هیس، آبرو ریزی نکن!

مرد میانسال با اخم های در هم کشیده جلو رفت ودرست مثل کسانی که کشتی شان غرق شده روی یک چهار پایه ،کنار دیوار نشست و برج زهر مار شد. دختر نوجوان او هم غرولند می کرد و با مادرش حرف می زد. بالاخره لباس مورد نظرش را انتخاب کرد.

او لباس را دستش گرفت ،همان طور که سرش توی گوشی تلفن همراهش بود بی تفاوت به نگاه و حال پدرش از آن سوی راهرو خودش را به صندوقدار فروشگاه رساند.

زن میان سال که با نگاهی نگران از پشت سر دختر نوجوان خود را برانداز می کرد جلو رفت و با لحنی ملایم به شوهر خود گفت:به نظر دخترمان احترام بگذار،باید به او محبت کنی تا دلزده خانواده نشود و ... .

پدر عصبانی نفس عمیقی کشید ،سرش را به نشانه تاسف تکانی داد و کارت عابربانک خود را تحویل همسرش داد.

مادر و دختر با پرداخت مبلغ خرید ، پلاستیک لباس را برداشتند و از فروشگاه بیرون زدند.

مرد میان سال که عصبی به نظر می رسید وقتی مرا در کنار خود دید بی درنگ سفره دلش را باز کرد و گفت:عجب دوره و زمانه ای شده ،خدا عاقبت ما را بخیر کند .قیمت لباسی که من انتخاب کرده بودم 2برابر لباس اجق وجقی است که بچه ام برداشته ،اما او و مادر فن بازش حرف خود را به کرسی نشاندند.والا ما هم بچه بودیم اینها هم بچه هستند.

مرد میان سال در این لحظه با اشاره همسرش که کنار پیاده رو ایستاده بود و از پشت شیشه چشم غره می رفت بلند شد.خیلی آرام گفت خرشان از پل رد شده وحالا با زبان اشاره به من می فهمانند چکار بکنم.

این را گفت و از فروشگاه بیرون رفت.

کلام آخر مرد میان سال بی ربط هم نبود. «ما هم بچه بودیم ،اینها هم بچه هستند.»

یاد ماجرایی افتادم که چند وقت قبل برای خود ما اتفاق افتاد. پدر پیرم با مادرم معرکه گرفته بود و می گفت راضی نیستم فلان لباس را برای پسر ته تغاری خانه بخری .

اما مادرم در حضور برادرم به او گفت:از حقوق خودم است و شما نمی خواهد پول بدهی و حرص بخوری و ... .

با این اوصاف ،همه تقصیرها را هم نباید گردن بچه ها انداخت چرا که پدرها و مادرها در مدیریت این شرایط خیلی نقش دارند.

مرور چند نکته در این 2ماجرا خیلی مفید است. اول این که چرا پدرها و مادرها ،دیگر آن اعتبار و حرمت و احترام قبل را نه برای همدیگر قائل هستند و نه در خانواده از آن برخوردارند.

آن قدیم ها ،پدر ها و مادرها خیلی از حرف های شان را با رمز خاصی به همدیگر می فهماندند و جلوی بچه ها یک اقتدار و احترام داشتند ولی حالا ... .

نکته دیگر این است پدرهای امروز با وجود آن که دارای همسر و زندگی هستند برای پدر و مادر خود هنوز هم بچه محسوب می شوند و این برای شان کسر شان نیست. قبول دارند که بچه پدر و مادرشان هستند و خود را موظف می دانند که به بزرگترها احترام بگذارند. اما بچه های حالا ،هنوز قد نکشیده ،بزرگ شده اند و مدعی بزرگی هستند.

نکته دیگر این که قدیم ها ،بچه ها می ترسیدند مبادا کاری کنند مورد بی مهری خانواده قرار بگیرند و تنها بمانند . آنها پدر و مادر و خواهر و برادر و اقوام خود را دوست داشتند و همیشه یک آدم قابل اعتماد هم کنارشان بود .

اما حالا پدر و مادر ها باید مراقب باشند که بچه ها از خانواده فاصله نگیرند و تنهای شان نگذارند. این حکایت مثل آن است که بگوئیم کره زمین قوه جاذبه خود را به موجودات و اشیا و چیزهایی که روی آن هستند بخشیده است.

اگر چنین اتفاقی بیفتد یعنی کره زمین خاصیت و طبیعت خود را از دست داده است.

ونکته دیگر آن که بچه های قدیم بدون نظر بزرگترهای شان کاری نمی کردند. هم برای پدر و مادر خود احترام قائل بودند و هم از آنها می ترسیدند.

ما که بچه بودیم نمی خواستیم خرج روی دست پدر و مادر خود بگذاریم و کمتر حق خواهی می کردیم ولی حالا ... .

آن موقع خیلی چیزها حساب و کتاب خاص خودش را داشت و بچه ها هم اهل حساب و کتاب بودند. البته همان موقع هم پدران و مادرانی که وجهه و اعتبار خود را حفظ نکردند خانه و خانواده شان از هم می پاشید و فرزندان شان به بیراهه می رفتند. اماتعداد این خانواده ها کم بود و اگر هم مشکلی پیش می آ مد چون قبح یک سری مسائل ریخته نشده بود دیگران با حسرت و اندوه و ناراحتی از آن یاد می کردند .

کارها از ریشه آفت زده شده اند. وقتی پدر و مادرها جایگاه خود را نمی شناسند و اعتبار و اقتدار واقعی ندارند نه می توانند با فرزندان خود گفتگوی صمیمانه و موثر داشته باشند و نه می توانند ارزش ها و هنجارها و اصول اساسی زندگی را با مهارت برای فرزندان خود «به روز» و نهادینه سازند. مخالفت صددرصد با نظر و خواسته فرزندان هرچند هم حرف حساب باشد درست نیست و در صورت تداوم نتیجه معکوس برجای می گذارد.

حال آن که توجه به مهارت هایی مثل گفتگوی موثر،تصمیم گیری درست و ارتباط دوستانه و سرشار از اعتماد دوسویه خیلی از این مشکلات و مسائل را می تواند حل و فصل کند.

البته توجه به یک نکته مهم دیگر هم ضروری است ،طراحان لباس و پوشاک باید مراقب باشند به جای آن که به سلیقه های مختلف احترام بگذارند سلیقه خود را غالب نکنند . انصاف قضیه این است که وقتی در بازار پوشاک قدم می گذاری بیشتر و شاید بهتر است بگوئیم بخش قابل توجهی از مدل و طرح لباس ها در یک یا چند قالب محدود شده و سلیقه های مختلف می مانند چکار کنند.

در این ایام که خریدهای نوروزی هم کم کم رونق گرفته می توانیم قبل از آن که بی برنامه راهی بازار شویم برای خریدهای خود برنامه ریزی کنیم تا هم سلیقه مان را پیدا کرده و هم هوای دخل و خرج جیب مان را داشته باشیم و از همه مهمتر در همه کارها وبرنامه های مان حواس خود را ششدانگ جمع کنیم تا قوه جاذبه کره زندگی مان خاصیت و طبیعت خود را از دست ندهد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی