رئیس سابق ستاد بازسازی عتبات عالیات سامرا :
حاج قاسم می گفت به من سخت نگیرید، تنهایم / دلیل بازسازی عراق توسط سردار سلیمانی
رکنا:میگوید سردار بچه های گردان غواص ها را دوست داشت و کارهای سخت را به آنها محول میکرد. بالغ بر ۶۰-۷۰ ماه در گردانهای خطشکن لشکر 41 ثارالله کرمان خدمت کرده بود و چه در دوران حفظ امنیت جنوب شرق کشور و چه در ستاد بازسازی عتبات عالیات، «حاجی» را تنها نگذاشت. عباس قطبالدین یکی از انگشت شمار اعضای گردان غواصان لشگر است که با هر عتاب و خطابی در کنار سردار شهید ماند و معتقد است «برنامههایی که بسترهای توسعه سامرا را روشن کرده، راه را مشخص کرده است.» متن گفت وگو با او را در ادامه بخوانید.
به گزارش خبرنگار رکنا؛ عباس قطب الدین گفتن از سردار سلیمانی را اینگونه آغاز می کند: برمیگردم به دفاع مقدس؛ از سال 1360 تا پایان جنگ با هم بحث کاری داشتیم، بعد از جنگ تا سال 1378 در امنیت جنوب شرق بودیم. من بعد از سال 1388 به ستاد بازسازی عتبات آمدم.
تاکید دارد که حاجقاسم انسانی استثنائی بود و شخصیت کاریزماتیک خود را داشت و ادامه می دهد: اصلاً ما داعیه داریم که همرزم شهید سلیمانی هستیم و مردم به این دلیل چه کارها میکنند. اولین باری که -خدا رحمت کند- با حاجقاسم آشنا شدم، سال 1360 در پادگان آموزشی بود. آنها مربیان آموزشی بچهها بودند و ما هم به هرصورت یکسری آموزشها را باید طی میکردیم. بعداً حاجی آمد و گروههایی از کرمان تشکیل شد.بعد از اینکه مراحل آموزشی را طی کردیم، به جبهه رفتیم.
هر کسی که از جان گذشته است بلند شود
میگوید : حاجقاسم برای بچهها صحبت میکرد میگفت: «هرکس که از جان گذشته است بلند شود. هرکس که زیر تانک میرود بلند شود.» وقتی که فرماندهان با ما صحبت میکردند اصلاً عشقی بود، یعنی حالی بود که آدم یک مرتبه مجذوبشان میشد. دوستداشتن یکطرفه نیست، یعنی میخواهم بگویم وقتی که میآمدیم به جبهه و با این نوع شخصیت افراد، آشنا می شدیم ناخودآگاه محبوبیت، عشق، خلوص و معنویت همه جمع میشد و با هم کار میکردیم. دست به دست هم میدادیم و با هم دوست میشدیم. همین دوستی باعث میشد که خیلی از بچه ها در جبهه بمانند. یعنی یکی از دلایلی که بچهها میآمدند و دیگر کسی نمیتوانست آنها را از جبهه جدا کند، این بود. الگوهایمان همین حاجقاسم ها و همین همرزم های خودمان بودند. ما مجذوبشان میشدیم.فرماندهان ما کسانی مثل حاجقاسم بودند که بارها در صحنههای جنگ در سنگر خط مقدم مینشستند و میگفتند نیرو باید پشت ما بیاید و نمیگفتند برو ما میآییم. اول خودشان میرفتند.
در مورد اینکه ارتباط حاج قاسم با بچه های لشکر روابطش چگونه بود اینگونه توضیح داد:
حاجقاسم با بچههای لشکر مهربان بود و مراوده داشت، ولی با بعضی از واحدها و گردانها، ارتباطهای خاصی داشت، سرآمدشان لشکر گردان غواص بود، حاجقاسم ارادت خاصی به مجموعه گردان غواص داشت. بچههای باسابقه را در جنگ جمع کرد و طرحهای عملیاتی را، چه در جنوب و چه در غرب، عوض کردند و شد آبیخاکی. شهید عباسزاده، اولین فرمانده گردان در عملیات بدر بود. در اولین عملیات در بحث غواصی در عملیات والفجر۸ وارد شدیم.
می گفت هر جا کار سخت هست به من بدهید
می گوید: حاجقاسم روحیهای داشت که سختترین مأموریتها را انتخاب میکرد. میگفت: «هر جا کار سخت هست به من بدهید، هرجا احساس میکنید گره توی کار هست به من بدهید.» چون به ایمان خودش و عشق نیروهایش باور داشت. ما در گردان غواص، روز اول، 1۲۰ نفره بودیم ،روز آخری که چشمانمان را باز کردیم، دیدیم شش یا هفت نفر ماندهایم.
می گفت تا شهید نباشی،شهید نمی شوی
حاجقاسم میگفت: «تا شهید نباشی، شهید نمیشوی.» در هر عملیات به شهادت به اندازه یک پلک برهم زدن نزدیک بودیم. معلوم نمیشد سرنوشت چه خواهد شد. حاج قاسم همه جا کنارمان بود و هیچ وقت از دور فرماندهی نمی کرد.
نهایت آرزوی حاج قاسم
نهایت آرزوی حاج قاسم چه بود؟رئیس سابق ستاد بازسازی عتبات عالیات سامرا اینگونه توضیح داد:میخواست کل شیعیان جهان اسلام در یک نقطه برای احیا، پشتیبانی دین، نظام و اسلام جمع شوند. حاجی خیلی خون دل میخورد؛ همیشه از نامهربانیها، چه داخل کشور و خودیها، و چه از بیگانگان و آن طرف مرزها گلایه میکرد. خون حاجقاسم شیعه را زنده کرد. تشییع جنازه حاجی همه میآیند؛ باحجاب، بی حجاب، پیرزن، بچه، نوجوان، لات و همه میآیند. اینها یعنی همه به حاجی باور داشتند. همیشه می گفت نیتتان را خالص کنید، فکر هیچ چیز نباشید، نیت تان را خالص کنید و بروید تا آخر. کار خودش درست میشود.
حاج قاسم نظامی تمام معنا بود
در مورد اینکه بیش از یک سال مسئول ستاد عتبات در سامرا بودید، شهید سلیمانی نگاه خاصی به سامرا داشت. انتخاب شما برای این سمت، دلیل خاصی داشت؟ اینگونه توضیح داد: حاجقاسم ما بچههای گردان غواص را خیلی دوست داشت. حاجقاسم با اینکه خیلی قلب رئوفی داشت، از سوی دیگر هم یک نظامی به تمام معنا بود و رودربایستی با کسی نداشت. ما یک مرکز اطلاعاتی زمان جنوب شرق و بعد از جنگ داشتیم. کارهای سخت را همیشه به 10 نفری که مانده بودیم، میداد. ارادت خاصی به بچهها داشت.
گفت: به من سخت نگیرید، من تنهایم
یادم می آید متهمی را گرفته بودیم روی این متهم خیلی حساس بود. یکی از اشرار بود. سهل انگاری کردیم و متهم فرار کرد. روز بعد با اینکه خشم خود را فرو خورده بود ولی تشکیلات ما را جمع کرد ما هم قهر کردیم و رفتیم. بعد از یک ماه شهید اسدی که همراه شهید شوشتری شهید شد و رئیس دفترش بود، زنگ زد که حاجی گفته بیایید. با اکراه رفتیم ،خیلی ناراحت بودیم. خدا رحمت کند قلب رئوفی داشت، احساس کرد جو خیلی جو خوبی نیست، جملهای را اشاره کرد و گفت: «بچهها فکر میکنید حاجقاسم سلیمانی دربارۀ شما چه فکر میکند؟» قسم خورد و گفت: «به ارواح حاج احمد» همان حاجاحمد امینی که در والفجر8 شهید شد و به او خیلی ارادت داشت. گفت: «به ارواح حاج احمد، شما لباس خونین حاجاحمد هستید که روی چوب لباسی منزل من آویزان هستید.» یعنی من آنقدر نسبت به شما ارادت دارم. من اشک ریختم. گفت: «به من سخت نگیرید، من تنهایم.»
یکسری مسائل و مشکلات کاری را گفت. حاجی خیلی عجیب بود، اصلاً یک انسان به تمام معنا بود. یعنی اگر واقعاً حاجقاسم شهید نمیشد، ما باید شک میکردیم. واقعاً حاجقاسم کاری کرد که ماحصل خونش خیلی پیامدهای عالی دارد.
نگاه شهید سلیمانی به مردم عراق چه بود؟ از یک فرمانده جنگ انتظار نمیرود در کشوری که جنگیده، بازسازی کند و کمیته پشتیبانی از مردم مظلوم راه بیندازد.
خیلی این بحث مطرح میشود. بحث عراق، بحث خاصی است. کشوری که هشت سال روبهروی ما جنگیده و ما از آنها کشتیم، آنها از ما شهید گرفتند. چه چیزی باعث میشود که قلبها با هم متحد و یکی شود؟ این واقعاً کار سختی است. حاجقاسم با عمل در عراق نشان داد. وقتی بارزانی آن شب اعلام میکند که داعش میخواهد به کردستان بیاید و به آمریکاییها زنگ میزند، جواب رد میدهند، به اسرائیل زنگ میزند، به عربستان و به همه جا زنگ میزند، جواب رد میدهند. با حاجقاسم تماس میگیرد و حاجی به آنجا میرود و میگوید: «تا فردا»، میگویند: «فردا دیر است، سریع بیا.» و الحمدلله رفت.
فکر حاجی، تفکر ارتش 20 میلیونی امام بود
مردم خودشان دیدند که داعش چه بلایی به سر نوامیس مردم عراق آورد و چه کسی در خط مقدم اینها را نجات داد. چه کسی حشدالشعبی را ایجاد کرد. تفکر حاجی، تفکر ارتش 20 میلیونی امام بود. تمام مردم را به نام مجموعه حشدالشعبی بسیج کرد و این بسیج مردمی شکل گرفت. وقتی این مجموعه شکل گرفت دیگر مردم خودشان فهمیدند چه کسی مرد میدان بود و آنها را نجات داد، یعنی حاجقاسم با عملکردش در منطقه در قلب آن جوان عراقی نفوذ کرد. میگویند: «همیشه بر قلبها فرماندهی کنید.» اگر بر قلب فرماندهی کردید، نتیجهاش میشود اینکه امروزه راحت ما مینشینیم و جوانان عراقی برای حاجقاسم سرود میسرایند. روز اول که اینطوری نبود.
منبع: فصلنامه نشان ارادت
ارسال نظر