در گفت و گو رکنا با پروفسور فریبرز درتاج خشونت علیه مردان بررسی شد؛
یک چهارم آزاردیدگان خشونت خانگی مردان هستند/ سلامت روان مردها در اولویت نیست
رکنا: خشونت علیه مردان موضوعی است که زیاد راجع به آن صحبت نمی شود. مردانی که قربانی خشونت می شوند به دلایل مختلف راجع به آن سکوت می کنند. مردانی که احساساتشان سرکوب شده است تداعی کننده جمله معروف «مرد که گریه نمی کنه!» هستند.
الگوی منحصر به فرد سلامت روان و اختلاف بین میزان پایینتر افسردگی و نرخ بالاتر خودکشی، نشاندهنده یک بحران خاموش و خشونت علیه مردان است. معمولاً مسائل مربوط به سلامت روان مردان به نگرش ها، رفتارها و انتخاب های آن ها نسبت داده می شود، به ویژه آن هایی که با هنجارهای غالب جنسیتی مردانه مرتبط هستند، در حالی که مشارکت سایر عوامل اجتماعی تعیین کننده سلامت social determinants of health (SDOH) نادیده گرفته می شود.
دامنه تحقیقات درباره خشونت علیه مردان بسیار محدود است
به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، خشونت یک SDOH است که در سراسر زندگی مردان فراگیر است و بر سلامت روان آن ها تأثیر منفی میگذارد. از نظر پژوهشی، تحقیقات در این زمینه به بررسی یک یا دو نوع خشونت در نقاط متمایز از طول عمر در میان هر دو جنس محدود شده است و اهداف یا مرتکبین را هدف قرار داده و اثرات تجمعی خشونت بر سلامتروان را نادیده گرفته است.
پروفسور فریبرز درتاج، استاد تمام و مدیر گروه روانشناسی تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی در گف و گو با رکنا در خصوص خشونت علیه مردان می گوید: «توجه اندکی به نحوه درک خود مردان از سلامت روانی خود در زمینه تجارب خشونت آمیز در طول زندگی خود شده است. اگرچه خشونت یک مشکلِ جهانیِ بهداشت عمومی است که منجر به آسیب روانی در هر دو جنس می شود؛ اما دامنه و عمق تحقیقات سلامت روان در میان مردان با سابقهی خشونت بسیار کم و محدود است.»
درتاج می گوید: «مطالعات متعدد نشان میدهد که تجربه خشونت به عنوان یک هدف با افسردگی، اضطراب، PTSD و افکار خودکشی در مردان مرتبط است. قرار گرفتن در معرض خشونت در محل کار نیز برای سلامت روان مردان خطرناک است. به عنوان مثال، در میان افسران پلیس، شاهد بودنِ حوادث خشونت آمیز پیشبینی کننده قابل توجهی از علائم PTSD بود. همچنین شواهدی برای حمایت از افزایش شدت مشکلات سلامت روان در میان مردانی که در معرض چند نوع یا زمینه خشونت به عنوان هدف و یا مرتکب قرار دارند، در حال افزایش است.»
خشونت خانگی علیه مردان هم وجود دارد
درتاج با اشاره به اینکه یکی از انواع خشونت رایج علیه مردان، خشونت خانگی است، می گوید: «در حالی که این تصور عمومی وجود دارد که درد ناشی از خشونت خانگی چیزی است که فقط زنان تحمل می کنند، خشونت خانگی علیه مردان عادی تر از آن چیزی است که اغلب تصور می شود. آمارها و نظرسنجی های رسمی در برخی نقاط جهان نشان می دهد که زنان درصد بالایی از آسیب فیزیکی و همچنین کنترل عاطفی، روانی و اجباری را بر شریک مرد خود وارد میکنند.»
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه می گوید: «در مجموعهای 50 مادهای از آخرین آمار موجود گردآوری شده توسط ManKind Initiative، -سازمانی که از قربانیان مرد خشونت خانگی حمایت میکند- نشان میدهد یک چهارم از کسانی که در سال 2018 خشونت خانگی را به نیروهای پلیس در انگلستان گزارش کرده اند، مرد بودند. بر اساس داده های اداره ملی آمار (ONS) در همان سال 16 مرد به دست همسر یا شریک قبلی خود، جان خود را از دست دادند و همانطور که ManKind اشاره می کند؛ به ازای هر سه قربانی خشونت خانگی، دو نفر زن و یک نفر مرد خواهد بود.»
وی با اشاره به اینکه 49 درصد از مردان (در مقایسه با 19 درصد از زنان) به هیچکس نگفتند که، قربانی خشونت خانگی بودهاند اضافه می کند: «مردانی که این خشونت را به ManKind گزارش داده اند، اظهار داشتند که اگر خط کمک ناشناس نبود، هرگز تماس نمی گرفتند. این سازمان همچنین گزارش میدهد که 95 درصد از تماس گیرندگانش از خشونت عاطفی، 68 درصد جسمی، 41 درصد روانی، 23 درصد مالی، 13 درصد کنترل اجباری و 3 درصد از خشونت جنسی رنج می برند.»
فریبرز درتاج می گوید: «Mankind در تحقیقات آکادمیک خود در مورد اینکه چرا مردان در روابط خشونت بار و آزاردهنده باقی می مانند، اشاره می کند. دلایل اصلی این اتفاق شامل؛ نگرانی در مورد فرزندان (89%)، عشق (71%)، ترس از ندیدن دوباره فرزندانشان (68%)، بجایی برای رفتن (52٪)، خجالت (52٪)، عدم تمایل به دور کردن فرزندان از مادر (46٪)، تهدید به خودکشی (28٪) و .... ذکر شده است. مردانی که خشونت را گزارش میکنند ممکن است با انگ اجتماعی و سایر تحقیرهایِ مربوط به مردانگی خود مواجه شوند، که میتواند به عنوان یک مانع دیگر برای گزارش وضعیت مردان عمل کند.»
این استاد دانشگاه معتقد است تعداد بالای آمار خودکشی مردان نسبت به آمار گزارش شده در رابطه با میزان اختلالات روانی در مردان، دلیلی است که متخصصان گمان می کنند، مردان بیشتر از آنچه گزارش شده است، از مشکلات سلامت روان رنج می برند.
وی ادامه می دهد: «این آمار یک هشدار جدی است که باید صرف نظر از حل عواملِ تهدید کنندة سلامت روانِ مردان مثل، وضعیت اقتصادی-اجتماعی، بازنشستگی، شرایط نامناسب کار یا حجم بالای کار، نقش های جنسیتی سنتی، مسائل مالی و .... به دنبال راهکارهایی برای افزایش و ارتقایِ سلامت روان در مردان بود.»
چرا مردان مبتلا به اختلالات سلامت درخواست کمک نمی کنند؟
درتاج با اشاره به اینکه مسلماً جستجوی معالجه تخصصی و حرفه ای یکی از مؤثرترین روش هایی است که فرد مبتلا به بیماری روانی می تواند برای بهبود کیفیت زندگی و بهبود سلامت روان خود انجام دهد، می گوید: «بهترین و مؤثرترین راهکاری که به سلامت روان مردان کمک می کند، درخواست کمک های حرفه ای است. پژوهش ها نشان داده است که درمان های تخصصی به کاهش بسیاری از عواملِ مهم مخلِ بهداشت روانی که مردان آن تجربه می کنند، از جمله استرس، اضطراب، اعتیاد و افسردگی کمک می کند.»
وی می افزاید: «نکته مهمی که در رابطه با این راهکار باید مورد توجه قرار گیرد، تفاوت آمار مردان مبتلا به اختلالات روانی و آمار خودکشیِ مردان است که نشان می دهد؛ مردان از پریشانی روانی بیشتری رنج میبرند؛ اما کمک های حرفهای و تخصصیِ لازم را دریافت نمی کنند. به طور واضحتر، مردان در این زمینه درخواست کمک نمی کنند. تقریباً دو سوم از مردان مبتلا به اختلالات سلامت روان هرگز به دنبال معالجه و درمان نیستند. این مسئله به عنوان یک زنگ خطر برای جامعه مردان محسوب می شود، زیرا مردان اغلب فقط وقتی احساس می کنند که به آخر راه خط رسیده اند، در خواست کمک می کنند و در آن زمان شاید دیگر این کمک ها مؤثر واقع نشود و به احتمال زیاد از مکانیسم های مقابله کننده مخرب و جبران ناپذیر مانند خودکشی، استفاده خواهند کرد.»
مرد که گریه نمی کنه!
فریبرز درتاج در پاسخ به اینکه مردان با وجود اینکه می دانند خدمات و روشهایِ تخصصی در ارتقاء سلامت روان آن ها و حل مشکلات روحی و روانیِ آن ها کمک خواهد کرد، اقدامی برای دریافت این خدمات نمی کنند؟ می گوید: «بسیاری از مردان در سراسر دنیا (بدون در نظر گرفتن فرهنگ) وقتی با پیشنهاد کمک یا استفاده از خدمات مشاوره ای مواجه می شوند از واژه stigma به معنی ننگ یا عیب استفاده می کنند. چرا ننگ؟ این ننگ برای مردان چیست؟»
استاد روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی در تبیین گفتههایش می افزاید: «این تفکر ناشی از کلیشه هایی است که از طرف جامعه و خانواده در هر فرهنگی از مردان انتظار می رود. عبارتِ جهانیِ " Big Boys Don’t Cry " (یک مرد بزرگ، گریه نمی کند) گویایِ همین کلیشیه ها است. از بدو تولد، به طور معمول به پسران آموخته می شود که باید قوی، سخت و محکم باشند، احساسات خود را ابراز نکنند، رهبر شوند و بروز عواطف نشانه ضعف است، نه مردانگی. اینکه مرد واقعی از کسی درخواست کمک نمی کند؛ زیرا این به نوعی نشانه ضعف یا مقابله است. این کلیشه ها، دقیقاً همان چیزی است که باعث این تفکر در مردان شده است و به این ننگ کمک می کند. بنابراین، کسانی که به هنجارهای مردانه کلیشه ای پایبند هستند، ممکن است در دریافتِ درمان های روانی مقاومت کنند. این تفکر در افزایشِ مشکلات سلامت روان مردان نقش بسزایی دارد.»
سلامت روان مردان در اولویت نیست!
وی به مورد دیگری که به این تفکر دامن می زند و باعث شده مردان کمتر در جستجویِ کمک های تخصصی و روان درمانی باشند اشاره می کند و می گوید: «مسئله سلامت روان آن ها از طرف جامعه به اندازه کافی جدی، رسانه ای و رایج نشده است و در مقایسه با سلامت روانِ زنان از اولویت کمتری برخودار است. کمبود توجه می تواند این باور اشتباه را ایجاد کند که «هیچ کس» به سلامت روان مردان اهمیت نمی دهد و بیان آن موجب داوری و قضاوت از طرف دوستان، خانواده و اطرافیان خواهد شد که در نهایت منجر به کاهش استفاده مردان از مؤثریترین راهبرد افزایش سلامت روان خواهد شد.»
این استاد دانشگاه اضافه می کند: «اولین قدم برای استفاده از این راهکارِ مهم و مؤثر، تغییر نگرشِ جامعه در رابطه با بهداشت روانی مردان، به خصوص قضاوت های پیرامون درخواست کمک از طرف آنان است. حقیقت این است که، همه ما بدون توجه به جنسیت به حمایت حرفه ای دیگران در مقطعی از زندگی خود نیاز داریم و برداشتن این کلیشه ها باید در اورژانس سلامت روان مردان قرار گیرد.»
تعداد مردان قربانی خشونت، بیشتر از آمارها است
پروفسور درتاج با اشاره به اینکه شیوع نسبی خشونت علیه مردان نسبت به زنان در بین مطالعات مختلف به شدت مورد مناقشه است، می گوید: «در این خصوص از برخی کشورها اصلاً داده و آماری وجود ندارد. برخی از محققان بر این باورند که تعداد واقعی قربانیان مرد ممکن است بیشتر از آن چیزی باشد که آمار مجری قانون نشان میدهد، به دلیل تعداد مردانی که خشونت خود را گزارش نمیکنند.»
وی در پایان با اشاره به اینکه تجربیات خشونت آمیز میتواند منجر به مشکلات سلامت روان شود می گوید: «این اتفاق ممکن است خطر خشونت بعدی را به عنوان هدف یا مجرم افزایش دهد، که اثرات جمعی آن ممکن است سلامت روان مردان را بیشتر به خطر بیندازد. با این حال، کمبود ادبیات بر ادراک مردان از تجربیات خشونت در طول زندگی و سلامت روان آن ها تمرکز دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.»
ارسال نظر