سر بریدن 2 کودک توسط مادرشان جلوی چشمان زن همسایه / دکتر زن مشهدی مقصر بود! + جزییات  قتل در سال 83

روزنامه نگار جنایی مشهد ناگفته هایی را از پرونده قتل فجیع 2 کودک بیان کرد که دل هرکسی را به لرزه در می آورد. در ادامه گفتگو رکنا با روزنامه نگار حرفه ای مشهد بخوانید:

سجادپور خبرنگار مشهد

به گزارش گروه حوادث رکنا، تجربه اش دقیقا یک سال از سن من بیشتر است، سال ها قلم زیبایش در ذهن ما تصاویری وحشتناک خلق کرده است و علاقه مندان به صفحه حوادث روزنامه ها را علاقه مندتر؛ مرد حوادث مشهد از خرداد سال 67 با مجله جهاد روستای و تاکنون در روزنامه پر تیتراژ خراسان در حال قلم زدن است. اگر شغلش را ندانید شاید آخرین حدسی که به ذهن تان خطور کند خبرنگار جنایی باشد. به این خاطر که در چهره پرانرژی و گفتاری نیک او هیچ اثری از خشونت دیده و شنیده نمی شود.

بیشتر مردم مشهد و حتی حوادث خوان های تهران او را می شناسند. سید خلیل سجادپور روزنامه نگار مشهدی در دوران تحصیل، مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته های ادبیات و علوم ارتباطات دریافت کرده است. دانشجویان زیادی توسط استاد سجادپور تربیت شده اند. سجادپور در زمان تدریس در رشته های علوم فرهنگی، ارتباطات و روابط عمومی خبرنگارهای خوبی را تحویل رسانه مشهد داد حتی خیلی از ماموران پلیس در دانشکده های ناجا از اطلاعات او بهرمند شده اند.

بهتر است برویم سر اصل مطلب، مصاحبه با او خیلی اتفاقی رخ داد. او پیشگسوت من است اما آنقدر خاکی رفتار می کند که خیلی زود او را آقا سید صدا زدم.

آقا سید از چه سالی وارد روزنامه خراسان شدید؟

از سال 74 جذب روزنامه خراسان شدم تا همین الان که در خدمت شما هستم.

خدمت از ماست.

مهم ترین سوالم از شما؛ تلخ ترین حادثه ای که در عمر روزنامه نگاریتان به آن برخوردید چیست؟

باورتان نمی شود، حتی حالا که به یاد می آورم موهای تنم سیخ می شود.

جنایت کودکانه مادر روان‌پریش

دقیق خاطرم نیست اما بین سال های 81 تا 83 خبر قتل 2 کودک در منطقه سیدی مشهد در کشور جنجالی شد. در آن سال ها از موتور سیکلت برای تهیه خبر استفاده می کردم به همین خاطر خیلی زود سر صحنه رسیدم.

هنگامی در محل حادثه رسیدم وحشت تمام وجودم را گرفته بود، حیاط خانه در یک گودی قرار داشت و دیوارهای های خانه خیلی بلند بود طوری که همسایه های وقتی از جیغ های علی رضا و محمد رضا شده بودند برای دیدن ماجرا از نردیان استفاده کردند.

ماجرا از این قرار بود که 2 پسر به نام های علی رضا و محمدرضا توسط مادرشان به طرز وحشتناکی به قتل رسیدند.

مادری 40 ساله اهل مشهد که به علت بیماری روانی چند سالی در تیمارستان تحت درمان بود بالاخره با تشخیص دکترش و داروهایی که برای وی تجویز شده بود این زن از تیمارستان مرخص شد و در کنار خانواده اش به زندگی خود ادامه داد.

بازگشت فرشته مرگ به خانه

10 روز از بازگشت مادر به خانه نگذشته بود که صدای جیغ دلهره آور توجه اهالی محل را به خود جلب کرد. همه می دانستند صدای فریاد ها از خانه محمد رضا و علی رضا 2 کودک بانمک محله به گوش می رسد. پس از دقایقی صدای جیغ علیرضا قطع شد و فقط جیغ های دلخراش محمدرضا شنیده می شد. همسایه ها نگران محله، برای باخبر شدن از ماجرا با استفاده از نردبان، علت فریاد های کودکان را متوجه شدند.

وحشت یکی از همسایه پس از دیدن صحنه جنایت

یکی از همسایه ها که شاهد قسمتی از حادثه بود گفت که من زمانی به بالای نردبان رسیدم که محمدرضا سعی می کرد مادرش را از بریدن سر برادرش منصرف کند. این صحنه را که دیدم به بقیه همسایه ها گفتم سریع در را بشکنید تا سر محمدرضا بلا نیاورده است. بله کار علیرضا تمام شده بود و فقط وقت برای نجات محمدرضا برادر بزرگتر علی رضا مانده بود. همسایه ها به سمت در آهنی خانه رفتند که متاسفانه مادر روان پریش از قبل در را قفل کرده بود و تا وقتی که کلنگ بیاورند و در را بشکنند وقت محمدرضا هم تمام شد.پلیس وقتی به صحنه رسید همسایه ها در را با کلنگ شکستند و داخل خانه وارد شدند.

مادر بی رحم با چاقو اره ای دسته پلاستیکی بدن 2 کودک را شکافت

مادر روانی با چاقو اره ای دسته پلاستیکی زرد رنگ وسط حیاط خون آلود مدام راه می رفت و می گفت: " خوب شد الان در بهشت هستند" و فقط این جمله را تکرار می کرد. حادثه زمانی رخ داد که پدر خانواده سرکار به سر می برد.

سید خلیل سجادپور درادامه تصریح کرد: برای دیدن جسد 2 کودک به گوشه حیاط رفتم تا اول جسد علی رضا را ببینم. بعد ها در بازسازی صحنه جنایت مادر روانی لحظه به لحظه قتل بازسازی کرد. او در گام نخست علی رضا زیر بغل گرفته و به باغچه گوشه حیاط منتقل کرده بود. محمدرضا با دیدن چاقو متوجه شد در سر مادرش چه نقشه وحشتناکی می گذرد. محمدرضا برای نجات داداش کوچولویش تقلا می کرد تا اینکه مادرش سر پسر 2 ساله را بیخ تا بیخ برید و بعد با چاقو اره ای بدن علیرضا را شکافت و روده و قلبش را وسط حیاط خانه انداخت. این مادر سر محمدرضا 5 ساله ام دقیقا چنین بلایی آورد.

تنها ماندن خبرنگار جنایی با متهم در اتاق بازجویی

این خاطره به این دلیل در ذهنم مانده که در اتاق بازجویی لحظاتی من و مادر قاتل تنها مانده ماندیم، قاتل فقط جمله " خوب شد الان در بهشت هستند" را همچنان تکرار می کرد، اما اینبار فرقش این بود که نگاه مادر روانی از من و لیوان شیشه ای کنار بخاری برداشته نمی شد. این اتفاق آنقدر مرا ترسانده بود که دعا می کردم سریعا کارآگاهان به اتاق بازگردند.

پس از گذشت 14 سال از این حادثه، خبری از این مادر ندارید؟

فکر می کنم هنوز در بیمارستان روانی بستری است. این مادر در حقیقت نباید توسط دکترش رها می شد. در این پرونده کوتاهی از دکتر مادر روان پریش بود.

حرف آخر؟

باید کسانی که استعداد نوشتن دارند در دوران راهنمایی شناسایی شوند تا این همه استعداد حیف نشود. برای خود من هم تقریبا چنین اتفاقی رخ داد. زمان راهنمایی برای همکاسی هایم انشاء شان را می نوشتم و سی تا تک تومان هرکدام را می فروختم. نامه های عاشقانه هم خرجش به 100 تومان می رسید ( خنده ). معلم ادبیاتم آقای کاظمیان دفتر انشاء مرا آخر سال می گرفت و پیش خودش نگه می داشت. حرف من این است که باید کسانی که استعدادهای مختلفی دارند در دوران راهنمایی و دبیرستان شناخته شوند و استعدادشان پرورش یابد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی