دستفروشان مترو : بدبخت شدیم ! /  پول نداریم، باید کار کنیم، بی ریشه که نیستیم

دست فروشی - مترو | به گزارش خبر نگار اجتماعی رکنا، کرونا، اقتصاد را تضعیف کرد. معیشت بسیاری از افراد در هم شکست. چه کسانی در این زلزله شکسته تر شدند. آیا یک کارگر روزمزد که پشتیبان مالی ندارد، تحت حمایت بیمه ها نیست، نهادهای بهزیستی از آنها غافل هستند، با یک کارمند که حقوق ثابت دارد، با یک سرمایه گذار که می تواند با تدبیر برای ثروت خود جبران مافات کند شرایط برابر است .

سرنوشت کارگران روز مزد چه خواهد شد؟ سرنوشت زنان سرپرست خانواری که تولیدات محدود داشتند چه می شود؟ کارگران فصلی که نیاز به کار در شهر دارند تا مایحتاج خانواده روستایی خود را تامین کنند، چه می شود ؟ اقشاری که پیش از کرونا هم شرایط مساعدی نداشتند. در آن زمان هم وعده هایی داده شد که ساماندهی می شوند، تحت حمایت قرار می گیرند. حمایت هایی که صورت نگرفت یا بسیار کمتر از آن بود که گوشه ای از مشکلات را برطرف کند. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه کرونا شایع شد . تمام آن افرادی که ذکر کردیم، اکنون نیاز به حمایت های بیشتری دارند. زیرا کارگران روزمزد کار ندارند. زیرا تولیدکنندگان کوچک ورشکست می شوند. زیرا بیماران خاص و معلولین در معرض ابتلا به کرونا هستند و باید در خانه بمانند. نمی توانند کار کنند. تورم سر به فلک گذاشته و می تازد.

3856177_237

ورشکست شدم و اجناسم را به مترو آورم

از میان تمام این اقشار، ما پای صحبت دو نفر از زنان دستفروش مترو نشستیم. آنها به نمایندگی از هم قطاران خود، از مشکلات صحبت می کنند.

یکی از آنها صبا است . او با دختر خود در یک خانه اجاره ای زندگی می کند. در تهران متولد و بزرگ شده است. سال ها پیش توانست در محله نازی آباد ، مغازه ای دست و پا کند و مانتو بفروشد. مانتوهایی را می فروخت که برادرش تولید می کرد. از آنجا که تورم دونده ی بهتری از تلاش های او بود، ورشکست شد و اجناسش را به مترو و میان مسافران برد تا بفروشد. او می گوید که « اجاره مغازه من به 13 میلیون تومان رسید. کسی هست که بتواند اینقدر از مانتو فروشی درآورد؟ آن هم در محله ای در نازی آباد؟ پس جمع کردم و اجناسم را به مترو آوردم. اما اینجا هم پول در نمی آید.

فرزند مرد جانباز و مادر مبتلا به سرطان

نفر دیگر فاطمه است . یک زن دست فروش که فرزند مرد جانباز و یک بسیجی است که در هشت سال دفاع مقدس خدمت کرده است. الآن آلزایمر دارد و هم اکنون 91 سالش است. مادر فاطمه نیز بیماری سرطان دارد. همسر او هشت سال پیش فوت شده و اکنون با دو فرزند خود در خانه ای زندگی می کند که آن را مخروبه می خواهند» .

سردار سلیمانی دستور کمک داد

فقر واقعیت زندگی این افراد است. مادر فاطمه در کرمانشاه زندگی می کند. باید برای شیمی درمانی به تهران بیاد. او می گوید: « پدرم فقط 20 ماه در خط مقدم جبهه خدمت کرد. اکنون آلزایمر دارد و کسی هیچ حمایتی از ما نمی کند.یک بار فقط سردارسلیمانی دستور داد که بخاطر آن 800 هزار تومان به حساب پدرم و تعدادی از هم رزمانش ریختند. من در تهران زندگی میکنم. با دو فرزندم آنهم در یک خانه مخروبه. در مترو  دستفروشی می کنم. باید هزینه درمان مادرم را بدهم.می دانید چقدر هزینه دارد؟ آنقدری هست که با دستفروشی در مترو نمی توانم بپردازم. مگر من چقدر درآمد دارم. روزی دو تا شال هم اگر بفروشم 30 هزار تومان سود می کنم. با این پول با یک میلیون تومان اجاره خانه با دو بچه ی یتیم چکار کنم؟ »

درآمدم زیر 800 هزار تومان شده است و اجاره شد 3 میلیون تومان

این گونه مشکلات بین آن ها عمومیت دارد. صبا هم شرایط مشابه دارد. مسئله خرج زندگی است. آنچه انسان ها مایحتاج می نامند. غذا، سلامت و سرپناه و لباس. صبا هم در رابطه با شرایط خود همین را می گوید: من با دخترم زندگی می کنم. الان درآمدم به زیر یک میلیون تومان رسیده است. قبلا حدود 3 میلیون تومان بود. هر درآمدی که داشته باشم باید دو میلیون تومان اجاره بدهم. باید بتوانیم اجاره خانه را پرداخت کنیم. البته ناگفته نماند که الان اجاره خانمان شد 3 میلیون تومان. از کجا باید بیاورم. از زمانی کرونا تقریبا درآمد نداشته ام» 

ارزیابی کردن گفتن فقیر نیستم!

سازمان های متعددی در ایران، ادعای حمایت از این افراد را دارند. این سازمان ها چه کمکی می کرده اند. یارانه های معیشتی بهزیستی که میانگین 250 هزار تومان است. البته برای آنها که ارزیابی وسع شوند و فقیر به شمار آیند. منابع محدود است. پول به بدبخت ترین ها می رسد. گویا فاطمه جزو آنها نبود. بیمه خانواده فاطمه تمدید نشده است، زیرا ارزیابی وسع آنها را مستحق ندانست. در دوره کرونا قرار شد افرادی که بیماری خاص دارند به بیمه نروند. قرار بود دفترچه ها به خودی خود تمدید شود .اما فاطمه می گوید « مادر من شیمی درمانی می شود. داروهای او گران است. در حال حاضر دفترچه او تمام شده است. دفترچه بیمه سلامت دارد.می گویند که یک میلیون و خورده ای بدهید تا تمدید شود. نداریم که بدهیم. به نظر شما من چکار کنم؟ من از کجا بیاورم دفترچه او را درست کنم. هر چی داشتیم گذاشتم. پول من و خواهر و برادرم آنقدر نیست که این دفترچه را درست کنیم. »

14 بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم

یک سری از جملات تکرار می شوند. فاطمه می گوید، صبا می گوید و از قول هم قطارانشان نیز همین را می گویند.هر دوی آنها می گویند کسی به داد ما نمی رسد. هر دوی آنها می گویند با این درآمد ناچیز ما چکار می توانیم بکنیم. هر دوی آنها می گویند راهی باقی نمانده است. هر دوی آنها می گویند که چند برج است کرایه خانه نداده ایم. هر دوی آنها می گویند چه چیزی به بچه هایمان بدهیم بخورند. هر دوی آنها می گویند ما حق زندگی نداریم؟ فاطمه می گوید تا الآن 14 بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم. اما بچه هایم را چکار کنم؟ همین الان هم یتیم هستند. حالا مادرشان هم نباشد چه بلایی سرشان می آید. فاطمه می گوید به دفتر مقام معظم رهبری نامه زدم. رفتم آنجا. قرار شد 10 ملیلیون تومان به من کمک کنند. از من ضامن می خواهند. من یک زن تنها هستم. مستاجر هستم. کل پول پیش من 10 میلیون تومان است. از کجا ضامن بیاورم. فاطمه می گوید « می خواهم حرفم به گوش مردم برسد. ما در مترو کار می کنیم. اذیت می کنند. مامورها بچه ها را 24 ساعت 24 ساعت بازداشت می کنند. چه گناهی کردیم جز اینکه پول نداریم. من هم نمی خواهم در مترو دستفروشی کنم. چه کسی دلش می خواهد. اما از کجا و چگونه نان تهیه کنم. در خیابان بخوابم؟ من پول ندارم باید کار کنم. بی ریشه نیستم که. »

چهار ماه است نتوانستم اجاره خانه بدهم

صبا می گوید « بعد از کرونا، یک روزهایی بود که حتی یک جنس هم نفروختم. اسفند باید اوج فروش ما باشد. همه ما کسری می آوریم و امیدمان به اسفند ماه است . اسفند هم کرونا آمد. اجاره خانه ی من از آذر و آبان مانده بود. نتوانسته بودم پرداخت کنم.به صاحب خانه قول داده بودم که اسفند ماه پرداخت کنم که اسفند ماه کرونا آمد و کار نداشتیم. بعدشم که کار بود اما درآمد نداشتیم. حتی نتوانستم اجاره بهمن ماه و دی ماه را در بیاورم. »

مردم فکر می کنند فقط از ما کرونا می گیرند

فاطمه می گوید « من از ساعت 8 صبح تا ساعت ده شب سر کار هستم. 30 هزار تومان درآمد دارم. صدها نفر مثل من در مترو هستند. این افراد از روی مشکلات در مترو کار میکنند. » صبا هم این اظهار را دارد. او نیز می گوید « کمی هم رفتار مردم بد شده است. طرف ما نمی آمدند. می ترسیدند. فکر می کردند کرونا فقط از سمت ما انتقال پیدا می کند. می ترسند دست به اجناس ما بزنند.  »

آیا کشوری  هستیم که منابع کافی برای تامین معیشت نداریم؟

حکایت همچنان باقی است.در کشور ما افرادی بودند که شرایط سختی را برای تامین معاش می گذراندند. این شرایط با شیوع کرونا بدتر شد. آیا دولت امکاناتش را برای مدیریت، بهینه استفاده می کند. آیا نیاز است مردم به داد یکدیگر برسند. آیا کشوری هستیم که منابع کافی برای تامین معیشت مردمان نداریم؟ پاسخ مسئولان چه است؟ آنها می بینند؟ اگر بر مبنای اظهارات این دو نفر که نماینده قشر و صنف خود هستند و از درد مشترک می گویند قضاوت کنیم، خیر. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.