از شوهرم خسته و ناامیدشدم و برای انتقام با جوانی قرار گذاشتم که لطف آقا امام رضا(ع) نجاتم داد
رکنا: میخواستم از او انتقام بگیرم. با دار و ندارش ساختهبودم و طاقت کملطفیها و بیمحبتیهایش را نداشتم. در زندگی مشترک ما، احساس و عاطفه جای خودش را به غرور و لجبازی دادهبود. طوری رفتار میکرد که انگار با زنی در ارتباط بود. با این برخوردهای توهینآمیزش وقتی جلوی آینه میایستادم و به خودم نگاه میکردم اعصابم به هم میریخت. واقعا نمیدانستم چهکار کنم.
تصمیم احمقانهای گرفتم. در شبکههای اجتماعی با پسری جوان ارتباط برقرار کردم. این رابطه با توجه به احساس تنهایی و افسردگیهایم در کمتر از چند روز به یک وابستگی عاطفی تبدیل شد. قرار ملاقات گذاشتیم. سوار اتوبوس شرکت واحد شدم و به راه افتادم. زن همسایه و دخترش هم ایستگاه بعد سوار اتوبوس شدند. دختر همسایه مرا سوالپیچ کرد. ماندهبودم چه بگویم. از دهانم دررفت و گفتم میخواهم به حرم امامرضا(ع) بروم. آنها با خوشحالی گفتند: ما هم برای زیارت به حرم میرویم! حرفی زدهبودم و بهناچار همراهشان رفتم. لحظهای که وارد حرم امامرضا(ع) شدم و چشمم به گنبد طلا افتاد، دلم لرزید.
دختر جوانی را دیدم که روی ویلچر نشستهبود و با حضور دل، به آقا(ع) سلام میداد. از شرم و حیا نمیتوانستم سرم را بالا بگیرم. به گریه افتادم و یک دل سیر اشک ریختم. احساس میکردم سبک شدهام. با زن همسایه و دخترش به خانه برگشتم. سیمکارتم را عوض کردم و نماز شکر خواندم. شک ندارم نگاه آقای غریب زندگیام را نجات داد تا در مسیر گناه و معصیت قرار نگیرم. برای مشاوره به مرکز پلیس Police آمدهام. نمیخواهم زندگیام را از دست بدهم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
السلام علیک یا ضامن آهو
خدا رو شکر