مردی 48 ساله هستم 10 سال قبل کاری کردم که موجب افسردگی ام شد. پیش دکتر رفتم و با دارو خوب شدم الان دوباره فکرم رفته به همان قبل و دوباره افسرده، پکر و غمگین شده ام راهنمایم کنید.
من فامیلی دارم که هر یک هفته یکبار تماس میگیرد و در این شرایط کرونا به خانه ما می آید او حتی ماسک و دستکش هم در بیرون استفاده نمیکند و با ایشان رودربایستی داریم. چند بار غیرمستقیم گفته ام که به خاطر کرونا کودکم را نبوسد اما توجه به حرف من نمیکند. خواهش میکنم راهی یا بیانی درست به من بیاموزید که از آمدن ایشان جلوگیری کنم.
دو ماه است جدا شدم. شوهرم اصرار به بازگشت دارد به خاطر بچه ها ولی تغییری در رفتار و بدی هایش که عامل اصلی طلاق بود نمی بینم. خیلی تحت فشار برگشت هستم از جانب ایشان و خانواده اش. همه اش هم بچه ها را بهانه می کنند.
من بیست سال هست که کار می کنم. در زمان مجردی و زمانی که نوجوان بودم در مکانی کار می کردم که چندین جوان که چند سال از ما کوچکتر بودند به عنوان کارآموز بودند. در میان آنها پسری بود که همه را مسخره می کرد و کارهای عجیب انجام می داد و مرتب بعد از کارآموزی به دفتر رفت و آمد داشت. حال بعد از ده پانزده سال از آن زمان این پسر خودش دارای کار و کاسبی شده و پسرعموی شوهر من پیش او کار می کند و من احساس می کنم من را به پسرعموی شوهرم دختری سبک سر معرفی کرده در حالی که پسرعموی شوهرم چیزی به روی ما نمی آورد ولی از رفتارهای عمو و زن عموی شوهرم مشخص است که این پسر بدگویی من را کرده و حال می ترسم که با دروغگویی های خود و شوخی های زمان مجردی بخواهد زندگی من را خراب کند. حال نمی دانم چکار کنم. زندگی خودم را دوست دارم و دارای دو بچه هستم و شوهرم نیز بسیار غیرتی است می ترسم که این آقا با دروغگویی ها آبروی من را جلوی خانواده شوهرم ببرد. چکار کنم؟
جوانی هستم ۳۲ ساله حدود ۵ سال پیش اتفاقاتی برایم افتاد که زندگی من را دچار اختلالاتی کرد و بعد از ۱۰ سال که از خدمت سربازی آمدم هنوز هیچ پول و سرمایه ای نتوانستم فراهم کنم دوست دارم ازدواج کنم ولی شرایط را برای خودم خیلی سخت می بینم. لطفا راهنمایی ام کنید.