علیاصغر سعیدی، استاد دانشگاه تهران به این سؤال پاسخ داد
آیا طبقه متوسط میتواند قدرت خود را بازیابد؟
رکنا: تقویت و احیای اقشار میانی بدون تحلیل موقعیت سایر گروهها نیز رخ نمیدهد زیرا بهبود وضع اقتصادی و موقعیت طبقات متوسط به موقعیت سایر گروهها به ویژه طبقات مسلط و میزان توزیع ثروت در میان آنها بر اقشار میانی نیز مؤثر است.
برای پاسخ به این سؤال که آیا طبقه متوسط میتواند قدرت خود را بازیابی کند، ابتدا باید به تعریف طبقه متوسط و آنچه در دو دهه اخیر بر او گذشته پرداخت. طبقه متوسط در طول دو دهه بعد از انقلاب اسلامی ظهور کرد اما در دو دهه اخیر دستخظورشان از تغییر وضع طبقه متوسط، وضع اقتصادیشان است و آنها را بر اساس دهکهای اقتصادی از هم متمایز میکنند، در حالی که ممکن است وضع اقتصادیوش تحولات و تغییرات اقتصادی و اجتماعی بوده است. تعریفی که معمولاً رسانهها از طبقه متوسط میدهکاسته نشده باشد، چون سرمایه اقتصادی تنها یک بعد هویت بخش طبقه و گروه اجتماعی است. اما باید توجه کرد که منابع و سرمایههایی که این طبقه رند با تعاریف جامعه شناختی هم متفاوت است. بیشتر مقامات و اقتصاددانان من طبقه متوسط نزول پیدا کرده باشد اما از هویت طبقاتیاش چیزی ا «طبقه» میکند و گرتلف این طبقه با سایر اقشار، مانند افراد و گروههای طبقه مسلط و اقشار پایین یا محروم چگونه در اثر تحولات تغییر کرده و چگونه میتواند اوههای مختلف آن و رابطه آنها با هم و نسبت رابطه اقشار مخحیا شود؟
برنامههای اجتماعی و اقتصادی در نظام سیاسی گذشته یکی از مهمترین علل رشد طبقه متوسط شهری در ایران بوده است. اقشار مختلف این طبقه، در مقایسه با سایر طبقات اجتماعی از جمله کارگران و دهقانان، که معمولاً موتور انقلابات قرن بیستم بودهاند، نقش کلیدی در انقلاب ٥٧ داشتند. به عبارت دیگر، نظام سیاسی دوران پهلوی طبقهای را به وجود آورد که خودش را از بین برد. بنابراین وقتی از طبقه متوسط صحبت میشود ریشههای تاریخی آن را نباید فراموش کرد. اما بعد از انقلاب موقعیت اقتصادی اقشار و گروههای میانی جامعه بشدت در نوسان بوده است. در دوره جنگ تحمیلی به سبب مشکلات اقتصادی نسبت به دوره قبل از آن موقعیت این طبقه افت شدیدی کرد. اما در دوره سازندگی و اصلاحات تا اندازهای موقعیت گذشته خود را بهدست آورد و توانست خود را احیا کند. در حالی که از آن زمان به بعد، اگرچه با تحولات اجتماعی و سیاسی چشمگیری روبهرو بوده است اما بهلحاظ اقتصادی سیر نزولی را طی کرده است. اگرچه موقعیت اقتصادی اش دست بهدست شده (منظور جابهجاییهایی که در میان اقشار مختلف این طبقه رخ میدهد) اما منابع دیگری برای حفظ موقعیت گروهی کسب کرده است. این منابع و سرمایههاست که طبقه متوسط را حفظ میکند و رابطهاش را با اقشار مختلف درون طبقه تنظیم میکند.
دگرگونیها در چهار دهه اخیر
طبقه متوسط جدید و سنتی در ایران در چهار دهه اخیر دستخوش دگرگونی عمدهای شده است و توصیف ویژگیهای آن مستلزم تحقیقات جامعه شناختی و اطلاعات پایهای وسیعی است. آنچه معمولاً از افراد و گروههای مختلف طبقه متوسط نوشته میشود حاصل تحقیقات موردی و استنباطی است که محققان از مشاهدات خود از جامعه در حالگذار ایران میکنند. براساس دادههای این تحقیقات موردی میتوان گفت که از یک سو، شیوه زندگی، هنجارها و ارزشهای اقشار مختلف این طبقه تفاوتهای زیادی با یکدیگر و از سوی دیگر، با گروهها و اقشار دیگر، دارد. این تفاوت شیوه زندگی مسلماً هم در دوران رکود اقتصادی و هم در دوران رونق تأثیرات متفاوتی بر تقویت و احیای این اقشار خواهد گذاشت. بعد از انقلاب، اقشار متوسط سنتی قدیمی شامل روحانیان، بازاریان، تجار و پیشه وران و کسبه بودهاند که جایگاههای متفاوت اقتصادی داشتند. برخی از این اقشار جایگاه و پایگاه سیاسی مختلفی را بهدست آوردند و موقعیت اقتصادیشان - بدون در نظر گرفتن تحولات و نوسانات اقتصادی - بهبود چشمگیری کرده است. با حذف اقشار مسلط دوران پهلوی گروههای دیگری از اقشار سنتی مانند بازاریان بزرگ و تجار عمده جایگزین آنها شدند، اما آنها در طبقه مسلط با وجود پایگاه اقتصادی و سابقه سیاسیشان پایدار نبودهاند و بسته به قدرتی که در رویارویی با گروههای دیگری از اقشار متوسط داشتهاند به لایههای پایینتر طبقه مسلط سقوط کردهاند. به عبارت دیگر، برخی از این اقشار، اگرچه پایگاه سیاسیشان را از دست دادهاند اما به سبب پایگاه اقتصادی مستحکمی که دارند همچنان در میان اقشار طبقه مسلط طبقهبندی میشوند. بهعلاوه، میتوان گفت که یکی از ویژگیهای اقشار مختلف در طبقه مسلط بعد از انقلاب این است که چون فعالیتهای مستقل در بین نخبگان سیاسی، نسبت به وضعیت قبل از انقلاب میسرتر بوده است، فرصتهایی بیشتری برای هم پیشرفت آنها و هم گرفتن پایگاه و قدرت سیاسی فراهم میکند و هم دستاوردهای مادی به همراه داشته است. همچنین، امکان فعالیت مستقل، جابهجاییهای متعددی را در لایههای مختلف طبقه مسلط ایجاد کرده است. با فعالیتهای رسمی و غیررسمی متعددی که نخبگان سیاسی، با موقعیت اقتصادی مختلف، انجام دادهاند و کماکان انجام میدهند، توانستهاند جایگاههای بهتری را در لایههای طبقه مسلط حفظ یا بهدست آورند. بهطور مثال، برخی از گروههای متوسط مذهبیتر، در سالهای اخیر موقعیت بهتری در طبقه مسلط بهدست آوردند. برخی از نیروهای نظامی نیز به لایههای بهتری در قشرهای مسلط دست پیدا کردهاند. برخی اقشار میانی نیز توانستهاند در سالهای اخیر با فعالیتهای غیر رسمی و استفاده از سرمایه اجتماعی خود و شبکه روابط اجتماعی و اعتماد بین گروهی، اطلاعات زیادی را بین خود توزیع کرده و سرمایه اقتصادی زیادی را بین خود به گردش درآورند. بخشی از این اقشار در بین گروههای مختلف طبقه مسلط نیز وجود دارند. در مقابل، در دورههای مختلف، بعد از انقلاب، گروههای بسیار کوچکی نیز از طبقه مسلط بیرون رانده شدهاند و موقعیت اقتصادیشان متزلزل شده است. تقویت این اقشار در لایههای طبقه مسلط، با بهبود وضع اقتصادی به سادگی امکان پذیر نخواهد بود. به روشنی میتوان گفت که اینها از تحولاتی که در گرفتن جایگاه بهتری در طبقه مسلط در جریان است تقویت یا تضعیف میشوند تا از تغییرات اقتصادی. چرا که هنوز آنقدر دارای سرمایه اجتماعی مکفی هستند که بتوانند منابع از دست رفته اقتصادی خود را ترمیم کنند، اگرچه در مورد پس گرفتن موقعیت سیاسیشان تردیدهایی وجود دارد.
وضعیت دهکهای درآمدی
برای انجام تحلیل عام تری از موقعیت اقشار مختلف طبقه متوسط میتوان از مفاهیم دیگری نیز سود جست. اقتصاددانان برای توصیف تفاوت هزینه و درآمد خانوارها از مفهوم دهک یا صدک درآمدی استفاده میکنند تا وضعیت معیشتی و مرزبندی گروههای مختلف را با یکدیگر نشان دهند، در حالی که جامعه شناسان برای توصیف نابرابریهای میان افراد و گروههای اجتماعی از مفهوم قشربندی اجتماعی استفاده میکنند. تفاوت بین اقشار مختلف میتواند بر حسب نابرابری در دارایی یا مالکیت، یا منابع مختلف دیگر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد، یا نابرابری میتواند بر پایه ویژگیهای دیگری مانند جنسیت، خرده فرهنگ، سن، اعتقادات دینی باشد. بهطور مثال، برحسب میزان اعتقادات یا میزان تمایل به ارزشها و هنجارهای مدرن میتوان اقشار متوسط سنتی و مدرن را از هم متمایز کرد. نوع دیگر تمایز بین اقشار دسترسی آن به انواع سرمایه از جمله سرمایه فرهنگی، با ابعاد مختلفش، است. سرمایه دیگری که میتواند در دنیای معاصر نابرابری اجتماعی ایجاد نماید سرمایه دیجیتالی است که از جمله منابعی است که با رونق اقتصادی و رفع محدودیت از آن، نه تنها نابرابری اقتصادی را کاهش خواهد داد - بویژه در مقایسهای منطقهای و بینالمللی- بلکه بویژه به تقویت اقشار مختلف طبقه متوسط خواهد انجامید، زیرا این گروهها با سرمایه فرهنگی که در اختیار دارند از سرمایه دیجیتالی برای بهبود موقعیت اجتماعیشان بهتر استفاده خواهند کرد. اما مشکل اصلی اقشار متوسط مدرن از جمله تحصیلکردگان دانشگاهی که ابعاد مختلف سرمایه فرهنگیشان بالا است امکان تبدیل این سرمایهها، اعم از فرهنگی و دیجیتالی، به سرمایه اقتصادی است. این مشکلی است که نه تنها آنها را به دولت وابسته کرده است و با نوسانات درآمد دولت به آنها آسیب میرساند بلکه باعث یأس این اقشار میانی جامعه شده است. درست است که گروههای مختلف جوانان فارغالتحصیل نظام آموزش عالی با دسترسی به سرمایه فرهنگی نخستین گامها را در بالا رفتن از نردبان طبقاتی و لایههای مختلف قشرهای اجتماعی برداشتهاند تا فاصله خود را با گروهها و اقشار بالاتر در طبقه متوسط کم کنند و دسترسی آنها به این نوع سرمایه نشان میدهد که نابرابری در میان این گروهها ساخت یافته نبوده است و انقلاب اسلامی این ساخت را دگرگون کرده است، اما موقعیت اقتصادی مطلوبی برای حفظ جایگاه طبقاتیشان ندارند. اما با وجود این موقعیت متزلزل اقتصادی تعلقات فرهنگی خود را که به آنها هویت میدهد حفظ کردهاند. هر چند که این گروهها ناتوان از تبدیل سرمایه فرهنگی به اقتصادی هستند و در حفظ این سرمایه فرهنگی که تا حدی به موقعیت اقتصادی نیز برمیگردد با مشکل روبهرو هستند. بهطور مثال، روشنفکران، نویسندگان، روزنامه نگاران، هنرمندان، دانشگاهیان و بهطور کلی ارباب قلم در میان لایههای برخوردارتر از منابع سرمایه فرهنگی قرار داشتهاند. تعلقات طبقاتی این گروهها به ارزشهای جهان مدرن است و ممکن است به سبب این تعلقات نتوانسته باشند در اقشار مختلف طبقه مسلط جای گیرند. به علاوه این گروهها براحتی نمیتوانند این سرمایه فرهنگی را به سرمایه اقتصادی تبدیل کنند. در نتیجه آنچه ممکن است با پیشرفت اقتصادی رخ دهد تقویت اساسی در وضع آنها نخواهد داشت. به علاوه، نظر به ساختار رانتی اقتصاد ایران و تحریمهای اقتصادی، نمیتوان تصور کرد که این گروهها از بهبود اوضاع اقتصادی و درآمدی دولت بیشترین بهره را ببرند چون به پایگاههای سیاسی چندانی دسترسی ندارند، یا اینکه میتوان گفت به سبب فقدان سرمایه اجتماعی لازم یا شبکه روابط اجتماعی، اطلاعات لازم برای تغییر موقعیت خود را که لازمه شرکت در اقشار مختلف طبقه مسلط است را نیز ندارند و این نوع نیاز را از طریق مشارکتهای سیاسی جبران میکنند.
تحرک اجتماعی بالا
نکته مهم دیگری که ممکن است موقعیت اقشار مختلف میانه را دائماً دستخوش دگرگونی سازد و امکان احیای موقعیت طبقاتی را بعید سازد پدیده تحرک اجتماعی بالا است. هرچه این تحرک سریعتر باشد گروههای بیشتری را از پایین به بالا میآورد و موقعیت گروههای دیگر را تغییر میدهد. بهعبارت دیگر، تحرک اجتماعی سریع، گروهی را از پایین به بالا و گروهی را از بالا به پایین میآورد. اگرچه در جامعه ما، بعد از انقلاب از شکل تقریباً افراطی نابرابری فاصله زیادی گرفته شده است اما ما تقریباً درگیر شکل افراطی و مستمر جابهجایی و تحرک اجتماعی شدهایم. در نتیجه، جابهجایی در پایگاه سیاسی، دستیابی به ثروت و سایر انواع سرمایه با سرعت بیشتری از آنچه لازمه کاهش نابرابری است، در جریان بوده است و این گروههای مختلف اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. حتی گروههای فقیر و نیازمند جامعه را.
برخی طبقات متوسط را شامل گروه بندیهای بزرگ از کسانی میدانند که در منابع و امکانات اقتصادی مشترکی سهیم اند. به نظر نمیرسد استفاده از این تعریف بتواند کمکی به پاسخ سؤال این مقاله نماید. بهعبارت دیگر، اقشار مختلفی از طبقه متوسط در جامعه ما از امکانات اقتصاد رانتی استفاده میکنند اگرچه سهم گروههای مسلط از این درآمدها بسیار بیشتر است. در نتیجه میتوان گفت که در اثر رکود اقتصادی وقتی هزینههای دولتی کاهش یابد بسیاری از اقشار مسلط صدمه میخورند. البته سهمگیری بیشتر برخی گروهها بستگی به میزان سرمایه اجتماعیشان دارد که از آن طریق به منابع رانتی بهتر دسترسی پیدا میکنند. به علاوه، درآمدهایی که این گونه بهدست میآید در جامعه ما تأثیر زیادی بر نوع سبک زندگی این طبقه - که روز به روز متنوعتر و متکثرتر میشود- میگذارد. همین طور، وقتی این درآمدها کاهش مییابد نیز مسلماً روی سبک زندگیشان مؤثر است. سبک زندگی اقشار طبقه متوسط هویت زا میباشد لذا تغییرات بیرونی بر این سبک زندگی بحران هویت را نیز ایجاد میکند. بهطور مثال، اگر جوانان و زنان جوان نتوانند اقلام مصرفی هویت بخش خود را بهدست آورند احساس فقر هویتی خواهند کرد. منظور این است که گروههای زیادی از طبقه متوسط هویت اجتماعیشان را از سبکهای زندگیشان میگیرند بنابراین هنگام وجود مشکلات اقتصادی بیش از دیگران متحمل خسارت و زجر در زندگی میشوند. بنابراین، طبقات میانی، چه بهدلیل ناتوانی از انجام سبکهای زندگی هویت بخش و چه بهدلیل ناتوانی در تبدیل سرمایه فرهنگی به سرمایه اقتصادی، در فشار بیشتری قرار دارند. به طور مثال، اینکه برخی به بازار راکد کتاب و تیراژ مجلات اشاره کرده و با توصیه و کمپین مردم را به خریدن کتاب ترغیب میکنند توجهی به این مسأله ندارند که نخریدن کتاب برای افرادی که سرمایه فرهنگی بالایی دارند خود به تنهایی زجر آور است و یکی از دلایل رکود بازار کتاب وضع بد اقتصادی گروههای متوسط مدرن جامعه است.
منزلت اجتماعی نیز به تعبیر ماکس وبر، جامعه شناس معروف آلمانی - به معنای تفاوت در میزان احترام و شأن اجتماعی که دیگران به افراد و گروهها نسبت میدهند - میتواند به شناخت اقشار میانی کمک کند. به این اعتبار، میتوان با احتیاط گفت که هنوز در میان افراد و گروههای مختلف طبقه متوسط این منزلت وجود دارد و بهنظر نمیرسد که تغییرات در وضع اقتصادی آن را چندان افزایش و رکود سالهای اخیر چندان کاهش داده باشد. برعکس، در جامعه ما در بسیاری موارد بهبود ناگهانی و بیش از حد وضع اقتصادی افراد و گروههای پر منزلت به سبب سرمایه اجتماعی و فرهنگی موقعیت آنها را در دید سایر طبقات کاهش میدهد. بهعلاوه، در مواردی حفظ این شأن و اعتبار است که رغبتی به کسب پایگاههای سیاسی و درگیری در روابط سیاسی ندارند. اما اگر بپذیریم که منزلت از طریق سبکهای زندگی نمود پیدا میکند داشتن نشانهها و نمادهای منزلتی با بهبود وضع اقتصادی ممکن میگردد. شغل، خانه، مسکن، پوشاک، رفتن به رستوران یا سفرهای خارج همگی به شکلگیری و قوام پایگاه اجتماعی بسیاری از اقشار میانی کمک میکند و جایگاه فرد را از دید دیگران ارتقا میدهد. بنابراین گروههای مختلفی هستند که وضعشان از این طریق با بهبود اقتصادی بهتر میشود.
تقویت و احیای اقشار میانی بدون تحلیل موقعیت سایر گروهها نیز رخ نمیدهد زیرا بهبود وضع اقتصادی و موقعیت طبقات متوسط به موقعیت سایر گروهها به ویژه طبقات مسلط و میزان توزیع ثروت در میان آنها بر اقشار میانی نیز مؤثر است.
نظم جدید اجتماعی
مسلم است بعد از انقلاب نظم جدید اجتماعی جایگزین نظام گذشته شد. در وهله اول به نظر میرسید این جایگزینی به سرعت تثبیت شود، اما دگرگونی عمده در اندازه و حدود قشرهای اجتماعی، حداقل در سه مقطع، سالهای اول انقلاب، سالهای بعد از جنگ و سالهای بعد از اصلاحات ادامه داشته است، به نحوی که تحرک فردی قابل توجهی رخ داده است و گروهها و افراد زیادی از طریق شبکههای اجتماعی و گروهی، شأن و مقام اقتصادی و اجتماعی بالاتر و فرصتهای بیشتری پیدا کرده و به سرعت پیشرفت کردهاند. به جای صنعتگران بزرگ، مدیران دولتی در صنایع مستقر شدند؛ با گسترش سریع دستگاه اداری، لشکری و کشوری، گروههای مختلف طبقات از جمله افرادی از طبقات محروم گذشته، از طریق نظام آموزش، طبقه متوسط جامعه را گستردهتر کردند. در این میان، فرصتهای اقتصادی اندکی نیز نصیب بخش خصوصی شد اما عمده فرصتها را تجار حامی مالی انقلاب کسب کردند. تکنوکراتهای انقلابی، بر بخش خدمات مدرن از جمله بانک، بازارهای مالی و بیمه تسلط یافتند و بخشی نیز در ساختمان و صنعت شروع به فعالیت کردند. با وجود این بخش اعظم اقتصاد در سازمانهای دولتی و موازی دولتی باقی ماند. نابرابری که بین اقشار میانی طبقه متوسط و اقشار بالایی آن وجود دارد خود را بهصورت تقابل تنفر جامعه از سرمایه نشان میدهد به ویژه هنگامی که بخشی از این سرمایهها در جامعه خود را با مصرف تظاهری به نمایش میگذارند. برخی از این نمایش ثروتها، به سبب نابرابری اقشار میانی و بالایی چنان است که تنها عدهای خاص میتوانند در تجربه مصرف آن مشارکت کنند و نمیتوان آن را به مثابه یک سبک زندگی عمومی محسوب کرد، در حالی که بسیاری نمایشهای ثروتی که بهصورت کالاهای لوکس انجام میشود را اقشار میانی جامعه میتوانند تقلید و مصرف کنند. بنابراین اقشار میانی با سرمایه فرهنگی حتی نمیتوانند تجربه مصرف اقشار بالایی جامعه را داشته باشند و آن را به مثابه سبک زندگی جدید تجربه کنند. با بهبود وضع اقتصادی این شکاف در بین سبک زندگی اقشار مختلف همچنان باقی خواهد ماند.
نابرابریهای اجتماعی
اما تحلیل تغییرات در وضع اقشار مختلف طبقه متوسط را نمیتوان بدون تحلیلی از نابرابری اجتماعی در نظر داشت. ویلیام بیوریج که پدر «دولت رفاه» شناخته شده است از چند شیطان بهعنوان دشمنان جامعه یاد میکرد: گرسنگی، بیسوادی، بیخانمانی، بیماری و بیآیندگی. اما شیطان بزرگ، نابرابری است که همه اینها را به وجود میآورد. به جرأت میتوان گفت که نابرابری از زمانی در جامعه ما مطرح شده است که درک مردم از نابرابری تغییر کرد. در هر جامعهای وقتی مردم از جایگاه و منزلت خود راضی نباشند و خواستار تغییر وضع خود باشند اقشار مختلف جامعه در برابر خود چشماندازی از یک قشربندی باز اجتماعی را قرار میدهند. یعنی اینکه میخواهند وضع خود را به شکل مطلوبشان تغییر دهند. در دنیای جدید و با تحولی که در ارتباطات ایجاد شده اقشار طبقه متوسط روز به روزخود را با دیگران - چه دیگر طبقات جامعه، چه دیگر جوامع - مقایسه میکنند و اگر وضع بدتری داشته باشند احساس نابرابری بیشتری میکنند در حالی که اگر وضع بهتری داشته باشند از وضع خود خرسند نمیشوند.
این پدیده اجتماعی را برخی خصوصیت ایرانیها نیز میدانند: چشمانداز پیشرفت و ترقی. چه این خصوصیت را خاص ایرانیها بدانیم چه ندانیم، حاصل چنین ویژگی احساس نابرابری مستمر است. در این صورت هیچکس وضع اجتماعی و اقتصادی موجود خودش را برنمیتابد و خواستار وضع اجتماعی و اقتصادی بهتری است. همه خواستار بالا رفتن از نردبان قشربندی اجتماعی هستند. این شروع احساس نابرابری در جامعه ایران است. نظامهای اجتماعی گذشته که عمدتاً در آنها رابطه ارباب و رعیتی حاکم بود همواره به علت اینکه درک مردم، یا رعیتها، از نابرابری بر اساس یک قشربندی بسته اجتماعی بود احساس نابرابری کمتری وجود نداشت اما از آن روزی که مفاهیمی چون قسط و برابری مطرح شد این احساس بروز کرد. به عبارت دیگر، این احساس وقتی ظاهر میشود که افراد جامعه میل به رفاه و پیشرفت دارند و حاضرند راههای مختلفی را برای رسیدن به آن طی کنند، حتی رانت طلبی. اما در زمان رکود اقتصادی همه نمیتوانند از این نردبان درآمدی ترقی استفاده کنند و برای بسیاری این نردبان شکسته است، در حالی که برای برخی دیگر نردبان هنوز پلههای کوتاه تری دارد، اما هر کسی حق ندارد از پلههای آن بالا رود و تنها گروه خاصی حق استفاده از آن را دارند. به عبارت دیگر، فرصتها برای این جامعه در چشم همه اقشار طبقه متوسط برابر نیست لذا عدهای هنوز میتوانند با استفاده از سیاستهای رانت پرورانه از نردبان اجتماعی سریع بالا روند. اما عدهای موفق نمیشوند. بهعبارت دیگر، بخش وسیعی از اقشار طبقات متوسط با وجود سرمایهگذاری شخصی و دولتی که به افزایش سرمایه فرهنگیشان صورت گرفته - به هدف تحرک اجتماعی و بهبود موقعیت اجتماعی و رفاه بیشتر بوده - نتوانستهاند این سرمایه فرهنگی را به سرمایه اقتصادی تبدیل کنند و در نیمههای نردبان اجتماعی ماندهاند. البته بخشی از این ناکامی به کیفیت سرمایه فرهنگی بر میگردد که کسب کردهاند. معمولاً این نوع سرمایه با وجود مدرکگرایی کیفیت نازلی دارد اما بخش اعظمی از این ناکامی به سیاستگذاریهای نظام بر میگردد که سیاست شایسته سالاری و برابری فرصتها را مورد توجه جدی قرار نمیدهد. احیای طبقه متوسط برای برخی اقشار این گروه در شرایط اقتصادی موجود ممکن است اما مسلماً همه این اقشار نمیتوانند تا بهبود شرایط خود را احیا کنند. این شرایط به وضع منابع سرمایهایشان باز میگردد. آن اقشاری که از سرمایه فرهنگی مناسبی برخوردار باشند میتوانند جایگاه اقتصادی خود را نیز تغییر دهند و احیا کنند اما این امر برای تمامی آنان ممکن نیست. از سوی دیگر، دادن آزادیهای بیشتر اجتماعی و فرهنگی به تقویت هویت گروهی آنها میانجامد اما اگر با این آزادیها مخالفت شود تداوم فقر مضاعف این گروه و محدودیتها آنها را با بحران هویت روبهرو میکند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر