تصاویر زشت روی بدن گنده لاتهای تهران / پلیس به این نمایش مضحک پایان داد + تصاویر
حوادث رکنا: گروهی از اراذل و اوباش تهران در طرح جمع آوری اوباش از سطح شهر تهران که روز گذشته توسط پلیس اجرا شد در این میان به چشم می خورند که روی بدن شان گالری از تاتوهای عجیب دارند.
به گزارش رکنا، رد تیزی و چاقو با تاتوهای رنگی، جذاب و گاهاً ترسناک بر اندامهای عضلانیشان نقش بسته است. رفتار، حرکات و ادا و اطوارهایی که رعشه بربدن میاندازد، همه و همه در اینجا جمعاند؛ البته با یک تفاوت؛ اینها، اینجا در بندهستند و بر دستهایشان دستبند و بر پاهایشان پابند جای گرفته است؛ انگار، اراذل اینجا دیگرترسناک نیستند!
از دور ازدحام ماشینها و ماموران پلیس به چشم میخورد؛ نزدیکتر که می شویم در یک طرف تعداد زیادی از اراذل و اوباش با بلوز و شلوارهای رنگی و گاها طوسی و ممهور به پلیس امنیت، دستبند بر دست روی زمین نشستهاند؛ در 8 ردیف و پشت به دوربین خبرنگاران.
اکثریت قریب به اتفاقشان جواناند، با سر و وضعی عجیب و اندامهایی عضلانی؛ شاید که نه حتما برای خودشان یلی هستند و قلدرانی که هیچکس حق ندارد روی حرفشان حرف بزند.
اما اینجا همه از گنده لاتها گرفته تا سطحدار و مبتدی، همه کنار هم روی زمین بر روی آسفالت داغ نشستهاند و سر و صورتشان را از نگاه دوربینها مخفی میکنند؛ حتما برایشان افت دارد که پلیس آنها را اینگونه به زانو درآورده است.
اینطرفتر 16نفر از ارذل و اوباش را جدا کردهاند و گلچین! انگار شاخصههای دومین مرحله دستگیری اراذل و اوباش پایتخت اند.
مدل مو، ورزیدگی هیکل و نوع گفتارشان فرق دارد؛ جای تیزی، بریدگی، بخیه، خالکوبی و تاتو به وفور و با هر مدل که تصور کنی بر سر و صورت و اندامشان نقش بسته است.
اولین چیزی که نگاهم را جذب میکند گوش راستش است، انگار زیر پوستش یک گردو جاسازی شده؛ میپرسم گوشات چه شده؟ میگوید: گوشم شکسته و وقت نشد که برای کشیدن آبش بروم چرا که ماموران ریختند و مرا گرفتند.
میپرسم به چه جرمی؟ که میگوید باید امضا میدادم؛ 20 روز گذشته بود و به پلیس امنیت مراجعه نکردم؛ آن وقت آمدند و مرا گرفتند.
از سهیل میپرسم مگر اراذل و اوباش سطحدار هستی؟ میگوید: نه؛ 5-4 سال پیش یک درگیری داشتم و دو سال به زندان رفتم.
وسط حرفش میپرم و میپرسم درگیریات که ساده نبود حتما با سلاح بوده؛ درست است؟میگوید: با قمه بود؛ 2 سال زندان رفتم و بعد از آن باید هر هفته خود را معرفی میکردم.
یعنی در این چند وقت هیچ جرمی انجام ندادی؟ قاطع جواب میدهد؛ نه؛ در املاک کار میکنم و در باشگاه کشتی میگیرم؛ فقط جرمم این است که خودم را معرفی نکردم.
قدش بلند است و هیکلی؛ مربی بدنسازی و بوکس است؛ از آن ورزیده هاست.
محمد 34 ساله است. میگوید: حتی یک بار هم پایم به کلانتری نرسیده است؛ تا اینکه یکی از رفقا که میخواست باشگاه بسازد مرا دعوت کرد و پیش او در ساختمان نیمهکاره اش رفتم. از شانس بد من شهرداریچیها با لباس شخصی و ماشین معمولی با چاقو حمله کردند و زدند و رفتند.
حتی وقتی که من میخواستم آنها را از هم جدا کنم دست مرا نیز زخمی کردند؛ اما از آن موقع تا به حال مرا گرفته و زندانی کردند؛ تازه قاضی بیگناهیام را هم ثابت کرده اما نمیدانم چرا من زندانم.
قیافهاش خوفانگیز و ترسناک است؛ از آن مدلهاست که حتی وقتی به عکاس میگویم جلو برود و از او عکس بگیرد من و من میکند.
جلو میروم و میپرسم برای چه تو را دستگیر کردهاند؟سرش را برمیگرداند و بیمحلی میکند.
افسر پرونده میآید و میگوید بگو برای چه اینجایی؟بگو که مزاحم نوامیس هستی؟ که با بدخلقی میگوید: چه بگویم و چه نگویم شما مرا به زندان میبرید.
تاتوهایش جالب است؛ توی یکی از گوشهایش تار عنکبوت تاتو کرده؛ پایین آن یکی گوشش عکس یک دختر است؛ روی گلویش رز قرمز و دستها و بدنش پر از تاتوهایی بود که من به خودم اجازه ندادم که به آنها نگاه کنم.
تیشرت و شلوار جین مشکی پوشیده، البته رویش لباس استتار پلیس امنیت است؛ دستهایش را به هم میفشارد. آرام و قرار ندارد؛ وقتی پاپیچش میشوم و میپرسم چرا تمام بدنت را تاتو کردی سربالا جواب میدهد و میگوید چون دوست داشتم.
گستاخیاش حد و حصری ندارد؛ 30 سال سن دارد و سابقه چندین فقره درگیری و چند سال زندان.
شرارت، درگیری، قمهکشی، ایجاد مزاحمت و گروگانگیری موارد برجسته پرونده اوست؛همانطور که سرهنگ سعید راستی میگوید و اضافه میکند هم اکنون به دلیل مزاحمت نوامیس او را گرفتهاند.
وسط حرف ما میپرد و میگوید: مزاحمت چیست؟ داشتم با یک خانم حرف میزدم تا شمارهاش را گرفتم ماموران پلیس ریختند و مرا دستگیر کردند؛ بعد به آن خانم گفتند که به عنوان شاکی بیاید که او هم ترسید و به دروغ گفت که شوهردارم و فرار کرد و رفت؛ من اصلا شاکی ندارم.
دوباره میپرسم یعنی هیچ وقت سابقهای نداشتی؟ میگوید: قدیمها چاقوکشی و درگیری داشتم اما الان چند سالی است که سرم به کار خودم است.
میپرسم: بعد از این همه گندهلاتی کارت به اینجا کشید؟ این همه خالکوبی و رد چاقو روی بدنت همه آن چیزهایی بود که میخواستی! به ناگاه فرو میریزد مانند کوهی از یخ که به آب تبدیل میشود.
هقهق گریه؛ فضای مصاحبه را تغییرداد؛ با گریه میگوید از این زندگی خسته شدم؛ اشتباه کردم.
میپرسم اگر بیرون بیایی باز هم این کارها را میکنی؟ میگوید: نه باور کنید اشتباه کردم.
آرامتر که شد باز به بحث همان خانمی که پلیس میگفت شاکی خصوصیاش است بر میگردد و باز هم ماجرا را انکار میکند و حرفهای خودش را میزند.
گرمای هوا طاقتم را سر کرده، در بطری آب را باز میکنم اما در همین لحظه با همان صدای قبل از گریه اش و با همان تناژ قلدرمابانه میگوید: آب را به من بده .منتظر نمیماند و دستش را جلو آورده و من هم مانند آدم مسح شدهای که هیولا دیده است بدون هیچ تاملی بطری را به وی میدهم.
روابطعمومیاش از بقیه اراذل بهتر است؛ برعکس هیکل ورزش کاریش، ظاهری آرام دارد.مهدی 27 ساله است بدنسازی و بوکس کار میکند،متاهل است و یک پسر کلاس چهارمی دارد؛ بلوز و شلوار مشکی پوشیده پشت تیشرتاش دایرهای از رز و اسکلت صورت به چشم میخورد.
با همان لهجه شهرستانیاش میگوید دو هفته سفر بودم و وقتی آمدم خانه، پلیسها ریختند و مرا گرفتند.
میپرسم به چه جرمی؟میگوید: وقتی داخل آمدند پرسیدند اسلحهها کجاست؟ من هم که تازه از خواب بیدار شده بودم، پرسیدم اسلحه چیست؟ که کنارم زدند و رفتند داخل و زیر تخت را گشتند و اسلحهها را پیدا کردند.
میپرسم: یعنی تو از اسلحهها خبر نداشتی؟مگر مال تو نبود؟ میگوید: نه؛ همان کسی که مرا فروخته بود اسلحهها را جاسازی کرده و به پلیس هم اطلاع داده بود؛ یک کلاشینکف و یک کلت بود.
میگویم مگر بدخواه داری که جواب میدهد: در شهرستان با چند نفر درگیر شدم. انگار آنها آمدند و این کار را کردند.
از سردار ذوالقدر رئیس پلیس امنیت عمومی پایتخت درمورد پرونده مهدی سوال میکنم، میپرسم جاسازی اسلحه و پروندهسازی برای وی واقعیت دارد؟
سردار ذوالقدر لبخندی میزند و میگوید:خبری به پلیس امنیت واصل شد مبنی بر اینکه فردی با حمل سلاح اقدام به شرارت در تهران میکند؛ ماموران پلیس امنیت با کار اطلاعاتی مخفیگاه این فرد را شناسایی کرده و با مجوز قضایی و به طور شبانه وی را غافلگیرانه دستگیر کردند، نکته قابل توجه این است که در هنگام دستگیری یک قبضه اسلحه کلاشینکف کنار دستش بود با یک قمه بزرگ و یک کلت؛ آخر شما بگویید اسلحه کلاشینکف، کلت و قمه به چه کار یک فرد معمولی میآید؟
سردار میگوید و مهدی قانع نمیشود و میگوید سردار به اباالفضل مرا فروختهاند؟!
سرگرد موسوی رئیس عملیات پایگاه یکم پلیس امنیت نیز به عنوان مسئول پرونده به پرونده مهدی اشاره میکند و میگوید: خبری مبنی بر اینکه یک نفر عامل تامین سلاح و مهمات گرم در تهران و کرج است به پلیس امنیت واصل شد؛ بعد از سه ماه کار تحقیقاتی دیروز صبح در عملیاتی غافلگیرانه وی را هنگام خواب و مسلح دستگیر کردیم؛60 تیر کلاش ، اسلحه کلت جنگی و 33 تیر همراه و چاقو وسایلی بود که از این فرد بدست آمد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سوال :
هدفتون ازین نوشتار و حتی پخش این تصاویر چی بوده و هست؟
مگه اینها کی هستن ازکجاامدن بچه های همین سرزمین هستن اگه به موقع به مشکلاتشون رسیدگی میشود زندگی نرمالی داشتن امروز اسمشان ارازل اوباش نبود
تمام اراذل واوباش هماننده اوایل انقلاب اعدام بایدکرد که مردم احساس
امنیت کنند بدون هیج ترحم وبخشش
با سلام
از پلیس امنیت متشکریم
ولی حیف که بعد از چندی رها می شوند و شدید تر از گذشته شرارت می کنند ،بنظر من باید مثل کره شمالی در مورد آنان عمل کرد ،بار تول تذکر و گرفتن تعهد و ثبت در رایانه ،در صورت تکرار گردن آنان را زدن،حیف است مالیات مردم صرف نگهداری این قبیل افراد شود،بت جانک و چشمم ابن حیوانات اهلی نمی شوند خوب است قاطعیت نشان دهید و جامعه را از لوث وجود ابنها پاک کنید ،بیچاره پلیس که باید با این جانی ها سر و کار داشته باشد،
من اگر کاره ای بودم و قدرت داشتم همشونو اعدام میکردم بدون یک لحظه درنگ زنده بودن این افراد یعنی دردسر برای عوام
خداروشکر عقده ای های مثل شما هیچ کاره باقی می مونند وگرنه هیچکی جان سالم بدرنمیبرد😏😏😏
کاش مفتخورا و اختلاسگرا رو هم میگرفتین که خون مردمو مثه زالو میمکن
بایداعدامش بکنن
عالیییییییییییییی
سلام؛آدم های خوب هم تو لات ها هست؛آدم های با معرفت،بنابراین نمیشه روی ظاهر آدما زود قضاوت کرد،ولی اغلب آدم های جالبی نیستن
خدا همه ی امور رو اصلاح کنه و اونهایی رو که بخاطر رفیق ناباب به راه کشونده نجات بده