رکنا: ازدواج من و پسرداییام در دوران عقد به طلاق انجامید. دخالتهای زن دایی و لجبازیهای مادرم، علت اصلی این طلاق بود.
رکنا: مادرم عصبی بود و بداخلاق. با پدرم لجبازی میکرد و رودررو به او میگفت دوستش ندارد. با اینکه آن موقع بچه بودم و خوب و بد را تشخیص نمیدادم، دلم برای پدرم میسوخت.
حوادث رکنا: کارمان شده بود لجبازی و داد و فریاد. دست آخر او گریه میکرد و من از خانه بیرون میزدم. بعد از چند ساعت هم به خانه برمیگشتم و روز از نو، روزی از نو. فهیمه روی اعصابم راه میرفت. با…
حوادث رکنا: شوهرم کار آبرومندانهای داشت و در کنار اقوام و آشنایان روزگار شیرینی را سپری میکردیم. متأسفانه رابطه او و خواهرم به خاطر یک مشت حرف پوچ و بیارزش شکرآب شد. خیلی نگران بودم و سعی میکردم…
رکنا: پدر و مادرم، هردو، مغرور و یکدنده بودند. آنها، به خاطر دخالتهای دیگران و سر لج و لجبازی، از هم طلاق گرفتند.
رکنا: دو دختر جوان که طعمه نقشهای شیطانی شده بودند، خود را از معرکهای شوم نجات دادند.
رکنا: مردی در صحنه تصادف با زن شوهردار از او خواستگاری کرد.
رکنا: غرور و لجبازی کارمان را به مرز طلاق کشانده بود. شریک زندگیام بهانه جویی میکرد و میگفت دار و ندارم را به نامش سند بزنم.
رکنا: میخواستم از او انتقام بگیرم. با دار و ندارش ساختهبودم و طاقت کملطفیها و بیمحبتیهایش را نداشتم. در زندگی مشترک ما، احساس و عاطفه جای خودش را به غرور و لجبازی دادهبود. طوری رفتار میکرد…