31 ساله هستم، با زنی ازدواج کردم که یک فرزند داشت. خانواده همسرم ذهنیت فرزندمان را نسبت به من آشفته کردهاند. لطفا راهنماییام کنید چطور این زندگی تلخ را درست کنم. درمانده شدهام و نمیدانم چه راهی صحیح است.
6 سال پيش ازدواج کردم و حاصل ازدواج ما يک دختربچه 3 ساله است. در همه اين مدت مادرزنم اينقدر حرف هاي بيهوده مي زد که سرانجام کارمان به جدايي کشيد. اکنون همسرم زندگي مشترک مان را ترک کرده و حتي سراغي از بچه اش نگرفته است.
خانمی 28 ساله هستم و 2 سال است که ازدواج کردهام. متأسفانه در دوران عقد متوجه شدم همسرم اعتياد دارد، اما چون کم مصرف ميکرد، توجهی نکردم و با هم ازدواج کرديم. حالا پس از دو سال فکر ميکنم که اين ماجرا قابل حل شدن نيست. در حال حاضر باردار هستم و نميدانم بايد براي حل اين مشکل چه اقدامی انجام دهم؟ لطفا راهنماييام کنيد.
دختري 25 ساله هستم و خواستگار خوبي دارم که شرايط مناسبي براي ازدواج دارد، اما مساله من اين است با وجودي که شرايط خوبي دارد، اما مشکلي که نميدانم با آن چگونه برخورد کنم، کوتاهي قد اوست. او خيلي کوتاه است و نميدانم با اين مشکل وي بايد چطور برخورد کنم؟
سلام.لطفا جواب من و بدید چکارکنم . شوهرم دنبال دختری هست. ازگوشی اش متوجه شدم. بهش گفتم.اما جواب قانع کننده ای.بهم نداد اما زیرشم نمیزنه که من راضی بشم. تور وخدا یک فکری به حالم بکنید. خیلی دوستش دارم.اونم میگه تحمل نداری برو پی زندگیت.ازاین طرف نمی خواد منو از دست بده میگه ازاین فکرهای بیهوده. بیرون بیا میگه واسه زندگی نمی خوامش. نمیدونم توفکرش چی هست. دوباره قسم میخوره. باهاش کاری ندارم.اما قسمه دروغ .<br /> راهنمایی ام کنید خواهشا دارم دیوونه.میشم بدونه اونم نمیتونم.