رونق یک سنت قدیمی در کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها / آواز خیام در شب‌های بوشهر

اینجا مجلس خیام خوانی است. ژانری در موسیقی محلی که منحصر به بوشهر است. رسمی قدیمی و محفلی که حالا با استقبال زیاد مردم، شب‌ها در کافه و قهوه‌خانه شهر بیشتر از همیشه دیده می‌شود. آنطور که محسن شریفیان آهنگساز می‌گوید: «در هیچ جای ایران نمی‌بینید که اشعار خیام اینچنین در موسیقی فولک و محلی رخنه کرده باشد و مردم با آن خو گرفته باشند.»

ساعت 10 شب است و قهوه‌خانه خلوت. اما آنطور که علی، صاحب قهوه‌خانه می‌گوید تا نیم ساعت دیگر مراسم شروع می‌شود. دورتادور صندلی چیده شده و جلوی 10 نفر زن و مردی که زودتر آمده‌اند، چای غلیظی گذاشته‌اند. چند نفر با سلام بلندی وارد می‌شوند و می‌نشینند، چند رهگذر ساعت شروع مراسم را می‌پرسند و می‌روند و چند نفری هم گوشه قهوه خانه نشسته‌اند که معلوم است تماشاگر نیستند.

مجید لطفی که نوازنده نی‌جفتی است سلام و علیک گرمی می‌کند و با تعارف کنارش می‌نشینم. او که 43ساله است حالا 30 سالی است که نی جفتی می‌زند. مجید از گذشته‌هایی می‌گوید که این مراسم در جشن‌ها و عروسی‌‌ها برپا بود و آخر مراسم در جمع خودمانی فامیل و قدیمی‌ها نواخته می‌شد. از او راجع به آداب این مراسم می‌پرسم. می‌گوید: «این کار مسلک خاص خودش را دارد و در همه مجالس دم آدم نمی‌گیرد. در واقع آدم‌های خاص و خاکی این هنر Art را می‌فهمند. در این کار کوچک‌نفسی و تواضع رایج است و همه از روی عشق کار می‌کنند.» او که نواختن نی‌جفتی را از دایی مرحومش یاد گرفته، از روزهایی می‌گوید که با دوچرخه خودش را به مراسم مختلف و جشن‌ها می‌رسانده و بدون دستمزد ساز می‌زده. مجید با پسر جوانش به قهوه خانه آمده. مرتضی هم نی جفتی، ضرب و عود می‌زند و می‌خواهد راه پدرش را برود.

قهوه‌خانه کم کم شلوغ‌تر می‌شود و علی تا می‌شنود حرف از خیام خوانی است، می‌آید و کنار ما می‌نشیند. او که خودش خیام خوانی را خوب بلد است می‌گوید: «بوشهری‌ها از قدیم خیام را دوست داشتند اما چند سالی است که این کار خیلی رونق گرفته و همه جا صدای اشعار خیام می‌پیچد. الآن پنج سال است که جوان‌ها رو به خیام خوانی آورده‌اند و در قهوه خانه‌ها و کافه‌ها رواج پیدا کرده.» او از دو سبک مختلف در خیام خوانی بوشهر می‌گوید که یکی با فلوت است و دیگری با نی جفتی.

میکروفن و باند کوچکی روی میز می‌گذارند و مجید و مرتضی لطفی سازها را آماده می‌کنند. سینی بزرگ برنجی را روی میز می‌گذارند تا هرکس که دوست دارد مبلغی داخلش بگذارد. مجید آویزهای رنگارنگ ساز را مرتب می‌کند و مرتضی آرام آرام روی ضرب می‌زند. صدای نی جفتی مانند موج دریا سرازیر می‌شود توی قهوه‌خانه. سرها از گوشی بیرون می‌آید و همه منتظرند تا بخشی برآورده که کنار مجید نشسته شروع کند. هی می‌کشد و رها می‌کند: «من بی‌می‌ناب زیستن نتوانم / بی‌باده کشید بارتن نتوانم» انگار چیزی درون بخشی او را از جا بلند می‌کند و به وسط مجلس می‌آورد. انگار دلش طاقت نمی‌آورد کسی دست نزند و خوشحال نباشد. لنگ لنگان می‌چرخد و به چشم همه نگاه می‌کند و با بالاترین نقطه صدایش می‌خواند: «من بنده آن دمم که ساقی گوید...» همه با او می‌خوانند و دست می‌زنند. فرقی نمی‌کند پیر یا جوان، اینجا باید دل به مجلس بدهی و به قول بوشهری‌ها رها کنی. میکروفن بین او و غلامرضا معصومی‌زاده که هر دو مشغول گرم کردن مجلس هستند ردو بدل می‌شود. دو بیت بخشی، دوبیت غلامرضا؛ پیرمردهایی که با اشعار خیام زندگی کرده‌اند.

غلامرضا معصومی‌زاده 68 ساله است با صورتی آفتاب سوخته و عینک کائوچویی و سیگاری که از لبش نمی‌افتد. از سال 47 در مجالس، خیام خوانی می‌کرده. او که بازنشسته شیلات است تمام سال‌های زندگی را به خواندن گذرانده و به قول خودش برای همین قلبش جوان مانده. معصومی‌زاده می‌گوید: «مردم که رد می‌شوند می‌پرسند کی خیام خوانی زنده دارید؟ بعد با شوق می‌آیند می‌نشینند و شاد می‌شوند. مردم واقعاً خیلی خسته و کسل هستند و دائم فکر و استرس دارند در این زندگی سخت مگر می‌شود ناراحت نبود؟ ولی هربار که از من می‌پرسند، می‌گویم یک ساعتی که پیش مایی غم نخور! پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد. این جمله را همیشه به همه می‌گویم و سعی می‌کنم موقع خواندن دلشان را بدست بیاورم.»

تا به خودم می‌آیم می‌بینم گوش تا گوش قهوه خانه آدم نشسته و دیگر از خلوتی ساعت 10 خبری نیست که نیست. بعضی ایستاده‌اند و بعضی تنگ هم روی صندلی‌ها نشسته‌اند. لبخند به لب دارند و آمده‌اند یک ساعتی به چیزی فکر نکنند و شاد باشند. به اشعار خیام گوش کنند و صدای نی جفتی.

بخشی برآورده 62 ساله است و زنده دل، به قول خودش از 15 سالگی در مدرسه و اردوها می‌خوانده تا امروز. موهای یکدست سفید دارد و پاهایش به خاطر فلج اطفال کمی نامیزان شده اما تا بخواهید صدای میزانی دارد: «15 سالم بود می‌رفتم کنار استاد می‌نشستم و ضرب را با منقل گرم می‌کردم. آن موقع مثل الآن نبود ضرب را با پوست می‌ساختند. اینطوری شد که ما کم کم یاد گرفتیم. آن موقع‌ها در عروسی و جشن می‌خواندیم و هروقت خیام‌خوانی تمام می‌شد یعنی مجلس تمام شده.» بخشی که در اتوبوسرانی مشغول است از «یزله» خوانی‌هایش می‌گوید و دعواهای پدرش که دوست نداشت دنبال خواندن برود: «خدا را شکر بعد از این همه سال خواندن برای مردم، همه دوستمان دارند و برای ما احترام قائلند.»

محسن شریفیان هم خواننده است و هم نوازنده چند ساز محلی بوشهری. از او که مؤسس گروه لیان در بوشهر است در مورد تاریخچه خیام خوانی می‌پرسم. می‌گوید: «تاریخچه خیام خوانی به صورت روشن معلوم نیست؛ مثل همه ژانرهای موسیقی. اما این یک ژانر منحصر بفرد از خیام خوانی است. یعنی در هیچ جای دیگر ایران نمی‌بینید که خیام این طور در موسیقی فولک آن رخنه کرده باشد و مردم با آن خو گرفته باشند. اما با بررسی بافت ملودیک درمی‌یابیم که این ژانر نباید آنچنان قدمتی داشته باشد.»

او دلیل استفاده از اشعار خیام را زندگی خاص اهالی بوشهر و دریانوردی می‌داند: «بوشهری‌ها به دریا و سفرهای طولانی می‌رفتند و معلوم نبود دوباره به خانه برگردند یا نه. آنها باید از لحظات روی آب لذت می‌بردند و در لحظه زندگی می‌کردند و همین باعث می‌شده که از قدیم اشعار و تفکرات خیام را بپذیرند.» از او می‌پرسم چه شده که مردم در سال‌های اخیر این همه به این سبک علاقه نشان داده‌اند؟ شریفیان می‌گوید: «مردم همیشه علاقه‌مند بوده‌اند. اگر به آنها فرصت بدهیم به آیین‌های خود احترام می‌گذارند و این سال‌ها در شهر این امکان ایجاد شده که در قهوه‌خانه‌ها و کافه‌ها این سبک اجرا شود.» او خیام خوانی را به دو بخش کوچه بازاری و بخشی که با موسیقی سنتی ایران مرزهای مشترکی دارد تقسیم می‌کند و می‌گوید از سبک‌های دیگر موسیقی بوشهری مانند یزله‌خوانی هم در این ژانر استفاده می‌شود.

مراسم با شور و حال خاصی تا یک ساعت ادامه پیدا می‌کند و در آخر همه شاد و سرخوش قهوه خانه را ترک می‌کنند. جلوی در چند مرد جاافتاده مشغول حرف زدن هستند. وارد حرف‌شان می‌شوم و می‌فهمم که عاشق خیام خوانی هستند و به قول خودشان هر شب که بشود دورهم جمع شوند به یکی از قهوه خانه‌ها یا کافه‌ها می‌روند تا ساعتی با خیام خستگی درکنند. احمد که تقریباً 40ساله به‌نظر می‌رسد، می‌گوید: «دلمان به همین دورهمی و ساز و آواز خوش است. دیگر تفریحی غیر از این نداریم. البته گاهی هم با زن و بچه می‌آییم. محیط خوب و سالمی است خدا را شکر.»اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

محمد معصومیان