خطوط راهنمای شهری نابینایان به درخت ختم می شود! / شهرداری در حق افراد دارای معلولیت کم کاری می کند + فیلم
حجم ویدیو: 66.15M | مدت زمان ویدیو: 00:02:48

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، اینها را می گوید و کمی مکث می کند. خاطرات روزهایی را مرور می کند که می توانست رنگ ها، چهره همکلاسی ها و معلم هایش، پرواز پرندگان و به طور کلی زیبایی های دنیا را ببیند؛ اما ناگهان، همه چیز برایش از این رو به آن رو می شود. دنیا روی خوشش را بر می گرداند و همه چیز را سیاه و سیاه تر نشان می دهد.

13 سال پیش، در بیمارستان فارابی، حسن نظری، که این روزها دانشجوی کارشناسی روانشناسی دانشگاه علوم و تحقیقات است، به علت ابتلا به بیماری نادر «سندرم آتروفی عصب بینایی » بینایی اش را رفته رفته از دست می دهد. او که والدینش سالها پیش، از افغانستان به ایران آمده بودند و خودش متولد ایران است، آن روزها حتی بیمه ای نداشت که بیماری اش را تحت پوشش قرار دهد. 

آخرین تصویری که از این دنیا دیدم یک ساعت بود

او می گوید: «26 ساله هستم. در 13 سالگی دچار این بیماری شدم که مهم ترین علت ابتلا به آن عوامل ژنتیکی است. بعد از آن دیگر نتوانستم دنیا را ببینم؛ به همین راحتی، مهم ترین دارایی ام را از دست دادم. من ماندم و دنیایی که سیاه شده بود. آخرین تصویری که دیدم، یک ساعت دیواری بود. در بیمارستان فارابی، رو به روی تختم با شماره 38 یک ساعت دیواری بود که با نگاه کردن به آن ساعت، رفته رفته متوجه می شدم که بینایی ام کمتر و کمتر می شود و متوجه می شدم که من به روزهایی که قرار است دیگر هیچ چیزی را نبینم نزدیک شده ام. درست متوجه شده بودم و آن ساعت، آخرین چیزی است که در این دنیا با چشمانم دیدم.»

حسن نظری در ادامه تاکید می کند: «آن روزها، من برای بقا تلاش می کردم و می ترسیدم که نکند دیگر نتوانم به خوبی زندگی کنم و دچار حادثه ای شوم که دیگر نتوانم جبرانش کنم. من تا 16 سالگی افسردگی داشتم و اصلا از خانه بیرون نمی رفتم و دائما این ترس همراهم بود. من نمی دانستم که چطور باید با شرایط جدیدم کنار بیایم.»

وی می افزاید: «آن روزها، اعضای خانواده در تلاش بودند که من را پیش پزشکی ببرند که بتواند بینایی من را برگرداند. هر روز از این بیمارستان به آن بیمارستان می رفتیم و هر کدام چیزی می گفتند. زمانی که به طور کامل بینایی ام را از دست دادم، برخی پزشکان می گفتند که امید داشته باشید که تا سه ماه دیگر درمان قطعی این بیماری به دست می آید. برخی دیگر می گفتند اگر 6 ماه صبر کنید دارویش پیدا می شود و الی آخر؛ ولی هیچ کدام درست نبود و فقط باعث شدند که من و خانواده ام به خاطر این امید بی علت، از کارهای دیگرمان عقب بمانیم و منتظر رسیدن درمان باشیم. حتی در خارج از کشور نیز درمانی برای این بیماری پیدا نشده بود.»

این دانشجوی روانشناسی تاکید می کند: «سنم کم بود که نابینا شدم. دوستانم که شناختی نسبت به بیماری ام نداشتند من را ترک کردند و اینگونه شد که حلقه دوستانم تنگ و تنگ تر شد و من هر روز افسرده تر می شدم.»

او در خصوص اینکه شهر برای افراد دارای معلولیت مناسب سازی نشده است، می گوید: «همین مناسب سازی شدن های سطحی هم استاندارد نیستند. در این حد که وسط برخی از پیاده روها، یک خط زردرنگ وجود دارد که برای افراد دارای معلولیت بینایی است که برجسته هستند و با لمس کف پا روی آنها، فردی که آموزش دیده است می تواند متوجه شود که سرچهارراه است یا در مسیر مستقیم و....»

این فرد دارای معلویت نابینایی می افزاید: «برخی از این خطوط راهنما، وسط راه به یک درخت یا تیر برق ختم می شوند؛ در صورتی که فرد نابینا با اطمینان به اینکه این مسیر مناسب سازی شده است، روی آن حرکت می کند؛ ولی در نهایت مشکلاتی به وجود می آید. حتی اگر خطوط درست و اصولی هم باشند، اینکه هر کدام از آنها به چه معناست، به افراد نابینا آموزش داده نمی شود.» 

حسن نظری با تاکید بر اینکه در وسایل حمل و نقل عمومی نیز مشکلاتی برای افراد دارای معلولیت پیش می آید، می گوید: «قبلا در بی آر تی ها، اسامی ایستگاه ها اعلام می شد و من متوجه می شدم کجا باید پیاده شوم ولی این سیستم اعلام نیز مدتی می شود که قطع شده است. مثلا در کشورهای دیگر در بدو ورود به فضای مترو، نگهبان به کل سالن مترو اطلاع می دهد که یک فرد دارای معلولیت وارد مترو شده و فرد نابینا ، با همکاری و همراهی دیگران، دست به دست می شود و با بی سیم هم به سالن مترو اطلاع داده می شود که همه متوجه شوند که یک فرد نابینا در آن فضا حضور دارد و همچنین به ایستگاه مقصد نیز اطلاع داده می شود که فرد نابینا را تحویل بگیرند. با همه اینها، در ایران، اصلا چنین چیزی وجود ندارد.» 

وی با اشاره به اینکه خودش هر روز درگیر حوادثی می شود که در شهر برایش رخ می دهد، خاطره ای را مرور می کند که حین پیاده شدن از یک اتوبوس بی آرتی برایش به وجود آمده است. او می گوید: «یک روز از باشگاه به سمت خانه بر می گشتم و به شدت خسته بودم که سوار اتوبوس تندرو شدم. یک جایی در اتوبوس باز شد؛ ولی همچنان در حرکت بود. من احساس کردم که اتوبوس ایستاده است و قدم برداشتم تا از آن خارج شوم؛ غافل از اینکه در حال حرکت است و به بیرون پرت شدم. فقط تنها شانسی که آوردم این بود که در آخرین لحظه توانستم دستم را به دستگیره در اتوبوس برسانم. راننده که اصلا متوجه این اتفاق نشده بود. تا اینکه یک خانم حادثه را دید، جیغ زد و بعد راننده متوجه شد و ترمز کرد. در نهایت آن راننده، به جای اینکه بایستد و حال من را جویا شود، از صحنه فرار کرد.»

دانشگاه علوم و تحقیقات برای افراد دارای معلولیت به خوبی مناسب سازی نشده است

او در ادامه با اشاره به اینکه در دانشگاه علوم و تحقیقات، فضای مناسب برای تردد افراد دارای معلولیت خیلی کم است می گوید: «من خوشبختانه در مسیری تردد دارم که اتوبوس از آن گذر نمی کند؛ ولی وقتی بخواهم به قسمت های دیگر دانشگاه بروم، ناچارا به علت پلکانی بودن پیاده روها، باید از کنار خیابان حرکت کنم. این مهم، برای من خیلی خطرناک است چراکه در این مسیر، دائما اتوبوس ها که با سرعت بالا حرکت می کنند در تردد هستند. یک بار، یکی از نیروهای دانشگاه به من گفت که از پیاده رو حرکت کن که من گفتم آخر مگر مسیر مناسب سازی شده است؟ من دارم با جانم بازی می کنم. به علت شیب بسیار تند مسیرها از یک دانشکده به دانشکده ای دیگر، در فصل بهار و تابستان، پیاده روی در آن برای افراد عادی هم کاری بسیار سختی است چه برسد به اینکه یک فرد، دارای معلولیت باشد. در فصل زمستان این مشکلات دو چندان می شود و من، نمی دانم این دانشگاه مطابق کدام استانداردهای ملی و بین المللی ساخته شده است.»

حسن نظری تاکید می کند: «جدا از اینکه امکانات به خوبی فراهم نشده است؛ اصلا آگاهی رسانی نیز راجع به معلولیت افراد دارای معلولیت وجود ندارد. برای مثال من در دانشگاه، به سختی تردد می کنم.از آنجایی که در دانشگاه، اتوبوس برای نقل و انتقال دانشجویان تردد دارد، من نمی توانم از پیاده روها حرکت کنم چراکه پلکانی تعبیه شده اند. من ناچارم از کنار خیابان و دقیقا جایی که این اتوبوس ها تردد دارند عبور کنم. حتی برای تردد افراد ویلچری نیز رمپ تعبیه نشده است.» 

وی با اشاره به اینکه مناسب سازی فضا، چه در یک محیط آموزشی و چه در مناطق دیگر، همگی بر می گردد به کم کاری های شهرداری ، می گوید: «هر ساختمانی که در شهر ساخته می شود از شهرداری مجوز دارد. اینکه چرا ساختمان هایی بدون رعایت اصول اولیه در جهت مناسب سازی شدن برای افراد دارای معلولیت در کشور ساخته می شود، را باید از شهرداری جویا شد. اگر این مهم در قوانین ذکر شود می تواند خیلی کمک کننده باشد.»