بانوی موسیقی‌دان ایرانی سازش را فروخت تا زنده بماند

نخستین بانوی مدرس سنتور کشور در گفت‌وگو با روزنامه شرق از روند درمان بیماری خود صحبت کرده است که بخشی از آن را در این اینجا می‌خوانید: 

لطفا درباره آخرین وضعیت جسمی‌تان بگویید. روند درمان شما در چه مرحله‌ای و حال عمومی‌تان چطور است؟
درحال‌حاضر بنا بر نظر پزشکان، پیشرفت بیماری سرطان در من متوقف شده و حال عمومی‌ام خوب است. اما عوارض بیماری که بر کل بدنم تأثیر گذاشته گریبان‌گیرم است؛ پوکی استخوان شدید، درد و گرفتگی عضلات بدن، کم‌بینایی چشم، پوسیدگی لثه‌ها، ضعیف‌شدن رگ سیاتیک، نرم‌شدن استخوان‌های نخاع و چندین مورد دیگر که بدن مرا ضعیف کرده است، البته این ضعف جسمانی به درمان‌های اولیه من در ایران برمی‌گردد که مدام با آنتی‌بیوتیک‌ها و داروهای غیرمرتبط در یک روند فرسایشی، بدن من را ضعیف و ضعیف‌تر کردند تا جایی که پای راستم در شرف قطع‌شدن بود!

‌ متأسفانه باخبر شدم شما برای تأمین هزینه‌های سرسام‌آور درمان خود در آمریکا در آخرین سفر کوتاهی که به ایران کردید، مجموعه سازها و کتاب‌های خود را فروخته‌اید! آیا صحت دارد؟
بله، کاملا درست است. در یک‌سال‌و‌نیمی که در آمریکا هستم با استفاده از حقوق پسرم و یک بیمه جزئی که دولت آمریکا در اختیار اقشار خاص قرار داده، توانسته‌ام فقط بخشی از هزینه‌های درمانم را تهیه و پرداخت کنم! زمانی که در ایران بودم، بیمه‌ای داشتم که نه خدمات درمانی بود نه تأمین اجتماعی! مطلقا هیچ کاربرد و خدماتی برای من نداشت و مورد تأیید هیچ بیمارستانی نبود! من با آن بیمه یک استامینوفن‌کدئین هم نمی‌توانستم بگیرم! وقتی در بیمارستان طوس تهران پایم را جراحی کردند، همه هزینه‌ها را از پس‌انداز ناچیزی که داشتم و با کمک حقوق ماهانه پسرم پرداخت کردم و آن بیمه یک ریال هم به من کمکی نکرد! خب، در این شرایط بعد از ٦٠ سال فعالیت مستمر هنری وقتی جز پسرانم کسی نیست که یاری‌ام کند و حتی حالی از من بپرسد، مجبور به فروش ساز و کتاب‌هایم که باارزش‌ترین دارایی‌هایم بودند، می‌شوم تا زنده بمانم.

‌ آیا از طرف سازمان‌های مربوطه، از جمله معاونت هنری وزارت ارشاد یا خانه موسیقی یا دفتر مؤسسه پیش‌کسوتان هنر حتی خانه هنرمندان ایران که به‌نام شما هنرمندان و برای خدمت‌رسانی به شما تأسیس شده‌اند، با شما تماسی گرفته نشده یا هزینه درمان شما را تقبل نکرده‌اند؟
به‌هیچ‌وجه، از هیچ ارگان و سازمانی که وظیفه‌شان رسیدگی به امور هنرمندان و پیش‌کسوتان است، نه با من تماسی گرفته‌اند و نه یک ریال به من کمکی کرده‌اند! اگر پسرهایم نبودند، معلوم نبود چه بلایی سر من می‌آمد. ٦٠ سال زحمت کشیدم، نواختم، نوشتم، درس دادم، هرگز به دنبال مادیات و پول و شهرت نبودم، اما هیچ از خودشان نمی‌پرسند آیا این زن اصلا زنده است؟ مرده است؟ الان کجاست و چه‌کار می‌کند؟ انگار نه انگار که اصلا شخصی به اسم ارفع اطرائی وجود دارد!