چهار سال پیش ازدواج کردم. زندگی خوبی با شوهرم داشتم و الان هم دوستش دارم اما چند وقت پیش همسرم با لحنی که از او انتظار نداشتم، دعوایم کرد. دست بزن ندارد اما سر یک مسئلهای، خیلی عصبانی شد و حتی به خانوادهام توهین کرد. چند روز بعد هم بابت رفتار اشتباهش عذرخواهی کرد. از این ماجرا مدتی میگذرد و رابطهمان خوب شده است اما حرفهایش در قلبم مانده و آزارم میدهد. این مسئله روی رفتارم با شوهرم تاثیر بدی گذاشته است. چه کنم؟
به دخترخالهام علاقهمند شدم و او هم میگوید که حاضر است با من ازدواج کند. 21 ساله هستم و شرایط اقتصادی ام خوب نیست. سر کار میروم اما حقوقم کم است و میترسم بعد از ازدواج، نتوانم توقعات مالی دختر خالهام را برآورده کنم. چه کنم؟
شوهرم مواد مصرف میکند و زندگیمان را به باد فنا داده است. هرطور و هرچقدر با او حرف میزنم، ترک نمیکند. چند بار هم رفت کمپ اما درست نشد. چندبار هم در خانه ترک کرد ولی الان دوباره مصرف میکند. سوالم این است که تا چه زمانی با شوهر هروئینیام زندگی کنم؟ راهنماییام کنید.
از اوایل نوجوانی علایم افسردگی و استرس به صورت خفیف را داشتم. بعد از گذشت چند سال که علایم بدتر شدند و به روان پزشک مراجعه کردم، بیماریام را افسردگی مزمن تشخیص دادند و تا الان که 15 سال گذشته، به طور کامل بهبود نیافته ام. استرس باعث بیکاری من شده؛ یعنی استرس دارم که سر کار بروم. به خاطر وضعیت مالی با همسرم درگیرم. میخواهم بدانم این بیکاری من به خاطر تنبلی است که اطرافیان میگویند یا به خاطر این بیماری است. به این جواب نیاز دارم. لطفا راهنمایی ام کنید.
چند ماه پیش با توجه به اختلافی که بین من و همسرم پیش آمد، او سند خانه را که سه دانگ به نامش بود به خانه پدرش برد که اگر از هم جدا بشویم، سند دستش باشد. چند دفعه گفتم که برو سند را بیاور اما قبول نکرد. با توجه به این که دارای فرزند هستیم، من با او کنار آمدم ولی حس بیاعتمادی به خانمم در من ایجاد شده است. چه کنم؟