من کودک سرراهی ام / پدرم سیسمونی فروش بود + تنها عکس قدیمی در 5 سالگی / فیلم

به گزارش خبرنگار رکنا، عباس خانزاده، مردی ۳۸ ساله، نامی که او را با آن می‌شناسند، اما داستان تولد و سرنوشتش چیزی متفاوت است. او پس از مرگ پدرش در هفت یا هشت سال پیش، حقیقتی تکان‌دهنده را کشف کرد: او فرزند زیستی این خانواده نیست. این کشف جرقه‌ای بود برای آغاز جستجویی طولانی و پرماجرا.

او داستان را چنین روایت می‌کند: "من را در کودکی، حدود سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵، جلوی در خانه پیرزنی در حوالی خیابان کارگر شمالی گذاشته بودند. آن پیرزن مهربان تا زمانی که بیمار شد، از من مراقبت می‌کرد. بعد از مدتی وقتی بیماری به سراغش آمد، به بیمارستان رفت، ماجرای من را برای پرستاری تعریف کرد و از او خواست تا از من مراقبت کند. پرستار هم مرا به خانه خود برد."

در یک شب سرنوشت‌ساز، خواهر آن پرستار که خیاط بود و در خیاطی کار می‌کرد، این ماجرا را برای همکارش تعریف کرد. زنجیره‌ای از ارتباطات باعث شد که عباس به یک خانواده سپرده شود. این خانواده که فرزند نداشتند با کمک همان پرستار برای او شناسنامه‌ای تهیه کردند.

پدری که هرگز فراموش نشد

عباس با حسرت و قدردانی درباره پدری که او را بزرگ کرد، می‌گوید: "او، بهترین پدری بود که می‌توانستم داشته باشم. او هرگز اجازه نداد احساس کنم چیزی در زندگی کم دارم. تا آخرین لحظه زندگی‌اش، سنگ تمام گذاشت. حتی بعد از فهمیدن حقیقت، هنوز او را پدر واقعی خودم می‌دانم و جایش در قلبم همیشه محفوظ است."

اما جستجوی عباس برای هویت اصلی‌اش همچنان ادامه دارد. او می‌گوید که به من گفته اند که "پدر زیستی من نادر نام دارد و در گذشته سیسمونی‌فروشی در خیابان جمهوری تهران داشته است. همچنین شنیده‌ام که او بعدها در کار فرش فعالیت می‌کرد، اما آن فروشگاه فرش‌ دیگر وجود ندارد و صاحب آن فوت کرده است."

عباس به این شنیده ها تکیه می کند و حالا می داند که 2 خواهر تنی هم دارد که هرگز ندیده است. او از کودکی تنها یک عکس از دوران مهدکودکش دارد.

 حالا عباس ازدواج کرده و پدری مهربان برای فرزندانش است و همیشه او و همسرش این رؤیا را در سر داشته اند که خانواده زیستی عباس را پیدا کنند.

وقتی از او پرسیدم چرا مصرانه به دنبال خانواده زیستی‌اش می‌گردد، با لحنی آرام و محکم پاسخ داد: "نه به خاطر پول یا شرایط زندگی بهتر، تنها می‌خواهم بدانم از کجا آمده‌ام. اینکه دو خواهر دارم، احساس خاصی در من ایجاد می‌کند. دوست دارم بدانم آن‌ها کجا هستند، چگونه زندگی می‌کنند، آیا فرزند دارند؟ همیشه آرزو داشتم عمو یا دایی باشم و این حس را تجربه کنم."

دنیایی از حمایت، اما بی‌نتیجه

عباس در این سال‌ها از بسیاری از افراد کمک گرفته است. او می‌گوید: "خیلی‌ از هنرمندان داخلی تا خارجی، برایم پست و استوری گذاشتند، اما هنوز هیچ سرنخی پیدا نکرده‌ام. برخی فکر می‌کردند این تلاش‌ها برای جذب فالوور است، اما هیچ‌ کس برای دیده شدن، با زندگی و گذشته خودش بازی نمی‌کند. این داستان واقعی من است، حقیقتی که با تمام وجود آن را زندگی می‌کنم."

با وجود تمام تلاش‌ها، این جستجو همچنان بی‌پاسخ مانده است. عباس، با صدایی که شوق و اندوه را توأمان در خود دارد، امیدوار است شاید این بار پیامش به گوش کسانی برسد که می‌توانند راهی به سوی خانواده واقعی‌اش باز کنند.

این داستان مردی است که هویتش را در گمشده‌های گذشته جستجو می‌کند. شاید قصه او الهام‌ بخش دیگرانی باشد که در پی یافتن خود، گام در این مسیر گذاشته‌اند.
کسانی که از سرگذشت این جوان اطلاع دارند می توانند با شماره 23051456-021 تماس بگیرند.
برای کمک به عباس خانزاده این خبر را برای دوستان خود ارسال کنید.

وبگردی