خانواده پر آشوب و آسیب ها / به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،  این پدیده نتیجه زندگی در عصر کنونی است. سبک زندگی در گذشته یا شاید چند دهه پیش به این صورت بود که افراد به شگل گسترده با اعضای فامیل، خانواده و خویشاوندان خود زندگی می‌کردند، اما رفته رفته این گستردگی‌ها از هم پاشیده و تبدیل به خانواده‌های هسته‌ای شده است.

آسیب های خانواده هسته ای

زندگی در خانواده‌های هسته‌ای باعث شده افراد بیشتر مشغول تعاملات مجازی شوند و در این دوره کمتر کسی دیده می‌شود که با اقوام و فامیل درجه دو خود یا شاید هم پدر‌بزرگ و مادر‌بزرگ‌های خود در تعامل و ارتباط باشد. برخی کودکان در عصر جدید مفهوم واقعی ارتباطات را از درون خانواده یاد نمی‌گیرند و نمی‌توانند با آداب و سنت‌هایی که در گذشته وجود داشته است ارتباط برقرار کنند. به دلیل مشغله‌های اقتصادی و اجتماعی پدر و مادر وظیفه اصلی خود را که جامعه‌پذیر‌کردن فرزند است به محیط‌های آموزشی مانند مدرسه و... سپرده‌اند به همین دلیل هم اهمیت این نکات ظریف فراموش‌شده و در خانواده‌های امروزی قبل از هر چیز توجه فرزندان به اختلافات و جدل‌های خانوادگی جلب می‌شود که زمینه‌ساز بسیاری از معضلات رفتاری و تربیتی در نسل نو می‌شود.

زندگی‌های آشفته

مادرم زنی حساس بود و همیشه سر مسائل خانوادگی با پدرم جر و بحث داشت. درست روزی که مادربزرگم برای همیشه چشمانش را به روی زیبایی‌های دنیا بست انگار تمام آرزوهای مرا با خود برد. میان جنگ و دعوای پدر و مادرم دختری منزوی شده بودم که فقط تنهایی و تنها بودن را دوست داشتم. وقتی وارد زندگی مشترک با یونس شدم یاد نگرفته بودم که چطور با شریک زندگی‌ام رفتار کنم. تمام الگوهای شکل گرفته در زندگی‌ام سایه‌هایی از رفتارهای مادرم بود. تمام رفتار مادرم مثل طرحواره‌های ذهنی وجودم را در بر گرفته بود. با یونس و خانواده‌اش همان رفتاری را داشتم که مادرم با پدرم و خانواده‌اش داشت. بچه‌هایم در حسرت دیدن یک لحظه مادر‌بزرگ و پدر‌بزرگ خود مانده بودند. سال‌ها بود که هیچ‌کدام از اقوام و قامیل پا به خانه‌مان نگذاشته بودند. اما هنوز بوی عطر چادر مادربزرگ را می‌شنیدم. نمی‌دانم چرا حسی مبهم در درونم ریشه دوانده بود تا این محبت را از فرزندانم دریغ کنم.

آسیب‌های اختلافات خانوادگی

آشفتگی بین والدین و درون خانواده بیشتر از آنکه خود افراد را درگیر کند باعث وارد آمدن صدمات و لطمه‌های روانی و جسمانی بر اطرافیان به‌ویژه فرزندان می‌شود. تحقیقات متعددی که در حوزه روان‌شناختی و علوم رفتاری صورت گرفته نشان می‌دهد درگیری‌های بین زن و شوهر،‌ اختلافات خانوادگی و... بیشترین تاثیرات منفی را روی فرزندان آنها به‌ جا می‌گذارد. فرزندانی که در اینگونه خانواده‌ها بزرگ می‌شوند. معمولا الگوهای رفتاری سالم و مناسب را فرا‌نمی‌گیرند.

سرآغاز فرار از خانه در دعواهای والدین

دکتر کاظم قجاوند، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه می‌گوید: در اغلب این کودکان رفتارهای پرخاشگرانه دیده می‌شود که تا دوران بزرگسالی نیز ادامه پیدا می‌کند. این رفتارها به این دلیل است که این والدین بیشتر توجه و تمرکز خود را روی اختلافات خانوادگی، قهر، آشتی و... می‌گذارند. از این رو این کودکان مورد بی‌توجهی و غفلت قرار می‌گیرند. آمار ارائه شده توسط سازمان‌های اجتماعی نشان‌دهنده این موضوع است که 65 تا 70 درصد دختران فراری و پسرانی که خانه‌گریز هستند مربوط به خانواده‌هایی هستند که بین والدین‌شان اختلافات شدیدی وجود دارد و به نوعی بی‌محبتی و فقدان عاطفه در این خانواده‌ها به‌چشم می‌خورد.

همچنین کودکان و نوجوانانی که در این خانواده‌ها رشد پیدا می‌کنند معمولا مهارت‌های حل مساله را یاد نمی‌گیرند. معمولا با روش‌های نامناسب مانند تنبیه بدنی،‌ داد زدن، فریاد کشیدن، قهر کردن،‌ تهمت زدن و... مسائل خود را حل می‌کنند و نمی‌توانند به‌طور صحیح و آگاهانه از طریق گفت‌و‌گوی مناسب مهارت حل مساله را در زندگی پیاده کنند. همچنین کودکان و نوجوانانی که در محیط‌های پر‌تنش تربیت و بزرگ می‌شوند معمولا به دلیل تحقیر، تهدید و رفتارهای تحمیلی زیاد در دوران جوانی و میانسالی دچار افسردگی می‌شوند.

مرزبندی‌های آسیب‌زا

این قبیل کودکان هیچ‌ زمان تایید و تشویق مناسبی از سوی خانواده دریافت نمی‌کنند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد والدینی که دچار اختلافات شدید خانوادگی هستند سعی می‌کنند فرزندان را به سمت خود بکشند و نوعی جبهه‌گیری و مرزبندی بین خانواده‌ها به‌وجود می‌آید، از این رو این مرزبندی‌ها باعث می‌شود که سبک تربیتی این دسته از والدین مستبدانه و بدون انعکاس و همراه با خشونت باشد.

تربیت مقتدرانه جایگزین تربیت آزادگذار

دکتر قجاوند با اشاره به سبک‌های تربیتی دیگر بیان می‌کند:‌ برخی والدین نیز سبک تربیتی آزادگذار و رها‌کننده را برمی‌گزینند. در حالی که شایسته است والدین از سبک تربیتی مقتدرانه، حمایتگر و مشارکتی که توام با رفتارهای همدلانه است استفاده کنند. معمولا کودکان و نوجوانان در خانواده‌هایی که سطح اختلاف و تعارض در آنها خیلی بالاست احساس ناایمن بودن و عدم امنیت را احساس می‌کنند. سبک دلبستگی این کودکان دچار مشکل و خدشه شده و دختران و پسران در این خانواده‌ها به افراد بیرون از خانواده که به آنها محبت می‌کنند زود دلبستگی پیدا می‌کنند. در موارد زیادی این نوع دلبستگی کاذب سبب دوستی‌های نافرجام،‌ انحرافات جنسی و اخلاقی حتی مشکلات در زندگی مشترک می‌شود. از طرف دیگر اختلافات خانوادگی باعث می‌شود والدین نسبت به برآورده‌ کردن نیازهای جسمانی فرزندان خود بی‌توجهی می‌کنند.

کمبود حمایت اجتماعی فامیل

این جامعه‌شناس در ادامه می‌افزاید: فرآیند اجتماعی شدن فرزندان از درون خانواده آغاز می‌شود و با گستره روابطی که بین خانواده با نظام خویشاوندی و فامیل به وجود می‌آید دنبال می‌شود و بعد در سطح مدرسه، پیش‌دبستانی و بالاتر این فرآیند اجتماعی شدن توسعه و تکامل پیدا می‌کند. وقتی ارتباط یک خانواده با اقوام و خویشاوندان قطع یا کمرنگ می‌شود طبیعتا بخشی از فرآیند اجتماعی شدن با نقصان و کاستی مواجه می‌شود. کودکان از آداب و رسوم میهمانی‌ها، میهمانی دادن،‌ گفت‌و‌گوهای دسته‌جمعی، ‌آداب پذیرایی و حتی تحمل نقطه‌نظرات مخالف و... بی‌اطلاع مانده و این فرآیندهای مهم را یاد نمی‌گیرند زیرا روابط‌شان با افراد دیگر قطع شده است. از سوی دیگر حمایت‌های اجتماعی فامیل از خانواده سلب می‌شود در این‌ موضوع نوعی نگرانی و دلسردی میان اعضای خانواده ایجاد می‌شود. زمانی که روابط با نظام خویشاوندی به حداقل می‌رسد یا قطع می‌شود امکان استفاده از تجربه‌های دیگران در حل مسائل و مشکلات برای فرزندان کاهش پیدا می‌کند.

آسیب های کمبود کسب تجربه از بزرگ والدها

وی ادامه می‌دهد: کودکان و نوجوانان در جمع و دورهمی‌های فامیلی تجربه‌های عملی و موثر را فرا‌می‌گیرند و اگر روابط بین اعضای خانواده وجود نداشته باشد تجربیات موثر شکل نمی‌گیرد. از این رو قطع ارتباطات دایره انتخاب‌های افراد را محدود می‌سازد. افرادی که با مادربزرگ و پدربزرگ‌های خود در ارتباط و تعامل نیستند نمی‌توانند از تجربیات نسل گذشته بهره‌مند شوند و از روش‌های حل مساله و چگونگی مواجه شدن با مشکلات زندگی محروم می‌مانند. عدم دریافت بازخورد و تعاملات با پدربزرگ و مادربزرگ‌ها به دلیل فقدان ارتباط به وجود می‌آید و آنها از یکسری حمایت‌های نسل‌های گذشته محروم می‌مانند. در کشورهای اروپایی و اخیرا در ایران برخی مهدهای کودک از مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها دعوت می‌کنند تا برای کودکان قصه بگویند تا این ارتباط بین‌نسلی حفظ شود. همچنین از سوی دیگر ارتباط با بزرگ‌والدها باعث می‌شود تا دختران از تجربیات مادربزرگ خود بهره‌مند شده و یاد بگیرند در زندگی چگونه رفتار کنند تا زندگی‌شان تداوم و بقا داشته باشد زیرا رمز موفقیت در زندگی در دستان همین بزرگ‌والدهاست که باعث انتقال تجربیات می‌شوند.

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.