چشمانی که به تصویر یک قاب  خیره ماند!

به گزارش رکنا، مراقبت از اموال مردم مهم ترین دغدغه اش در حفظ امنیت شهر بود.

وقتی گزارشی از یک سرقت را مطالعه می کرد چنان غمی وجودش را فرا می گرفت که گویی یغماگران به اموال خودش دستبرد زده اند! به همین خاطر و با تاکید سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)گشت های انتظامی و منابع اطلاعات مردمی را فعال کرده بود به گونه ای که از ابتدای سال تاکنون ده ها باند سرقت و زور گیری در حوزه استحفاظی کلانتری شفای مشهد متلاشی شد که اخبار آن در صفحه حوادث روزنامه خراسان همواره جلوه ای از «احساس امنیت» را به تصویر می کشید.

آری! سخن از سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) است. فرماندهی که حتی از مرخصی های قانونی خود نیز چشم می پوشید و شب ها به همراه دیگر عوامل انتظامی تحت امر خود در کوچه و خیابان‌ها به گشت زنی می پرداخت تا مبادا دستانی یغماگر به سوی اموال مردم دراز شود  اما اواخر دی ماه بود که به طور ناگهانی عازم بوشهر شد تا در واپسین روزهای عمر پدر، بوسه ای بر دستان پرمهرش بزند. پدر از مدت ها قبل دچار بیماری فراموشی (آلزایمر) بود و ۵ برادر، عاشقانه از او مراقبت می کردند. او را به دوش می‌گرفتند و امور شخصی اش را انجام می دادند. غم سنگینی بر دل فرمانده نشسته بود اما باز هم از راه دور عملیات های پلیسی را در حوزه استحفاظی هدایت می کرد تا این که ناگهان حادثه ای سهمگین چشمانش را اشکبار کرد. یکی از برادرانش که در یگان موشکی فاطر۱۱۶ نیروی زمینی سپاه برای «امنیت» این سرزمین تلاش می کرد شب هنگام عازم منزل پدر بود که در یک سانحه تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد و این گونه همه خانواده در سوگ یکی از حافظان امنیت کشور سیاه پوش شدند. 

در حالی که مجالس عزاداری در منزل پدر برگزار بود، همه حاضران با نوای دل انگیز آیه های کلام ا...مجید آرام می گرفتند که سرگرد جوان با صوت دلنشین خود فضای خانه را عطرآگین می کرد اما پدر که واپسین روزهای عمرش را می گذراند گاهی چشم به قاب تصویرمردی  می دوخت  که پارچه ای سیاه در اطراف آن خودنمایی می کرد. او به تازگی از بیمارستان به خانه بازگشته بود و در حلقه عشق و محبت فرزندانش به این آوای ملکوتی گوش جان می سپرد ولی نمی دانست که یکی از عاشقانش دیگر دست نوازش برسرش نمی کشد و بر چهره نورانی اش بوسه نمی زند! فقط گاهی از شلوغی جمعیت می پرسید که فقط یک جمله می شنید «مجلس روضه خوانی است پدر!» هنوز ۲۴ ساعت از این تصادف تلخ، نگذشته بود که ناگهان پدر به یک باره و برای لحظاتی همه چیز را به خاطر آورد اما این بار بیماری خود را فراموش کرد و چشم به قاب تصویری می دوخت  که همواره او و دیگر فرزندانش را به خدمت به مردم سفارش می کرد. 

در یک لحظه فقط قطرات سوزان اشک بر چهره اش درخشید و در حالی که چشم به تصویر پسرش دوخته بود،او نیز دار فانی را وداع گفت و چشم از جهان پوشید. در همین حال بود که وقتی برای تکمیل خبر دستگیری باند زورگیران گوشی قاپ با تلفن رئیس کلانتری شفا تماس گرفتم مانند همیشه آهنگ این اشعار زیبا گوش هایم را نوازش داد:

پدر اسمت همیشه روی لب هاست 

پدر مهرت همیشه توی دل هاست

درگذشت برادر و پدر این فرمانده عزتمند نیروی انتظامی را به همه باورمندان به امنیت و خانواده ایشان تسلیت باد.

  • آخر سر بیچاره نازنین بیاتی از دست این دانش آموز سکته می‌کنه / قیافه دختره فقط

وبگردی