دختری 17 ساله هستم، حدود يك سال است با پسری آشنا شدهام و پس از مدتی به دليل اختلافاتی كه در خانهمان وجود داشت، به مدت 15 شب فرار كردم و دستگير شدم و دوباره به خانه برگشتم. پدر و مادرم از هم جدا شدهاند و پدرم معتاد است. از گذشته خود رنج میبرم و بيزارم. نمیدانم بايد چكار كنم.
شوهرم اصلا با من رابطه زناشویی ندارد و من در عذابم. هم چهره زیبا دارم و هم به خواست او از هر نظر خوبم ولی ایشان شربت متادون مصرف میکند و به من توجهی ندارد. میترسم راه اشتباه در پیش بگیرم چکار کنم؟
زنی 25 ساله هستم که حدود 6 سال پیش طلاق گرفتم و مقصر اصلی طلاقمان خودم بودم. بعد از 9 ماه با مردی از فامیلمان که 29 ساله است ازدواج کردم و صاحب فرزندی که الان 2 ساله است شدم الان که به خاطر ظلمی که به همسر قبلیم روا داشته ام و بیهوده زندگی ام را متلاشی کردم به شدت سرافکنده و پشیمانم و از طرفی همسر قبلیم بسیار به من عشق میورزید و روابط خوبی داشتیم اما شوهر دومم مطمئن هستم که دوستم دارد ولی چون شربت متادون مصرف میکند نه علاقه ای به رابطه زناشویی نشان میدهد نه محبت همسر قبلیم را به من دارد. الان همسر اولم ازدواج کرده و من ناراحتم و بارها به او پیامک و زنگ زده ام و پشیمانم که چرا زندگیم را نابود کرده ام. چکار کنم که به او و یاد گذشته با او نیوفتم و مثل او که میگوید من را فراموش کرده فراموشش کنم و این زندگی را نیز خراب نکنم؟
زنی ۳۸ ساله هستم ۱۹ ساله که ازدواج کردم و در یک کلام شوهری بدبین و شکاک دارم. این نوزده سال خیلی به خاطر بدبینی هایش اذیت شدم که یک بار دست به خودکشی زدم. این بدبینی های شوهرم باعث شده که افسرده شوم و همین امر در روحیه فرزندانم نیز تاثیر بدی گذاشته است. لطفا راهنمایی کنید.
من در جمع خیلی کم حرفم و بیشتر وقتها تنها و تنهایی را دوست دارم، ولی کم حرفی ناراحتم میکند چکار کنم تا در جمع اعتماد به نفس داشته باشم؟