حادثه کرمان؛ اتفاق نبود، فاجعه بود

یک بار در طبس معدن می‌ریزد و جان کارگران گرفته می شود؛ چند روزی همه مسئولان با تأسف سرتکان می دهند و مشکل را به گردن بخش خصوصی می اندازند که در توجه به ایمنی کارگران سهل انگاری داشته است و به فاصله چند ماه بعد، داغ دانش آموزان نخبه کرمانی بر دل مردم آوار می شود و باز هم به شیوه معمول، مسئولان سر تکان می دهند و قول اصلاح رویه‌ها را می دهند!

نگرانی این است که این چرخه معیوب قصد اصلاح ندارد که اگر داشت، فاجعه کرمان به بار نمی آمد. چند روزی اظهار نظرهای معقول و نامعقول، چند بازداشت، سکوت و دیگر هیچ. نقطه سر خط.

نگرانی بزرگ‌تر آن‌که ناترازی‌ها از حوزه انرژی فراتر رفته است و مصادیق آن به زشت‌ترین شکل ممکن خود را نشان می دهند. ناترازی در مدیریت که از عهده چکاپ وضعیت فنی ناوگان حمل و نقل برنمی‌آید، از پسِ جاده های خسته و ناهموار برنمی‌آید، از عهده تعویض اتوبوس‌های فرسوده بر نمی‌آید، از کمی – و فقط کمی – توجه به جان مردم برنمی‌آید و در عین حال همین نوع مدیریت به هنگام حضور نخبگانمان در عرصه‌های بین المللی و کسب عناوین برتر، با عکس‌هایشان دور افتخار می زند .

اساساً این نوع مدیریت است که با "کی بود کی بود من نبودم" فجایع را توجیه می‌کند و با تحمل چند روز " مرده باد"، زندگی را از سر می‌گیرد و "روز از نو و روزی از نو".

حواسمان باشد که از این دولت و آن دولت حرف نمی زنیم، حرف ما مربوط به یک ناترازی ریشه دار مدیریتی است که چپ و راست نمی‌شناسد و اگر قرار است طرحی نو دراندازیم و از این چرخه‌ی معیوب جان به در ببریم، چاره‌ای جز تغییر نگرش‌ها نداریم. این درد با مسکّن‌هایی مثل بازداشت راننده و مدیر مدرسه درمان نمی‌شود؛ مسئله اصلی، ضعف سیستماتیک در نظارت و برنامه‌ریزی اصولی است. مَخلَص کلام این که" جور دیگر باید دید... شاید فردا دیر باشد..."

وبگردی