این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد.
فردین و تختی چگونه آقا شدند ؟ / مردی که به شاه قاجار نان داد
رکنا:مستوفی صاحب کل تهران از ولیعصر تا ده ونک بود.
شاه پهلوی به سینما علاقه داشت. شاه پهلوی با اعضای خانواده فیلم می دید. شاه پهلوی سالن اختصاصی برای دیدن فیلم داشت. شاه پهلوی نصرالله وحدت را دوست داست. شاه پهلوی تنها لقبی که لغو نکرد لقب «آقا» بود.
به گزارش رکنا، آقا لقب احترام آمیز برای مردان است اما هیچ می دانید که چطور شد که این لقب برای احترام انتخاب شد؟ آیا میدانید چه کسی اولین بار به طور رسمی صاحب لقب آقا شد؟
و بالاخره این که چرا و چگونه در میان این همه قهرمان و چهره های مشهور و محبوب تاریخ صد سال اخیر ایران در سینما و ورزش ، تنها دو نفر در میان مردم و بدون دخالت رسانه ها یا قدرت صاحب لقب «آقا» شدند؟
محمد علی فردین در سینما غلامرضا تختی در ورزش چه کردند که همه آنها را آقا صدا می کنند؟
بزرگ خاندان مستوفی
میرزا یوسف مستوفی محمد میرزا بود . محمد میرزا فرزند ارشد عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار بود که قبل از رسیدن به سلطنت و در جوانی درگذشت. دومین شاه قاجار آنقدر به کاردانی و لیاقت عباس میرزا باور داشت که با وجود داشتن ۳۷ پسر دیگر ، پسر ارشد عباس میرزا را به ولیعهدی جانشین پدر کرد و دستور داد هر ۱۶ پسر عباس میرزا شاهزاده بلافصل خطاب شوند. این یعنی تمام اولاد ذکور این خاندان از امتیازات سلطنتی برخوردار می شدند. محمد میرزا همراه پیشکارش قائم مقام فراهانی که مردی ادیب و سرشناس در تاریخ ایران است ، به سنت شاهان قاجار برای آماده شدن جهت سلطنت به حکومت تبریز انتخاب و عازم دیار آذربایجان شد.
این مرد آقای ماست ...
یک روز ولیعهد ۹ ساله بدون هماهنگی با قائم مقام دوستانش در بازی را به ناهار دعوت کرد . وقتی به پیشکارش گفت که تدارک غذا برای چند نفر ببیند ، آن مرد دنیا دیده که میخواست به او بفهماند پادشاه نباید بدون مشورت کاری کند و هر تعهدی را بپذیرد به پسر بچه خردسال گفت برو و به دوستانت بگو نمی توانی پذیرای آنها باشی .
ولیعهد که نمیتوانست از نان دادن به چند نفر سرباز زند، گوشه ای از ارگ حکومتی تبریز نشسته و گریه میکرد که مستوفی سررسید و ترتیبی داد که دوستان محمد میرزا در منزل او ناهار مهمان باشند .
از آن روز به بعد محمد میرزا همه جا میرزا یوسف را آقا صدا می کرد و میگفت که این مرد به من نان داده است و آبرویم را خریده ، وقتی هم که به سلطنت رسید میرزا یوسف را مستوفی کل کشور و صاحب لقب مستوفیالممالک کرد .
دو آقا در یک خاندان
میرزا یوسف که به سنت همه آشتیانیها صاحبه هوش و درایت در تجارت بود در ربع قرن صاحب املاکی وسیع در سراسر کشور و در زمان خود اول ثروتمند ایران شد.
پس از مرگ میرزا یوسف ، شغل و لقب مستوفی الممالک توسط ناصرالدین شاه به میرزاحسن پسر ۷ ساله او رسید . میرزا حسن از ۱۱ سالگی خود کارها را به دست گرفت و آنقدر لیاقت داشت و کاردان بود که هم در زندگی شخصی و هم اجتماعی نام این خانواده را در تاریخ جاودانه کند.
از ولیعصر تا ونک !
برای اشاره به وسعت اموال و املاک خاندان مستوفی کافیست بدانید کل املاک میدان هفت تیر فعلی تا میدان ولیعصر و تا خیابان عباس آباد در شمال که به بهجت آباد معروف است ، هدیه مستوفی به همسرش بود! و آن سوی خیابان ولیعصر از بلوار کشاورز در جنوب تا ده ونک در شمال که به اراضی یوسف آباد مشهور است ، ملک پدری او میرزا یوسف مستوفی الممالک بود!
مستوفی الممالک تنها مرد در تاریخ معاصر ایران است که در دو سلسله قاجار و پهلوی ۶ بار به مقام نخست وزیری رسید . او به همراه مصدق و مدرس و چند نفر دیگر تنها کسانی بودند که در جلسه مجلس چهارم به پیشنهاد خلع قاجاریه رای منفی دادند اما نه فقط رضا شاه از این رفتار مستوفی دلگیر نشد بلکه پس از سلطنت به ذکاءالملک فروغی امر کرد از صدارت استعفا و وزارت مستوفی الممالک را بپذیرد !
استثنا برای جناب آقا
مستوفی آنقدر طبع بلندی داشت که هرگز کسی از او نرنجید. رضاشاه پس از صدور فرمان لغو القاب قاجار تنها یک استثنا قائل شد و آن لقب «جناب آقا» برای شخص حسن مستوفی بود , با اینکه او خود برای اجرای قانون شناسنامه با نام حسن مستوفی گرفته بود اما حتی پس از مرگش نیز رضا شاه او را با لقب جناب آقا خطاب میکرد .
هرگاه یک نفر در کمند پلیس مخوف رضاخانی گیر میکرد ، همه می دانستند سراغ چه کسی بروند.
رضا شاه بارها گفته بود :«به تنها کسی که هرگز نمی توانم نه بگویم جناب آقاست» و آن مرد خوش طینت را از خلوتش در ده ونک بیرون میکشیدند تا برای شفاعت نزد شاه برود و تا زنده بود هرگز هیچ کدام از پادشاهان قاجار و پهلوی به جناب آقا نه نگفتند ...
فروش اموال برای کمک به مردم
حسن مستوفی جایگاهی رفیع در تاریخ ایران دارد. در زمان قحطی و جنگ و مواقعی که نخست وزیر کشور نبود ، با فروش اموال خانوادگی به مردم نان می رساند. تمامی کسانی که در املاکش کار می کردند برای تحصیل ، ازدواج و درمان ، هزینه هایشان با مستوفی بود .
کلکسیون شخصی گران قیمتش از اسلحه و شمشیر را به تربیت بدنی تازه تاسیس شده بخشید تا رشته تیراندازی در ایران تاسیس شود. ژن بخشندگی در این خاندان چنان ارثی بود که در سال ۵۹ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوه مستوفی از آمریکا به تهران آمد و به مجلس شورای اسلامی رفت تا اسناد زمینهایی که دولت انقلابی برای تاسیس نهادهای انقلابی لازم داشت را تقدیم علی اکبر هاشمی رفسنجانی کند ، بدون آنکه بر خلاف سایر دولتمردان بابت این معامله از دولت پولی بخواهد !
حسن مستوفی آنقدر بخشیده بود که در زمان مرگش در ۶۲ سالگی ثروتش به کمتر از یک بیستم روز اول رسیده بود. اما همین مرد بخشنده صاحب آن جمله معروف در بهارستان است که خطاب به نمایندگان مجلس گفت :« فصل بره کشی است اما من دندانش را ندارم ! نه آجیل می دهم و نه از کسی آجیل می گیرم !»
که اشاره به پیشنهاد رشوه به نمایندگان برای گرفتن رای اعتماد به کابینه اش بود و درخواستی که طبق عادت از همه دولتمردان می شد !
مستوفی این جمله را گفت و استعفا داد و پای پیاده از مجلس خارج شد و به خانه اش رفت...
آقای سینما آقای همه بود ، خاص و عام
بیوگرافی فردین را همه می دانند. متولد ۱۳۰۹ در خیابان شهباز و کوچه عشقی ها که با مدال نقره قهرمانی جهان در سال ۱۳۳۳ از تیم ملی کشتی خداحافظی کرد و سال ۱۳۳۸ با فیلم چشمه آب حیات وارد سینما شد.
فردین خیلی زود به جایگاه ستاره رسید اما با سه گانه سیامک یاسمی سینمای ایران را متحول کرد . پس از او بود توجه مردم به سینما جلب شد ، سینماها ساخته و سرمایهها به این صنعت سرازیر شد ، جایگاه سینما به عنوان هنر و سرگرمی تثبیت شد و خلاصه اینکه در یک کلام سینما در ایران متولد شد ، آن هم به شکل واقعی !
اما این فقط ظاهر قضیه است. آنچه که باعث جاودانگی محمد علی فردین در دل مردم ایران و در حافظه فرهنگی این کشور شد فقط کارنامه کاری او نیست. بودند و هستند کسانی که از نظر بازیگری از آن مرحوم قویتر بودند. فیلم های پرفروش نیز همیشه وجود داشته اما هیچکس هرگز فردین نشد و نخواهد شد ، همانطور که کشتیگیران بسیاری پس از تختی مدال آوردند و رکوردهای او را شکستند اما تختی همیشه یکی است و یکی می ماند ...
سالی یک فیلم برای خود ، بقیه برای دیگران
مرحوم فردین با وجود داشتن دفتر و دستک و استودیو و سینما و آن اسم بزرگ ، هرگز اهل ادا و اصول ستاره ها نبود . همیشه سر صحنه با کارگران و هنروران و سیاهی لشکر ها غذا می خورد و اگر می دید که کسی غذایی بهتر به خاطر جایگاهش طلب می کند بلافاصله او را از فیلم کنار می گذاشت. فردین خود تهیه کننده و کارگردان و صاحب سینما بود اما از بعد گنج قارون دیگر هرگز سالی بیشتر از یک فیلم برای خودش کار نکرد. او می گشت و هر سینماگری که وضع مالی بدی داشت یا هر تهیهکنندهای که در خطر ورشکستگی بود را پیدا می کرد و با حضور در فیلم شان - که فروشی تضمینکننده داشت - هم مشکل آنها را حل و هم از اعتبارش برای بازگرداندن آنها به سینما وام می گرفت. کاری که در دهه ۵۰ الگوی بهروز وثوقی هم شد و امروز درست برعکس آن توسط ستارههای سینما رفتار می شود !
هدایای فردین در سراسر ایران
فردین برای هر فیلم به هر جای ایران که میرفت در پایان فیلمبرداری مدرسه ، حمام یا بیمارستانی در آنجا می ساخت و به مردم آن منطقه هدیه می کرد. علاوه بر آن دوستانی در سراسر کشور داشت که وظیفه شان این بود که آنچه در یک نقطه برای مردم نیاز فوری است را به او اطلاع دهند ، ساختنش دیگر با فردین بود !
از بخشندگی بیش از حد فردین بسیار گفته اند. او قبل از پیروزی انقلاب در دفترش یک کارمند با دفاتری محرمانه فقط برای یک کار داشت و آن رسیدن به گرفتاریهای مردم بود. نامههایی که از سراسر ایران می رسید ، دخترانی که جهیزیه نداشتند ، مردان و زنانی که بیمار بودند ، آنها که خانه یا کار نداشتند و ... همه و همه در دفتر فردین رسیدگی و مشکلاتشان حل میشد .
حقوق بگیران معروف !
فردین تقریباً همیشه صبح با لباس کامل از خانه بیرون می رفت اما شب تنها با پیراهن برمیگشت ، چرا که کت یا پالتو اش را در مسیر بخشیده بود! در سالهای پس از پیروزی انقلاب فردین که دیگر اجازه کار و منبع درآمدی نداشت ، کمک هایش را قطع نکرده بود . بسیاری از اهالی سینما که پس از انقلاب دیگر اجازه کار نداشتند یا به دلیل بیماری یا مصدومیت - از بین عوامل صحنه یا هنروران - دیگر نمی توانستند کار کنند ، ماه به ماه از فروردین حقوق ماهیانه دریافت میکردند . تعدادشان هم اصلاً کم نبود !
فردین به بسیاری از عوامل سینمای ایران کمک کرد تا صاحب خانه یا ماشین شوند. هنوز هم بسیاری از قدیمی ها در مصاحبه هایشان این نکته را قید میکنند که این سقف را از صدقه سری «آقایشان» دارند که البته در چاپ این تکه همیشه سانسور میشود !
مردی محبوب خاص و عام
در دور افتاده ترین روستاهای ایران که حتی برق و آب لوله کشی وجود نداشت ، عکسی از فردین همیشه بر دیوار خانه بود . ایل نشین ها نیز در چادرهایی که برپا میکردند عکس این مرد را داشتند .
جالب اینکه محبت فردین تنها محدود به عوام نبود و روشنفکران نیز با وجود مخالفت با سینمای فردین به شخصیت او عمیقاً احترام می گذاشتند .
فروغ فرخزاد در شعرش نام او را آورد ، در ادبیات واژه فردین بازی معادل جوانمردی شد و فیلمسازان روشنفکری همچون فرخ ساجدی وقتی فیلم شان نمی فروخت و به خاطر طلبکارها در خطر زندان قرار میگرفتند ، راه دفتر «آقای سینما» را درپیش و جالب آنکه هرگز فردین از هیچکس نپرسید نام فیلم چیست و یا چقدر پول می خواهی؟ چک سفید امضادر اختیار فرد قرار می داد تا هرچه لازم دارد بردارد .
آری ، «آقا» شدن به همین سادگی نیست ....
ارسال نظر