چرا پرویز پرستویی در فرودگاه شدیدا خجالت زده شد؟ + عکس
رکنا: واکنش یک کودک کفاش در فرودگاه به حرف پرویز پرستویی او را شدیدا خجالت زده کرد. در ادامه شرح این ماجرا را در یادداشتی از پرویز پرستویی می کند.
دراین یادداشت آمده است: ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس میخواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن.
آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن میمالد. وقتی کفشها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفشها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.
گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمیشود.»
در مدتی که کار میکرد با خودم فکر میکردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش میکند! کارش که تمام شد، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفشها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»
گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»
گفتم: «بگو چقدر؟»
گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»
گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
گفت: «یا علی.»
با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانیاش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود.
سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشتهاش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»
گفتم: «بله میدانم، میخواستم امتحانت کنم!»
نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.
گفت: «تو؟ تو میخواهی مرا امتحان کنی؟»
واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانههایی فراخ، گامهایی استوار و ارادهای مستحکم.
مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من میآموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
ادعای عجیب مرد متجاوز در دادگاه تهران / یلدا نه دختر بود و نه پسر! + عکس
قتل ناموسی برادر در ویلای نیمه ساخته / شعبان طلب خود را در خلوت زن برادرش صاف کرد! + عکس
اعدام در ملاء عام برای 6 مرد که در باغ ویلای مشهد نقشه تبهکاری کشیدند + عکس
قاتل ابوالفضل11ساله: پشیمانم! + عکس
اعدام در ملاء عام برای 6 مرد که در باغ ویلای مشهد نقشه تبهکاری کشیدند + عکس
40 سال زندان به خاطر شکنجه شوم دختر 11 ساله + عکس
بلای وحشتناکی که بر سر خانم پرستار 34 ساله آمد + عکس
رازی که با دستگیری ناصر لو رفت / او تاکنون 3 زن را قربانی نیت شوم خود کرد + عکس
علت مرگ خواننده مشهور ایرانی + عکس
جزئیات دستگیری رئیس جندالله در آسمان ایران / ماموریت ۱۷ جت ارتش در مسیر هوایی مشهد - بندر عباس
دستگیری 30 دختر و پسر مست در وضعیت بد در پارتی شبانه در ورامین
تجاوز وحشیانه ناصر به 3 زن + عکس
اقدام شوم با شاهین به بهانه نشان دادن سگ در خانه مجردی در تهران
قتل هولناک زن باردار / شوهر این زن نمایش عجیبی به راه انداخت
سارا از 7 سالگی و ناخواسته مادر شد! / زندگی تلخ دختر کرمانی
قتل عروس 100 روزه در اتاق خواب
تازه داماد در کرج اعدام شد / عروس با مقتول قبل از ازدواج ارتباط شیطانی داشت
پرویز خان عزیز این نوع اشخاص از تانک های قوی امریکایی وموشکها و ناوهواپیما برهم محم ترند چرا چون معنی نعت وارزش دارییایی که خداوند داده میدونن.اصراف ندارند وقانع هستند.اینها اگه تربیت شوند بهترین مدیران این مملکت خواند بودوخوهند شد.چه کنیم از رابطه!!!!!!
آفرین استاد
از این شهامت ....