زن بی غیرت هم دیده بودید ؟! / او شوهرش را به باد داد !

شب خواستگاری هر چند از قبل مهران را می‌شناختم، اما با این وجود دوست داشتم دیگران در انتخابم به من کمک کنند، یکی می گفت اهل زندگی است و درآمد خوبی دارد، دیگری می گفت که خیلی خوش اخلاق است و همه دوستانش به او علاقه دارند. برادرم که دوست قدیمی مهران بود می گفت که خیلی با معرفت است، البته هر از گاهی تریاک مصرف می کند. دیگری هم می گفت که اگر تریاک مصرف کند و کاری به کار کسی نداشته باشد ایرادی ندارد. یکی هم می گفت که وضع مالی خوبی دارد و دستش به دهانش می رسد و ...

خلاصه هر چه می شنیدم از خوبی هایش بود، با این که همه می دانستند مهران اهل مصرف مواد مخدر  است، اما کسی مرا از ازدواج با او منع نکرد اما کاش یکی واقعیت ناملموس را می گفت و این که بالاخره مواد یک روز آتش به زندگی ام می زند.

همه راست می گفتند، اوایل خیلی خوش اخلاق و به ظاهر خانواده دوست بود، من با مصرف تریاک او هیچ مشکلی نداشتم، تازه از این رفتار همسرم خیلی هم لذت می بردم. چرا که مهران بعد از مصرف تازه بگو و بخندهایش را شروع می کرد و بسیار هم خوش اخلاق تر می شد.

دروغ چرا، اوایل خودم بساط را برای او فراهم می کردم اما بعدها هر چه می گذشت بداخلاق تر می شد، هر وقت اعصاب او خورد می شد یا می خواست پرخاشگری کند می فهمیدم که مواد، آرامش می کند، اما نمی دانستم که دارم چه خاکی بر سر خودم می ریزم.

مهران که روزی تفننی مصرف می کرد و خوش اخلاقی از ویژگی های اصلی اش به ویژه بعد از مصرف بود، در کمتر از سه سال تبدیل به شخصی شد که کمتر کسی جرئت روبه رو شدن با او را داشت، دیگر تحمل او برای من بسیار سخت شد. علاوه بر این خیلی ضعیف شد و چهره اش به هم ریخته بود. گاهی بی بهانه به من حمله می کرد و مرا کتک می زد. آخرین بار در مقابل چشمان پسرم مرا مورد ضرب و شتم قرار داد.

کاش دستم آن روزی که بساط را برای او آماده می کردم می‌شکست تا خودم، همسر و فرزندم را به این روز نمی‌انداختم. اگر از همان روزهای اول به جای مهیا کردن بساط منقل و وافور برای مهران، او را از مصرف منع می کردم اکنون روزگار ما این نبود که در دادگاه به دنبال دیه، مهریه، نفقه و در نهایت طلاق باشم.

 

وبگردی