حماسه نوجوان ایرانی؛ چگونه محمدحسین فهمیده با قلبی کوچک، تاریخ ایران را جاودانه کرد

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،  محمدحسین فهمیده ، سومین فرزند خانواده محمدتقی فهمیده بود. او در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ در شهر قم متولد شد و پس از گذراندن دوره کودکی، ابتدا در دبستان شهید هادی کریمی تحصیل کرد و سپس از مهر ۱۳۵۶ به مدرسه راهنمایی حافظ رفت تا برای آینده کشورش فرد مفیدی شود.

مدتی بعد، شرایط زندگی به گونه‌ای پیش رفت که محمدحسین مجبور به مهاجرت شد. او به همراه خانواده‌اش از قم به کرج رفت و برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمایی شهید محمد خیابانی نام‌نویسی کرد.

با اوج‌گیری انقلاب در سال ۱۳۵۷، محمدحسین با شور و شوق فراوان در تظاهرات شرکت می‌کرد و اعلامیه‌های امام خمینی را به دست همکلاسی‌های خود می‌رساند. او بر روی دیوارها علیه حکومت پهلوی شعار می‌نوشت و برای تهیه اعلامیه‌های حضرت امام به قم می‌رفت و آنها را از دوستانش دریافت می‌کرد. سپس این اعلامیه‌ها و نوارهای رهبری را بدون ترس به تهران می‌آورد و با کمک دوستان کرجی‌اش در محله‌ها و مدارس تکثیر و توزیع می‌کرد.

پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، محمدحسین با اشتیاق فراوان در پایگاه بسیج ثبت‌نام کرد. با آغاز بحران در کردستان در سال ۱۳۵۸، او از نوجوانان شجاعی بود که قصد داشت به کردستان برود و به مردم محروم آن منطقه کمک کند.

محمدحسین می‌دانست که خانواده و مسئولان به او اجازه چنین کاری را نمی‌دهند؛ بنابراین تصمیم گرفت به‌طور مخفیانه به کردستان برود. اما تلاش او ناموفق بود و پس از چند روز، مأموران کمیته انقلاب اسلامی او را به خانه بازگرداندند و از خانواده‌اش تعهد گرفتند که محمدحسین حق خروج از کرج را ندارد. با این حال، او که خود را مرید راستین امام خمینی می‌دانست، معتقد بود هر جا رهبری بگوید، باید برای خدمت به مردمش برود.

با آغاز جنگ تحمیلی، محمدحسین که دانش‌آموز کلاس سوم راهنمایی بود، به بهانه خرید نان از خانه خارج شد. وقتی از او خبری نشد و خانواده‌اش به‌جاهای مختلف مراجعه کردند، مشخص شد که او به خرمشهر رفته است تا از میهنش دفاع کند.

در طول حضورش در میدان نبرد، چندین بار زخمی شد، اما پس از بهبودی نسبی دوباره به خط مقدم بازگشت تا به همراه دیگر دوستانش مانع سقوط خرمشهر شود. اما در نهایت، در ۲۷ مهر ۱۳۵۹، بعد از ۴۰ روز نبرد با متجاوزان بعثی، در جریان یک عملیات استشهادی در منطقه کوت شیخ خرمشهر به شهادت رسید. پیکر تکه‌تکه شده او در ۸ آبان ۱۳۵۹ در بهشت‌زهرای تهران به خاک سپرده شد.

شجاعت و جسارت: ویژگی‌های فردی و اخلاقی محمدحسین

محمدحسین در زمانی به جبهه رفت که خبری از اعزام نیروی منظم نبود. تعداد اندکی از نیروهای سپاه و داوطلبان مردمی به صحنه‌های نبرد رسیده بودند تا در برابر تهاجم دشمن بعثی از هم‌وطنان خود در شهرهای مرزی جنوب و غرب دفاع کنند. خیانت ابوالحسن بنی‌صدر، فرمانده کل قوا، نیز مزید بر علت شده بود و خرمشهر در معرض سقوط قرار داشت. در این میان، دانش‌آموزانی مانند محمدحسین فهمیده از دیگر نقاط ایران به میدان جنگ رسیده بودند تا از این شهر استراتژیک دفاع کنند.

حضور در شهری که هر روز خیابانی از آن به دست دشمن می‌افتاد، شجاعت و جسارتی می‌طلبید که محمدحسین به آن آراسته بود. اما واقعیت جنگ این بود که هر ساعت فشار دشمن بیشتر و تعداد مدافعان کمتر می‌شد. با هجوم تانک‌های بعثی و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، محمدحسین در برابر یک تصمیم سخت قرار گرفت. دوستش محمدرضا شمس زخمی شده بود و محمدحسین او را در گوشه‌ای امن جای داد تا نیروهای امدادی از راه برسند. اما صدای غرش تانک‌ها خبر از یک فاجعه قریب‌الوقوع می‌داد و اگر اقدامی نمی‌شد، محاصره کامل می‌شد و همه کشته می‌شدند.

در چنین شرایطی، محمدحسین سخت‌ترین تصمیم زندگی‌اش را گرفت. وقتی دیگر گلوله‌های آرپی‌جی ۷ در دسترس نبود، با تنها دارایی‌اش که چند نارنجک دستی بود، به‌سوی تانک‌ها رفت. او با وجود تیراندازی تیربارچی‌های دشمن، با پای زخمی خود را به اولین تانک رساند و با انفجار تانک، مانع از پیشروی بقیه تانک‌ها شد. دیگر تانک‌ها که تصور کردند مورد حمله گروهی بزرگ قرار گرفته‌اند، حلقه محاصره را رها کردند و با رسیدن نیروهای کمکی، جان بسیاری از مدافعان حفظ شد. اما دیگر خبری از محمدحسین نبود. پیکر تکه‌تکه او گواهی بر شجاعت بی‌نظیر این نوجوان ایرانی بود.

چند ماه بعد، امام خمینی (ره) در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۹، شجاعت و مردانگی محمدحسین را ستود و او را رهبر خود خواند:

«رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ‌تر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»

شاید نتیجه‌گیری از زندگی محمدحسین فهمیده این باشد که باید روایت همه فهمیده‌ها را مرور کنیم. وقتی می‌خواهیم برای نسل بعد از جنگ الگو بسازیم، باید بدانیم که در سراسر ایران نوجوانانی مانند او وجود دارند. با وجود سن کم و هیکل کوچک، این قهرمانان با اقدامات خارق‌العاده و باورناپذیر در میدان‌های نبرد نشان دادند که سرزمین ایران همیشه پر از دلاورانی است که آماده‌اند برای سربلندی فرهنگ و میهنشان جان‌فشانی کنند.