باز نشر مصاحبه/ گفت و گو با یک هنرمند
محمدرضا گلزار : نفر اول بودن را دوست داشتم/ اگر در زندگی سه کار بزرگ کرده باشی آدم موفقی هستی
<در مسیر جاده ای پر پیچ و خم تا کنار ساحلی آرام در حرکت بودیم که سر صحبت را باز کرد.یک روز مثل همین روزهای اول بهار بود گفت: «رضا! بیا با هم یک بند موسیقی راه بیندازیم، اطمینان دارم موفق می شویم» پیام این دو جمله کوتاه را گفت، دو جمله که انگار باید گفته می شد تا زندگی هردویمان در جاده ای تازه حرکت آغاز کند.> «محمدرضا گلزار» بازیگر سینمای ایران با این سخنان گفت و گو با «ایران» را آغاز کرد.گفت و گویی که در دفتر کار وی میان دقایقی شکل گرفت که گویی او صادقانه از خود، موفقیت ها، اشتباه ها، گله مندی ها، سینما و حاشیه هایی که سایه به سایه اش 17 سال آمدند تا امروز می گفت و در ادامه رسید به امروزها، تفکر، علایق، اهدافش.
به گزارش خبرنگار رکنا، آقای محمدرضا گلزار ! هر انسانی داستانی مختص به خود دارد، داستانی که قصه زندگی او است، روایتی از ثانیه های زندگی اش و اما قصه محمد رضا گلزار چیست؟ داستانتان را حقیقی بگویید و دور از گفتن های تکراری؟
بسیار خب! به دنیا که آمدم خوشگل بودم، 4کیلوو 400 وزنم بود، حرف می زدم آنهم به دو زبان...
همیشه باید جدی بود؟ به نظر من «نه». زندگی به همان اندازه که جدی است می تواند طنز هم باشد الان از آن زمان هایی است که می خواستم به زندگی از زاویه طنز نگاه کنم ولی خب باشد از فضای طنز دور شده زندگی را جدی نگاه کرده و چنین می گویم: «فرزند خانواده ای هستم که تحصیلات برایشان اهمیت زیادی داشت.پدرم مهندس مکانیک بود و مادرم خانه دار. ناظر اصلی درس خواندن هایمان مادر بود، جالب است بگویم 11 سال شاگرد اول مدرسه و منطقه بودم، 11 سال، تا سال سوم دبیرستان.
منطقه 7 آموزش و پرورش (تهران)، دبستان، راهنمایی و دبیرستان هر سه مقطع را در مدرسه (منتظری) خواندم. زمان ما سال دوم دبیرستان هم می شد در آزمون کنکور شرکت کرد اما اگر قبول هم می شدیم امکان ثبت نام نبود، من هم شرکت کردم و قبول شدم، رشته مترجمی زبان، آنهم در دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد شمال، سال سوم دبیرستان باز همراه کنکوری های آن سال آزمون دادم، این بار رشته مهندسی مکانیک دانشگاه واحد تهران جنوب قبول شدم می شد ثبت نام کرد و من نیز رزرو کردم، یکسال مهلت گرفتم تا دیپلم بگیرم. همان سال با این که مهندسی قبول شده بودم اما به عشق پزشکی آنهم دندانپزشکی تابستان زیست و زمین شناسی خواندم و با آغاز مهرماه کنار دانش آموزان چهارم تجربی مدرسه نشستم، اما آن سال تنها سالی بود که شاگرد اول نشدم. بچه های تجربی به رشته خود مسلط تر بودند و من تنها شاگرد ممتاز بودم، آن سال کنکور که شرکت کردم 67 نفر با آخرین نام قبول شده رشته دندانپزشکی فاصله داشتم، همین شد که برگشتم به رشته قبلی، همان مهندسی مکانیک و در دانشکده آزاد تهران جنوب مشغول به تحصیل شدم.
آن سال ها اصلا توجهی به فضای هنری نداشتم، 12 سال از دبستان تا پایان دبیرستان تمام فکرم درس خواندن بود و ورزش، والیبال را در تیم استان تهران، باشگاه پارس خودرو، شیشه و گاز، باشگاه پاس و در باشگاه دیهیم والیبال تخصصی بازی می کردم، بهترین توپ گیر آن روزهای تیم والیبال استان تهران بودم،فقط والیبال نبود اسکی را هم به طور حرفه ای پیگیر بودم؛ کارت مربی اسکی آلپاین را هم دارم.
گفتید فعالیت هنری نداشتید پس آموختن گیتار چه زمانی شروع شد،یاد گرفتن موسیقی که نخستین معرف شما در دنیای هنر به عنوان یک گیتاریست بود؛ در گروه موسیقی آریان بود حضوری نه چندان با فاصله از دوران مدرسه و دبیرستان؟
در مورد موسیقی باید بگویم خانواده ام زیاد با موسیقی بخصوص نواختن گیتار موافق نبودند البته مخالفت اصلی را پدرم داشت.
از خط و نقاشی گفتید! یاد خط و نقاشی خودم افتادم، واقعا بد است، چون مثال زدید برایتان گفتم،موسیقی را از سوم دبیرستان شروع کردم،آن هم با نواختن پیانو، البته باید بگویم هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم.
روزهای نوجوانی ما که مثل این روزها نبود. اصلا نمی شد گیتار دست گرفت و در خیابان راه رفت، جو خاصی نسبت به ساز و موسیقی وجود داشت. به هرحال قوانین مملکت بود این ها را گفتم تا به اینجا برسم که آن روزها یادگیری ساز و موسیقی سخت بود. حال این که چرا پیانو را انتخاب کردم برمی گردد به ارگ قدیمی که در خانه داشتیم. البته آن ارگ های پایه دار دو طبقه، متعلق به خواهرم بود. با آن تمرین موسیقی انجام می داد. یک روز به سراغ آن ارگ رفتم و شروع کردم به نواختن، از آن روز موسیقی جزئی از زندگیم شد.
هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم. از روی دست این و آن نگاه می کردم و یاد می گرفتم! یعنی هر جا می رفتیم هر مجلس و مهمانی مثل عروسی که نوازنده ای بود و می نواخت، با دقت به حرکت دستانش روی شاسی های ساز نگاه می کردم، در ذهن ثبت کرده و بدین شکل شد که یاد گرفتم.
خواسته خودم بود، اصلا مریضی شاگرد اول شدن داشتم!
خانواده ام دوست داشتند پزشک شوم، خودم هم آن سال ها به رشته هنری و هنرستان برای تحصیل در دوره دبیرستان علاقه نداشتم اصلا به ذهنم هم نمی رسید روزی در زندگیم برسد موسیقی را حرفه ای دنبال کنم. آن روزهای دبیرستان تمام فکرم این بود اسمم صدر همه اسامی شاگرد درسخوان ها باشد.
اینکه دوست داشتم برترین باشم و می شدم شادم می کرد.آدم نفر آخر هم باشد اسمش روی برد نصب می شود، - حاشیه سازی نکنید! - من دوست دارم نفر اول باشم (با لحن تاکیدی) این که دلم بخواهد اسمم دیده بشود با این که دوست داشته باشم نفر اول شوم فرق می کند.
نفر اول بودن را دوست داشتم، مثلا اگر در تیم والیبال بازی می کردم می خواستم تیم ما برترین و نخستین باشد.
با (پیام صالحی)سوار خودرو بودیم، جاده چالوس به سمت شمال کشور، در مسیر با هم گپ می زدیم،پیام گفت:«رضا، بیا با هم یک بند موسیقی تشکیل دهیم، مطمئنم این بند موسیقی موفق خواهد شد.»
گفتم: «چه جوری؟»
گفت:«یک ویلونیست می شناسم، دوران سربازی با او آشنا شدم».
این را گفت و ادامه مسیر آنقدر در مورد این بند موسیقی صحبت کردیم که به چیدمان گروه هم رسیدیم؛ علی پهلوان به عنوان خواننده و گیتاریست اصلی، پیام صالحی خواننده و گیتاریست اصلی، سیامک خواهانی ویلونیست، برزویه بدیهی ضرب و پرکاشن، شراره فرنژاد گیتاریست و همخوان، ساناز کاشمری همخوان. سحر کاشمری همخوان. وقتی به تهران بازگشتیم در یک نشست،موضوع را با دیگر اعضای مدنظرمان برای شکل گیری این گروه مطرح کردیم، همه همراه شدند، این گونه گروه «آریان» فعالیت موسیقی خود در دنیای موسیقی پاپ ایران را آغاز کرد، نخستین کنسرت گروه آریان سال 1377 در «قشم» اجرا شد.
قشم منطقه آزاد بود، همین منطقه آزاد بودن قشم دلیل اصلی انتخاب این جزیره برای اجرای کنسرت شد آن هم برای این که نخستین مرتبه بود گروهی در قالب بند با حضور سه دختر روی استیج می رفت. تصور هر گونه برخوردی بود، امکان داشت نگذارند دختران و پسران در یک بند اجرای موسیقی داشته باشند و اما مدیریت آن زمان جزیره قشم با اجرای گروه
«آریان» موافقت کرد. این موافقت بی نهایت خوشحال کننده بود، زیرا گروه برای اجرای عمومی، یک سال تمام با کمترین امکانات پیگیرانه تمرین کرده بود، همین با کمترین ها بهترین را به ثمر رساند. همدلی میان اعضای گروه ایجاد کرده بود، همدلی تا جایی که تصمیم گرفتیم اگر با اجرای بانوان گروه مخالفت شد کلا کنسرت را منتفی کنیم.
به هر حال مدیریت آن دوره زمانی قشم موافقت کرد، گروه روی استیج رفت، آنقدر استقبال ازاین بند خوب بود که سه روز پشت سر هم اجرا داشتیم، بعد به تهران بازگشتیم، در کمتر از یکماه دوباره برای کنسرتی به قشم دعوت شدیم، رفتیم و باز در روزهای پشت سر هم که تعداد روزهایش الان یادم نیست برنامه اجرا کردیم، این سفر مصادف با انتشار نخستین آلبوم گروه «آریان» بود.
15 فروردین سال 1379 نخستین کنسرت رسمی گروه «آریان» در تالار «حرکت» برگزار شد، تا زمانی که همراه این گروه موسیقی بودم چند صد اجرای صحنه ای در شهرهای ایران داشتیم، اجرا در کشور دوبی هم بود یادم می آید در یکی از اجراها نوازنده ساز «پرکاشن» بودم.
حالاکه از گروه «آریان» صحبت شد بد نیست از گذشته به امروز برسم و بگویم:در ماه های گذشته دو ترانه منتشر شد که خواننده آن ها بودم، با انتشار این ترانه ها، اظهارنظر در مورد خوب بودن و یا نبودن آن ها شروع شد، در میان نظرها نکته ای جالب بود و آن این که افرادی تصور می کردند به تازگی دنیای موسیقی را شناخته و خواسته ام حضوری در این فضای هنری هم داشته باشم، این دوستان با کمی مطالعه و تحقیق متوجه می شوند فعالیت موسیقاییم به سال 1377 برمی گردد و الان سال 1392 است یعنی نزدیک به 16 سال است که در عرصه موسیقی فعالیت می کنم و دراین 16 سال از دنیای موسیقی دور نبودم، بند (دارکوب) را با همایون نصیری و بقیه عزیزان آغاز کردیم، بند دیگری به نام (ریزار rezzar) مخفف محمدرضا گلزار ثبت کرده ام که فعال است. مازیار فلاحی، بابک جهانبخش، امیرطبری و سهراب پاکزاد در قالب سه گروه در بند(ریزار rezzar) حضور پیدا کردند، به طور مثال نخستین کنسرت مازیار فلاحی در اسفند سال 1388 در اریکه ایرانیان با حضور در این بند برگزار شد.
علاقه به چهره شدن نداشتم. همیشه در زندگی، قبل از هر کاری این سوال را از خود می پرسم: «در برابر این حرکت یا کاری که می خواهم انجام دهم چه از دست می دهم و چه به دست می آورم؟» وقتی زنده یاد ایرج قادری پیشنهاد کار درفیلم «سام و نرگس» را به من دادند تصوری از سینما نداشتم، علاقه ای هم به حضور حرفه ای در دنیای سینما در خود نمی دیدم.سال 1370، پنج فروردین، آقای قادری را در شهرک ساحلی «خزرشهر» دیدم، پشت یکی از میزهای کافی شاپ شهرک ساحلی نشسته بودند، زیاد خزرشهر می رفتم، از قضا آن روز توجه ام به ایشان جلب شد، سرمیزشان رفتم تا برای نخستین اجرای کنسرت رسمی گروه در تالار «حرکت» دعوتشان کنم.وقتی ایشان را خطاب قرار داده و دعوتشان کردم.
در پاسخ شنیدم:«اجازه دهید من از شما دعوت کنم»!
در ادامه خواستند چند دقیقه سرمیزشان بنشینم. آنجا بود که از پروژه (سام و نرگس) برایم گفتند، علاقه نشان ندادم،البته بی علاقگی ام به پروژه (سام و نرگس) نبود به سینما علاقه نداشتم.
آن روز در آن کافی شاپ ساحلی به ایشان گفتم:«رشته مهندسی خوانده ام، موسیقی کار می کنم، می خواهم درهمین شاخه هنری ادامه دهم.»
و اما 16 فروردین همان سال آقای قادری به دعوتم مهمان کنسرت گروه «آریان» بود،چند روز بعد از آن مرا به دفترشان دعوت کردند،آنقدر احترام برایشان قائل بودم که نتوانستم نروم. رفتم. وقتی رسیدم، فیلم در مرحله پیش تولید بود با چند دوربین از من تصویر گرفتند؛ خلاصه این که بازیگر فیلم (سام و نرگس) شدم و در ادامه در سینما ماندم.
سینما جزئی از زندگی ام است. البته بماند که با خیلی از اتفاقاتی که در دنیای سینما رخ می دهد موافق نیستم.
الان برایتان می گویم. مخالف باند بازی های سینما هستم، مفهوم کار آدم هایی را که دنبال حاشیه سازی و سرک کشیدن در فضای زندگی مردم هستند نمی فهمم، رفتار ناشایست آن ها را درک نمی کنم.
همه جای دنیا کنار اسم افرادی که گستره فعالیت اجتماعی شان زیاد است حاشیه وجود دارد و من فقط یک کار که انجام نمی دهم، چندین شغل مختلف همراه با هم در سال های زندگی ام داشته ام،در هر قشر و صنفی عده ای هستند که به جای تلاش در جهت رشد بیشتر خودشان، سعی دارند در مورد کار دیگران حاشیه سازی کنند،بعد از اینکه این ترانه ام منتشر شد این حاشیه سازی ها برایم شکل جالب تری به خود گرفت. وقتی یکسری آدم ناکارآمد، درمورد ترانه ها نظر می دهند نقدشان جذاب نیست یعنی آدم ها می توانند گوش ندهند، یا گوش بدهند، می توانند این ترانه ها را یا دوست داشته باشند یا دوست نداشته باشند. مفهوم این همه، وقتی که صرف کامنت گذاشتن زیر لینک های این ترانه ها و جنگیدن و تلاش کردن برای اثبات این که این آهنگ خوب نیست انجام می شود نمی فهمم و متعجبم می کند. به فرض که این ترانه ها خوب نیست! من نه خواننده هستم و نه ادعای خوانندگی دارم،دلم خواسته دو قطعه بخوانم، سال هاست کارم موسیقی است، تصمیم گرفتم چند آهنگ بخوانم، می توان آنها را دانلود کرد، می شود از کنارشان گذشت، این همه انرژی گذاشتن و وقت صرف کردن نیازی نیست.
علی دایی آدم موفقی است اگر خطایی هم می کند که از دید من نمی کند اجازه نداریم پشت سرش بد بگوییم
اگر در زندگی سه کار بزرگ کرده باشی آدم موفقی هستی. معتقدم آقای <علی دایی> آدم موفقی است اگر خطایی هم می کند - که از دید من نمی کند - اجازه نداریم پشت سر وی بد بگوییم البته منظور قیاس خودم با ایشان نیست، آقای <دایی> اسطوره ذهنی من است اگر چنین مثالی زدم مثال در مورد آدمی است که تلاش می کند.آیا آقای <دایی> نمی تواند سرمایه خود را بردارد برود یک گوشه دیگر دنیا زندگی کند، ایشان آقای گل جهان است، نمی تواند برود یک سوی دیگر دنیا و این همه حاشیه را به جان نخرد؟ چرا می آید کنار زمین حرص تیمش را می خورد؟ یک جواب بیشتر ندارد، آن هم این که «دوست دارد، یک کار مثبت در مملکتش انجام دهد» آدم هایی که برای پیشرفت زندگی خود تلاش نکرده اند در ادامه منتقدان بی منطق می شوند که تاکید می کنم این افراد تنها 2 درصد جامعه را شامل هستند و البته منظورم از تلاش این نیست فرد دکترا گرفته باشد، قهرمان والیبال باشد و...
وقتی درس خوانده باشی، رشته ورزشی ای دنبال کرده باشی و سوم مثلا یک کارهنری نه خیلی سنگین و دشوار در حد درست کردن چیپس و پنیر! بدانی به تو می شود گفت انسانی که برای زندگی خود کاری کرده است. ترانه خواندن و خوانندگی برای من همان چیپس و پنیر درست کردن است. تصور می کنید انتشار این ترانه ها بدون تلاش بوده است؟ پشت آن وقت گذاشته نشده است؟ برای انتخاب شعر، مجوز شعر، استودیو و... یک جمع تلاش کردند، یک تیم کار کردند، تا یک ترانه منتشر شد.رقابت را می پسندم ولی رقابتی با اهالی موسیقی ندارم،زمانی فردی مدعی در سبک خاصی از موسیقی است ولی من نه ادعایی دارم و نه مدعی بوده ام.
اگر انتقاد غیر مغرضانه باشد،گوش شنوا دارم، طرف می آید می گوید «آقا! به این دلایل شما صداتان مناسب خوانندگی نیست» آن زمان فضای غرض ورزی نیست. نقد محترم و مودب اثرگذار است.
دوستانی که به دور از توهین گفتند یا نوشتند که صدایم برای خوانندگی مناسب نیست توجه ام را بیشتر جلب کردند و به نکاتی که متذکر شدند توجه کردم حالاهم می گویم:
«اصلا صدای من برای خوانندگی خوب نیست».
خطاب به آنان که با برخوردی تند به نقد «خواسته دلی» من پرداخته اند می گویم به فرض که صدایم خوب نیست چرا اینقدر دغدغه فکریتان شده است؟! اصلا از این منتقدان تند گفتار سوالی دارم: «این همه خواننده که نه صدای خوبی دارند نه از ترانه مناسبی استفاده می کنند چرا تا این اندازه درمعرض حاشیه ها نیستند؟»
می دانید پاسخ این سوال چیست! از نظر من آدم هایی که در زندگی تلاش کرده و از تلاش خود راضی هستند مغرضانه نقد نمی کنند. باید بگویم تعداد زیادی هستند بعد از انتشار این ترانه ها تشویقم کردند، من این کار را ادامه خواهم داد،برای این که چه در فضای خوانندگی بمانم چه نمانم موسیقی بخشی از زندگی من است.
برای این که منتقدها مغرض هستند، اصلا فکرکنید <گلزار> اشتباهی هم می کند یا کرده،راهش این گونه نقد کردن نیست، زیرا اگر قرار بود به حرف های مغرضانه توجه کنم تا امروزباید تصمیم های دیگری برای زندگیم می گرفتم. برای آن قشر مردمی که غیر مغرض هستند و سنجیده نقد می کنند گوش شنوا دارم، به هر حال صددرصد ایراد و اشتباه در زندگی دارم هیچ فردی بی اشتباه نیست.
خواننده این ترانه ها «محمدرضا گلزار» است همین نام، افراد را کنجکاو می کند باعث می شود ترانه به سرعت دانلود شود؟
با یک بار گوش کردن، آمار دانلود به 700 هزار در دو روز اول نمی رسد. برای این که بدانید این نقد ها مغرضانه است،یک آهنگ از یک خواننده ای که خوش صدا نیست و علاقه مند زیادی ندارد در شبکه های اجتماعی بگذارید بعد دقت کنید چقدر کامنت نقد منفی زیر آن نوشته می شود.
من هم همین را می گویم، وقتی دوست ندارید رد شوید، چرا اینهمه نقد مغرضانه، کمی همدیگر را دوست بداریم ما از یک مملکت هستیم. باز هم می گویم در کنار این نقدهای غیر دوستانه تعدادی از استادان موسیقی و خوانندگان کشور بودند که تشویقم کردند. من که قرار نیست خواننده باشم.
من خواننده خوبی نیستم، می دانم خواننده خوبی نیستم.
برپایه حرف مردم این را می گویید؟ اگر این گونه باشد مثلا من الان می گویم شما بازیگر خوبی نیستید،پس بازیگر خوبی هم نیستید!؟!
می دانم بازیگر خوبی هستم. دلیلی ندارد تصور کنم بد هستم. آدم مدعی نیستم، آدم پرتلاشی هستم، تلاشم را می کنم، مابقی را می سپارم به مردم و طرفدارانم.
خیلی زیاد، نظر بد و خوب فرقی نمی کند. یعنی آن عزیزی که می نشیند، شروع می کند به حاشیه سازی، شایعه سازی و جوسازی،باید بداند من هم از جنس مردمم،از فضا که نیامده ام، من هم آدم هستم مثل خودتان، مگرچقدر یک آدم می تواند تحمل کند تا این حد برایش شایعه وحاشیه بسازند. کتابی هست به نام (راز موفقیت)، نویسنده اش می گوید: اگر می خواهید موفق باشید دو کار انجام دهید، نخست این که یک روز تمام روزه سکوت بگیرید،دوم این که هر اتفاقی را می بینید قضاوتش نکنید. باور کنید بیشتر مشکلات اجتماعی از بی توجهی به این دو مورد نشات می گیرد.
همه جای دنیا باند بازی هست، این باند بازی ها بر کار من تاثیری ندارد، بعد ازمدتی نبودن درایران و برگشتن هنوز از بزرگان سینما پیشنهاد کار دارم،باند بازی ها تنها کاری که می توانند انجام دهند حاشیه سازی است.
نخستین و اصلی ترین وظیفه فیلم سرگرم کنندگی آن است. اگر قرار است فیلمی آموزنده باشد، مقوله ای جدا دارد.این روزها خوشبختانه یا متاسفانه فیلم های ما در مسیر فیلم های آموزنده اجتماعی حرکت می کند شاید به خاطر این که فیلم آقای «فرهادی»جایزه اسکار برد.
من کاری را انتخاب می کنم که مردم از دیدنش لذت ببرند و وقتی از سینما خارج می شوند راضی باشند این مهمترین اصل برای انتخاب یک فیلمنامه است.اگر فیلمی در سینمای ایران بد ساخته می شود از ابتدا که قرار نبوده خوب نباشد، اصولا ابتدا همه قصد دارند «آواتار» بسازند خروجی ها «هادی و هدی» می شود! بضاعت سینمای ما در این اندازه است، مگر این که ژانر فیلم در فضای آثار اجتماعی باشد.
وقتی مردم از سینما دور می شوند دلیلش زیاد مبهم و گنگ نیست، زمانی که فیلمی که همین الان بر پرده سینماهای هالیوود اکران دارد، سی دی اش را در اختیار دارند، چرا بیایند سینما و فیلم هایی که زیاد خوب نیست را ببینند. در چنین شرایطی سینمای ایران چه رقابتی با فیلمسازی جهان خواهد داشت؟!
فیلم ها را می گذاریم کنج دلمان! تا بموقع و به وقتش اکران کنیم (خنده). این که مزاح بود. به هر حال نمی شود آدم ها کار نکنند، آدم ها کار می کنند و بعد تصمیم گیری به دست عده ای سینمادارمی افتد که فیلم را نگاه می کنند و می گویند: «این فیلم هم آبرومند است و هم خوب می فروشد پس اکرانش می کنیم. این فیلم ما را بیچاره خواهد کرد! و نمی فروشد، پس این را فعلا کنار می گذاریم...» این روندی است که درسینمای ایران طی می شود واقعا برای این مشکل من بازیگر، کاری نمی توانم انجام دهم
جز دعا کردن! دعا کنم روزی برسد سینماهای مناسب تاسیس شوند امیدوارم دولت جدید و تیمی که به نظر دلسوزانه تر با سینماگران و سینمای ایران برخورد می کنند این معضل را نیز مدنظر داشته و راهکارهای عملی برای آن پیدا کنند.
صادق ترین آدمی که در اطرافم می شناسم. برای رسیدن به هر چه اکنون هستم و دارم تلاش کرده ام اما هیچ راهی آسان طی نمی شود.اصل زندگی ام این است که همیشه «باتر فلای افکت» باشم، هیچ وقت «دومینو افکت» نباشم. در توضیح بیشتر باید بگویم دانشمند فیزیکی ثابت کرده است اگر پروانه ای در قطب جنوب بال بزند ممکن است حرکت او در قطب شمال طوفانی بپا کند این همان فضای «باتر فلای افکت» است و اما «دومینو افکت» به چه معناست، مفهومش درست مثل همان «دومینوهایی» است که دیده ایم، پیش از اینکه ضربه اول را به دومینو بزنیم شکل اولیه خود را از قبل داشته است تو به عنوان یک فرد می توانی با ضربه ات ذره ای آن را تغییر دهی. همیشه در زندگی سعی کردم «باترفلای افکتی» رفتار کنم یعنی کارهایی اثرگذار انجام دهم. شاید موفق نشدم اما حداقل تلاشم را انجام دادم که
این گونه باشم.
یکبار روی استیج زمین خوردم، خیلی خجالت کشیدم.
ماجرا بر می گردد به سال ها قبل، آن زمانی که با گروه «آریان» بودم، روزها خیلی جدی و بداخلاق بودم. دانشگاه الزهرا کنسرت داشتیم، تماشاگران همه خانم بودند، نصف آن ها دوربین به دست فیلم می گرفتند. ابتدای اجرا مجری شروع کرد به معرفی، به من که رسید برای احترام به حضار از جا برخاستم. چون گیتار دستم بود از روی صندلی کج بلند شدم، وقتی دوباره بر صندلی نشستم، شکست و افتادم کف استیج. همان طور که روی زمین نشسته بودم می دیدم تماشاگران می خندند، آنهایی هم که دوربین هایشان خاموش بود روشن کرده از حال و روز آن لحظه ام تصویر می گرفتند. بچه های گروه از شدت خنده استیج را ترک کردند. خلاصه بلند شدم، صندلی جدیدی برایم آوردند،آن را خوب بررسی کردم که نشکسته باشد...(خنده بلند) هنوز وقتی یاد آن حادثه می افتم خنده ام می گیرد. آن روز خیلی سخت گذشت ولی امروز به سختی آن دقایق بلند بلند می خندم.
ژانرترسناک اکنون تصور می کنم فضای نوآوری در سینما مهیاتر است و من یک خبر هم برای شما دارم همین جا قول می دهم بزودی فیلم ترسناک خواهم ساخت، یعنی پروژه آن را خواهم چید.
خودم بازی خواهم کرد. با کمک یک فیلمنامه نویس خوب قول می دهم بزودی این فیلم را خواهیم ساخت.
«دلم می خواد» فیلمی از بهمن فرمان آرا. کار موسیقی را پیگیرانه دنبال می کنم، اما این فیلم ترسناک ساختن که جرقه ذهنی ساختش اکنون زده شد.
صد درصد. خانواده سینما خانواده من هستند.
خبرنگار : آزاده مختاری
ارسال نظر