در تهران ـ پادگان عشرت­آباد- زندانی کردند.

واکنش اقشار مختلف به دستگیری امام

قیام 15 خرداد

خبر دستگیری و حبس رهبر قیام بی‌درنگ در شهر مقدس قم و سپس در سایر شهرها پخش شد و مردم مسلمان شهر قم پس از اجتماع در برابر منزل ایشان، با غم و اندوه فراوان به طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) حرکت کرده و از طریق بلندگو اقدام به شعار دادن کردند. درگیری‌های گسترده به‌تدریج از ساعت ده صبح در تهران و قم آغاز شد و کشتار در خیابان‌های اطرافِ صحن مطهر حضرت معصومه‌(س‌) تا ساعت پنج بعد از ظهر ادامه یافت.تعداد زیادی از مردم بازداشت و بعضی از آنها پس از مدتی مرخص و عده‌ای نیز به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شد و در قم حکومت نظامی برقرار گردید.

دستگیری و آزادی امام تا نیمه‌ دوم فروردین ۱۳۴۳ ادامه یافت و طی این ده ماه، ایران دستخوش رویدادهای فراوانی بود. رژیم با وجود امکانات تبلیغاتی وسیع و به‌رغم مصرف میلیون‌ها تومان در کشورهای خارجی و سانسور شدید مطبوعات داخلی‌، نتوانست بر اراده‌ی مردم مسلمان ایران فائق آید و دستگیری علما، روحانیون و دیگر قشرهای ملت نتیجه‌ای نبخشید.

گروهی از مراجع و علمای حوزه‌ی علمیه‌ی قم در منزل آیت‌الله العظمی‌گلپایگانی اجتماع کرده، بیانیه‌ای در تقبیح توقیف امام صادر کرده و خواستار آزادی فوری ایشان شدند؛ و در این راستا مسلمانان ایران را به مبارزه و استقامت علیه رژیم پلیسی شاه دعوت کردند.

به‌دنبال درخواست علما، مردم روستاهای قم کار خود را تعطیل کرده، وارد شهر شدند و پس از تجمع در صحن حضرت معصومه(س) درحالی­که پیشاپیش آنها زنان درحال حرکت بودند، به راهپیمایی پرداختند، ولی هنوز لحظاتی از شروع راهپیمایی نگذشته بود که با یورش دژخیمان شاه روبه‌رو شدند و گروهی از زنان و مردان مبارز قم به شهادت رسیدند و خون پاک آنها سنگفرش‌های خیابان‌های قم را رنگین کرد.

همچنین به ‌دنبال خبر دستگیری و زندانی‌کردن امام، مردم سراسر ایران به‌ویژه تهران با تعطیلی محل کسب و کار خود به راهپیمایی و تظاهرات پرداختند. سیل خروشان جمعیتِ تهران در خیابان‌ها فریاد «یا مرگ یا خمینی» را سر دادند.

مردم تهران که قصد مسلح­شدن را داشتند، به اداره‌ی تسلیحات ارتش و پایگاه‌های پلیس، میدان ارک و کاخ شاه یورش بردند، اما مأموران نظامی‌‌ و محافظ این مکان‌ها با بی‌رحمی‌‌ مردم را به رگبار گلوله بستند و عده‌ی زیادی از آنان را به خاک ­و خون کشیدند. سیل خروشان مردم و دهقانان کفن‌پوش ورامین به‌دنبال حبس رهبر قیام به‌سوی تهران حرکت کردند.

مأموران رژیم شاه به محض اطلاع از چنین اقدامی ‌به طرف ورامین حرکت کردند و در بین راه و در سرپل باقرآباد راه را بر روی مردم بسته و با شلیک گلوله مردم خشمگین را به طرز فجیعی به قتل رساندند و لکه‌ی ننگ دیگری بر دامن خود افزودند.

تلاش رژیم برای تغییر واقعیت

قیام 15 خرداد

قیام پانزدهم خرداد، جوششی از طرف مردم بود برای درهم کوبیدن رژیم سلطنت و گرچه به سرعت نتیجه قطعی نداد، آثار بسیار باقی گذاشت. از این رو، عوامل رژیم حاکم، به روش‌های گوناگون کوشیدند با استفاده از همه امکانات و از جمله رسانه‌های گروهی، جنبه اسلامی و مردمی را از آن بگیرند و جهت خارجی به آن داده، افکار عمومی را فریب دهند. بنابراین رژیم مدعی شد که عده‌ای از مردم، برای بدست آوردن پول، به تهاجم بر ضد دولت دست زده‌اند و گفتند که این پول‌ها را شخصی به نام «جمال عبدالناصر» فرستاده تا در ایران، توطئه‌هایی صورت گیرد. البته با همه این تلاش‌ها و ادعاهای پوچ و بی‌اساس، شعله قیام پانزدهم خرداد 1342، روز به روز روشن‌تر می‌شد.

گسترش قیام

قیام 15 خرداد

هم‌زمان با قیام مردم تهران، قم و ورامین، بسیاری از مراجع، علما و مردم شهرهای ایران، از جمله: شیراز، مشهد و... نیز به‌ پاخاسته و با تعطیل عمومی‌‌ و شرکت در تظاهرات خیابانی و برپایی مراسم یادبود، با مردم تهران، ورامین و قم احساس همدردی کرده و با هجرت به تهران و تجمع در آن شهر خواستار آزادی امام شدند و پس از اطمینان از نرسیدن آسیب به معظم‌له از سوی رژیم شاه، تهران را ترک کردند.

هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی ‌‌نیز چند روز پس از حادثه‌ی پانزده خرداد اعلامیه‌ای با نام «مسلمانان متحد» منتشر کرد و مردم را به اعتصاب عمومی‌ در روز سه‌شنبه، ۲۱ خرداد فراخواند که مورد استقبال مردم تهران قرار گرفت. بعد از کشتار پانزده خرداد موج دستگیری‌ها و تبعید‌ها در سراسر کشور آغاز شد و یاران امام یکی پس از دیگری روانه‌ی حبس یا تبعیدگاه شدند و جوانمردانی چون طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی اعدام شدند.

تلاش رژیم برای سازش با امام در زندان نتیجه‌ای دربر نداشت و فشار افکار عمومی ‌‌و اعتراض علما و مردم داخل و خارج از کشور، شاه را وادار نمود تا ابتدا دوست نزدیک خویش اسدالله علم را در ۱۷/ ۱۲/ ۱۳۴۲ از مقام نخست‌وزیری عزل و به‌جای وی حسنعلی منصور را جانشین کند. سپس بعد از یک مانور تبلیغاتی امام خمینی را در ۱۸ / ۱/ ۱۳۴۳ از زندان آزاد و به قم منتقل کنند.

منبع: فارس