از کوت‌عبدالله تا خشایار/ چرا هنوز قتل‌های ناموسی روح اهواز را می‌آزارد؟

قتل ناموسی/ بار دیگر قتلی ناموسی و این بار پسر جوان  همسرش را کشت و آن را به اهالی محل نشان می‌داد. گرچه بر خلاف آن مرد، این جوان در این پی این قتل ناموسی، مجازات سختی در انتظار دارد اما عملی که مرتکب شده پرسش‌هایی را برجسته کرده است که دیگر نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت.

اگر در سال ۱۳۸۱ کوت‌عبدالله یک محله عرب‌نشین اهواز محسوب می‌شد که فرهنگ قومی و طایفه‌ای بر آن حاکم بود اینک کوت‌عبدالله چندین سال است که به شهرستانی به نام کارون ارتقا یافته است. اما چه بر اهواز و مردمش گذشته که هنوز رفتارهایی در اوج خشونت را نمایش می‌دهند؟

حالا بیش از دو دهه است که عنوان «قتل‌های ناموسی» برای همگان آشناست.  شاید آن زمان که پدر مریم  دختر ۸ ساله‌اش را کشت و در یک گونی‌ آن را به این سوی آن و سوی اهواز برد و سرانجام در دادگستری شهر خود را مجری عدالت نامید هنوز سه یا چهارسال بیشتر از به اکران درآمدن فیلم «عروس آتش» ساخته مرحوم خسرو سینایی نگذشته بود. آن زمان هنوز اثری از سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی نبود. چه بر سر اهواز آمده که با وجود چنین تجربه‌هایی هنوز هم کسانی در این شهر به دور از مدنیت اوجی از خشونت را لخت و عریان به رخ همشهریانشان می‌کشانند؟ این کار با کدام سویه شهرنشینی و مدنیت همخوانی دارد. وقتی در سال ۱۳۸۱ انگشت اتهام به سوی پدر مریم گرفتند پرسش این بود که برای ارتقاء فرهنگ و مدنیت در خوزستان چه کرده‌ایم؟

اینک ۱۹ سال پس از آن واقعه پرسش این است که بر سر خوزستان و مدنیت آن چه آورده‌ایم؟ خوزستان که یک‌صد سال قبل دروازه ورود بسیاری از مولفه‌های مدرن به ایران بود، خوزستانی که دهه‌ها الگوی توسعه در کشور به شمار می‌رفت چگونه به چنین روزی افتاده است.

در آن زمان مریم، آیت‌الله شاهرودی برای آنکه ریشه چنین رفتاری ولو آنکه از پدر سرزده باشد و طبق قانون مجازات اسلامی پدر قصاص نمی‌شود، فَتوا داد و برای پدر مریم حکم قصاص صادر شد. این اتفاق دیگر در سیستم قضایی ایران تکرار نشد اما نشان از آن داشت که دستگاه قضا همت گمارده تا در برابر قتل‌های ناموسی و فرهنگی غلط بایستد و از منظر قانون اجازه ندهد مرتکبان در سایه قانون دست به اعمال خشونت‌زا بزنند.

در دوره‌ای با انتصاب «امیرعباس‌ سهراب‌بیگ» و سپس «عباس جعفری دولت‌آبادی» به عنوان رئیس کل دادگستری استان خوزستان تلاش برای رسیدگی ویژه به قتل‌های ناموسی شدت یافت. اما با گذشته دو دهه از این ماجراها، خوزستان که سخت درگیر ریزگرد، بی‌آبی و بسیاری مشکلات دیگر شده حالا بار دیگر زخم‌خورده خشونتی عریان تحت عنوان قتل‌های ناموسی است.

بیش از هر زمان دیگری می‌توان غفلت حاکمیت و دولتمردان ایران از افول فرهنگ در منطقه‌ای که پیشتاز توسعه بوده را می‌توان لمس کرد.

دولتمردان ایران باید پاسخ دهند که طی سال‌های اخیر چه کرده‌اند که نه تنها ابزار قانون از پس قتل‌های ناموسی برنیامده که حتی فرهنگ مردم شهرنشین و مدنیتی که از شهرنشینان انتظار می‌رود هم به آنجا رسیده که در یک محله قدیمی و با اصالت فردی مرتکب جنایت شده و بی‌آنکه از ارتکاب آن بترسد جلوی مردم را می‌گیرد تا عمق خشونت خود را به آن‌ها نمایش دهد.

محاکمه و مجازات این فرد ساده‌ترین و کم‌اثرترین کاری است که مسئولان می‌توانند انجام دهند زیرا با این کار مسأله اصلی یعنی عمق این خشونت را پنهان می‌کنند. تک‌تک متولیان فرهنگ اعم از حاکمیتی و دولتی باید مورد پرسش قرار گیرند که در این سال‌ها برای درمان زخم قتل‌های ناموسی در خوزستان چه کرده‌اند و چرا اقدام‌هایشان نتیجه‌بخش نبوده است؟

امروز دیگر نمی‌توان موضوع را محدود به مطالبه محاکمه و مجازات یک مرتکب قتل و نمایش آن دانست. آنچه امروز باید از طرف همه مردم ایران مورد مطالبه قرار گیرد این است که از تک‌تک مسئولان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و قضایی بازخواست شود که چرا نتوانسته‌اند از پس حل یک مسأله فرهنگی برآیند.

نمایندگانی که از سوی مردم خوزستان راهی خانه ملت شدند در این سال‌ها چه کردند و الان کجا هستند؟ حتی نهادهای امنیتی باید پاسخ دهند که در همه این سال‌ها چه گزار‌ش‌هایی دراین‌باره به دستگاه‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر داده‌اند و چرا پیگیر عملیاتی شدن تصمیمی مؤثر نشده‌اند.

قتل در خشایار اهواز یک زنگ خطر جدی است و اگر همین الان به طور عمقی و ریشه‌ای زخمی که دوباره سرباز کرده را بررسی و درمان نکنند معلوم نیست فردا با چه تبعات اجتماعی سیاسی در خوزستان مواجه خواهیم شد.