ردپای خاوری در پرونده شرکت سیمان / آدم ربایان من را به درخت بستند تا به قتل برسانند
حوادث رکنا: این پرونده عجیب که با کش و قوسهای فراوان رو به رو بود اکنون بعد از مدت ها به سرانجام رسیده است پرونده ای که با سرمایهگذاری در یک شرکت سیمان کلید خورد و بعد به پرونده آدم ربایی ختم شد.
به گزارش رکنا، وقتی گفت که می خواهد در مورد یک ماجرای «آدم ربایی» صحبت کند، ابتدا باورش برایم سخت بود، مگر می شود به راحتی کسی را ربود و قِسِر در رفت.
این پرونده عجیب با کش و قوسهای فراوانِ 10 ساله حالا به سرانجام رسیده است، پرونده ای که با سرمایهگذاری در یک شرکت سیمان در خرم آباد کلید میخورد و بعد به آدم ربایی ختم میشود.
قصه این آدم ربایی از آنجا آغاز می شود که کارشناس سرمایهگذاری بانک سپه مأمور میشود که با شرکت سیمان خرم آباد وارد یک قرارداد شود، اما به ناگاه متوجه حیف و میل چند ده میلیاردی شده و در پی پیگیری این ماجرا، هنگام خروج از خانه پس از ضرب و جرح شدید، ربوده میشود و اسناد و مدارک دادگاهی که علیه شرکت به همراه داشته به سرقت میرود؛ «تاج محمد قجاوند» همان کارشناسی است که در سال ۸۸ توسط آدم ربایان ربوده می شود و پس از 10 سال با حکم آیت الله رئیسی، رئیس قوه قضائیه، پروندهاش به دیوان عالی رفته و حکم جلب آدمرباها را میگیرد. وی در ادامه به تشریح ماجرای ربوده شدن خود می پردازد.
- خودتان را معرفی کنید و بگوئید چه شد که سرنوشتتان به ماجرای آدمربایی ختم شد؟
-تاجمحمد قجاوند هستم؛ 25 سال است که در رشته سرمایهگذاری فعالیت کرده و دورههایی را در داخل و خارج از کشور دیدهام و با روند سرمایهگذاری در کشورهای مختلف آشنا هستم و شاید به همین دلیل بود که معاونت کل سرمایهگذاری بانک سپه را به من سپردند و بعد از 5 سال هم رئیس برنامهریزی کل سیستم بانک سپه شدم.در طول فعالیتم چندین هزار طرح کوچک و بزرگ و حدود 15 طرح سیمان را با موفقیت در زمان جنگ به سرانجام رسانده و زمانی که هیچ کس انگیزه سرمایهگذاری نداشت، آقای مجید قاسمی رئیس وقت کل بانک مرکزی روی من حساب ویژهای داشت و میگفت که طرحهایی را که مردم انگیزه سرمایهگذاری ندارند را شما انجام دهید. من علاقمند به این کار بودم چون رشتهام بود. در طرح بیمارستان قلب تهران، مسئول کل پروژه بودم و علیرغم تحریمهای بسیار شدیدی که در سیستم بانکی وجود داشت ما از طریق فاینانس، دهها میلیون دلار فاینانس را از بانکهای خارجی گرفتیم.
پای خاوری چگونه به ماجرای سیمان رسید؟
در سال 83، آقای محمودرضا خاوری مدیرعامل وقت بانک سپه بود در جلسهای که در هیأت مدیره بانک داشتم، به بنده پیشنهاد داد حالا که بازنشسته شدهام و چندین ماه است که مشاور سرمایه گذاری 10 طرح سیمان هستم،در خرمآباد و در یک طرح سیمانی مشارکت کنم.من هم قبول کردم حتی با کارمزد کم کار کنم.
بعد از یکی، دو ماه طرح «شرکت سیمان خرم آباد سهامی خاص» با مدیرعاملی «محمد خدری» تصویب شد، 26 میلیون یورو ارز به پروژه اختصاص دادند به نسبت 90 درصد سهم بانک، 10 درصد آورده متقاضی که گشایش اعتبار در سال 83 انجام شود.
در رابطه با بودجه ریالی نیز به اندازه کافی اعتبار تصویب کردند به میزان 200 میلیارد ریال، یعنی در آن موقع طرحهای سیمان با همین مبلغ حدود 60 درصد هزینه سرمایهگذاری را پوشش میداد و 40 درصد هم باید مشتری به تدریج میآورد.
آقای خدری روزی پیشم آمدو گفت که آقای خاوری گفته ما به شما مراجعه کنیم و شما کمکمان میکنید، یعنی آقای خاوری ایشان را تأیید کرد و من به او اطمینان کردم، حتی یکی از مسولان وزارت صنایع هم به من تضمین داد که این شخص، آدم بدی نیست و می توانم به او کمک کنم.
در نتیجه اواخر سال 84 بود که من مشاور شرکت شدم. اما دیدم که خبری از سرمایهگذاری و فروش مال و اموالی که گفته بود نیست و وقتی از او پیگیری می کردم می گفت: اینطور نیست، چیزی برای فروش ندارم، با این حال برای سرمایه گذاران شرط گذاشتم با اینکه آوردهتان کم است اما باید سالم حرکت کنید و اعتماد مردم را جلب کنید؛ گفت: می خواهم سلامت حرکت کنم و در نتیجه با توجه به اعتمادی که در آن موقع به مشارکت های عمومی بویژه در طرحهای سیمانی وجود داشت، در سال 85 پذیرهنویسی انجام شد.
بانک چرا استعلامات لازم را نگرفت؟
بعد از رفتن خاوری به کانادا، آقای درخشنده مدیرعامل وقت به استاندار لرستان نامه ای نوشت و در ان تاکید کرد که مجری طرح فاقد توانایی فنی و اجرایی است و متقاضیان 11 برابر سرمایه ارزش افزوده واهی در سرمایه شرکت ایجاد کرده اند، اما با وجود این حرفها، استاندار با تاکیدات فراوان اعلام کرد طرح اجرا شود و با امضای آقای خدری پول مصرف شد؛ البته نه در جای خود!
چه میزان از سهام مردم حیف و میل شد؟
در ابتدا که پذیرهنویسی انجام شد استقبال مردم زیاد و در مدت کمتر از دو ماه، بیش از 100 میلیارد ریال، مردم پول آوردند و 100 میلیارد ریالی که هدف گذاشته بودیم ظرف کمتر از دو ماه محقق شد. مردم با علاقه شدید هجوم آوردند و سهام را خریدند چراکه می دانستند سیمان اگر گران شود، سود آن فردا 10 برابر خواهد شد.در نتیجه استقبال شدیدی شد و مردم 700 میلیون تومان هم اضافه پول ریختند تا اینکه من یک دفعه دیدم که بعد از دو ماه در روزنامه رسمی آمده 17 میلیارد و 100 میلیون تومان سرمایه ثبت شده به جای 10 میلیارد و 700 میلیون تومان.
در نتیجه تفاوت 6 میلیارد و 400 میلیون تومانی پیش آمد و پرسیدم این رقم را از کجا آوردهاید.پاسخ داد: من نوکر نیستم و 6 میلیارد و 400 میلیون تومان برای خود و خانواده ام سهام منظور کرده ام یعنی باید 38 درصد سهام دست من و خانوادهام باشد. می گفت براساس نظر کارشناس، نزدیکی به جاده، معدن کشف نشده و مجوزهایی که گرفته بود مانند امتیاز بانک و وام،این رقم سهم خودش می شود که برای خود و خانواده منظور کند. عذر بدتر از گناه اینکه سرمایه ثبت شده پرداخت نشده اولیه را که یک روزه با خودش برده بود از پول پذیرهنویسها برمیدارد که چک های آن هم وجود دارد.
آیا سازمان بورس نظارتی نکرد؟
من آن موقع گفتم 300 هزار تومان برای خودم و 300 هزار تومان هم برای پسرم سهام خریدم که در روز مبادا از حق مردم دفاع کنم، من منصفانه و سالم کار کردم و گفتم شما تخلف کردید با 6 میلیارد و 400 میلیون تومان و 38 درصد سهام؛ البته آن موقع هنوز شرکت در بورس نرفته بود و سازمان بورس هم نظارت نداشت شاید اگر در بورس بود این اتفاق نمیافتاد.
خدری در نهایت تمام سرمایه گذاری اولیه (سرمایه ثبت شده اولیه) که 820 میلیون تومان بود از حساب پذیرهنویسها برداشت و فکر کرد این پولها حراجی است و خرج کرد.در پی اختلاف پیش آمده به دادگاه خرمآباد شکایت کردم، با استاندار نیز صحبت کردم و گفت که شکایت کن. دادگاه شعبه هشتم خرمآباد این شرکت را باطل کرد و اعلام کرد پول پذیرهنویسها باید برگردد که آن موقع قسمتی از پول پذیره نویسان برداشت برای مصارف غیر ضرور هزینه شده بود و مابقی در بانک بود. استاندار خرم آباد در خیابان فلسطین با من جلسهای گذاشت و گفت که شما قادر نخواهید بود از طریق مراجع قضایی این شرکت را باطل کنید، گفت: شنیده ام در شعبه دوم دادگاه تجدید نظر استان لرستان با یک جمله این پرونده را به هوا می برند. گفتم: آن یک جمله چیست؟ گفت: چنین مطرح شده که شما ذینفع نیستید.
در نتیجه این حکم سال 88 در دادگاه بدوی صادر شد که این شرکت باطل است. پرونده به دادگاه تجدید نظر رفت و بعد از یکماه اعلام شد، به دلیل اینکه آقای قجاوند در مرحله سهامی خاص ذینفع نیست و سهامدار نیست و هر فعل و انفعلاتی که انجام شده در زمان سهامی خاص اتفاق افتاده چون سهام شرکت سهامی خاص هم متعلق به آقای محمد خدری و خانواده بوده بنابراین آقای قجاوند ذینفع به حساب نمی آید. در حالی که دادگاه بدوی با استدلالات قوی و با توجه به دادخواست اینجانب و سهام دار بودن در مرحله سهامی عام شرکت سهامی عام را به دلیل تخلفات عدیده و عدم تکمیل سرمایه باطل اعلام کرده بود.
تهدیدها از چه زمانی آغاز شد؟
قبل از صدور رای از سوی قاضی، در مرحله دادگاه بدوی، به خانه ما زنگ زدند و تهدیدم کردند که بروم و رضایت بدهم اما من گفتم که هدفم نجات دادن 46 هزار سهامدار است و شکایتم را پس نمیگیرم در نتیجه آنها گفتند پس چند روز دیگر نتیجه را خواهی دید.
ماجرای آدمربایی را تعریف کنید؟
یک روز که با آژانس می خواستم بروم دیدم که سه نفر چماق به دست به سمتم آمدند تا من را بترسانند، به راننده آژانس هم گفتند که زود این را به ما بده و راننده هم ترسید و گفت که این برای شما و من را تحویل این افراد داد. من را با ماشین خودشان بردند، اینها مرا در ماشین پژو جیالایکس گذاشتند و چشمم را بستند. آن موقع 62 سالم بود، کارت هم نشان دادند که نیروی اطلاعاتی هستند در حالی که اسناد جعلی درست کرده بودند. خلاصه در ماشین به قدری چشم مرا فشار دادند که قرنیه چشمم ترکید و خون سرازیر شد و مرا در باغ به یک درخت بستند و من متوجه نشدم که کجا مرا بردند، دو نفر مرا نگه داشته بودند و یکی از آنها من را میزد، چشمم همچنان بسته بود.
دو تا چماق بسیار شدید به پای راست و دو تا به پای چپ و دو تا هم به دستهایم زدند و آخرین چماق هم که قرار بود به سرم بزنند تا ضربه مغزی بشوم و بمیرم قبل از زدن، یکی از آنها گفت که ما آن 50 میلیون تومانی که قرار بود به ما بدهند را نگرفته ایم و تنها 5 میلیون تومانش را داده اند. 45 میلیون تومان طلبکاریم پس هرموقع پولمان را دادند میرویم و در دفترش خفهاش میکنیم. پس آخرین چماق را به جاهای زخمی ام زدند که خون زیادی فوران کرد.
در آخرین لحظه قبل از اینکه بیهوش بشوم، تماس تلفنی گرفتند و گفتند که آقای خدری کیفش را بگیریم یا نگیریم، در کیفم هم مدارکی بود که میخواستم به دادگاه تجدیدنظر بروم. مدارک را از من گرفتند اما خوشبختانه موبایلم را نگرفتند، من در حالت نیمه اغما بودم و خون زیادی از بدن من خارج شده بود که خودم را سینهخیز به جاده رساندم و در آنجا خانم مسنی حدود 60 ساله، به آمبولانس زنگ زد و من را به بیمارستان بردند.
شکایت کردید؟بازهم تهدید شدید؟
بعد پرونده وارد مرحله آگاهی شد و به دادگاه جنایی شکایت کردیم، پلیس آگاهی تهران در خیابان شاپور گفتند که شماره ماشین را گرفتید؟ گفتم که نه، من چشمم بسته بوده و در وضعیتی نبودم که شماره ماشین را بردارم. گفتم اگر ببینم میشناسم، به هرحال چند روز بعد، فردی از آدمرباها که بعدا ردیابی شد از گچساران با من هر روز تماس میگرفت و میگفت که اگر 10 میلیون تومان به او بدهم میآید و همه چیز را به دادگاه میگوید.حتی آقای خدری هم به منزل من زنگ زد و گفت: این اول قضیه است. اگر طرح من منحل شود و رأی صادر شود من هر کاری را بتوانم بر علیه تو و خانواده ات انجام میدهم.
متاسفانه رأی به نفع او صادر شد.
من دیگر مأیوس شده بودم. از این پرونده حدود سه سال گذشت و نتیجهای عاید نشد تا اینکه قاضی پرونده عوض شد، یک جوان حزباللهی بود و پدرش هم یکی از مسؤولین انتظامی قضات بود،یک روز مرا خواست و به من گفت: که من تازه آمدم و حدود یک هفته به من وقت بده تا انشاءالله ردپایی پیدا کنم.
چه زمانی دوباره پرونده به جریان افتاد؟
بعد از یک هفته این قاضی جوان( رضوانفر) با من تماس گرفت،رفتم پیشش و به من گفت که اگر من در 24 ساعت آینده آدمرباها را پیدا نکنم، از قوه قضائیه استعفا میدهم. برای اینکه من دو، سه ماهی بیشتر نیست که به اینجا آمدهام و حقوقم هم زیاد نیست، میروم ولی باید عدالت رعایت شود.
قاضی بعد از 24 ساعت به من زنگ زد و گفت که یک موتورسوار شما را تعقیب میکرده، من شماره موتور را پیدا کردهام و از جهت اطلاع حتی افسر پرونده را هم عوض کردم و الان از آگاهی خواسته ام یک فرد ستوان، کار پرونده شما را انجام دهد. بنابراین قراری صادر کرد که این موتورسوار را که هر کجای ایران باشد پیدا کنند، 3، 4 روز طول نکشید که به من گفتند آدمربای شما را گرفته ایم، موتورسوار، مدیر سهام شرکت سیمان خرم آباد بود و در همسایگی محل کارم در شرکت سیمان خرم آباد مشغول به کار بود، در نتیجه سرکرده آدم رباها نیز شناسایی شد که سابقه چندین فقره آدم ربایی، سرقت، تجاوز به عنف و غیره داشت و دو نفر از آدم رباها در حال فرار به خارج از کشور توسط نیروهای مخلص و متعهد ناجا دستگیر شدند، در نتیجه خودش (محمد خدری)، برادرش (داوود خدری) و مدیر سهام (نوید بخشی) گناهکار شناخته شدند و پرونده به دادگاه بدوی رفت.
به دادگاه بدوی رفتم که در آنجا با یک قاضی صالح روبرو شدم، روزی که در وقت ناهار برای پیگیری پروندهام رفتم، دیدم ماست و نان تلیت کرده، گفتم که قاضی نباید این غذا را بخورد، اما وی گفت: قاضی که پشت میز قضاوت حضرت علی(ع) نشسته باشد باید این غذا را بخورد تا گرمی نکند و رأی نادرست ندهد، آن روز قاضی گفت که در حقم ظلم شده و پرونده ام را خوانده و سعی میکند رأی عادلانه صادر کند.
از حکم آدمرباها بگوئید؟
همه متهمان را محاکمه کردند و بعد از یک ماه، حکم 51 سال زندان برایشان صادر شد. احکام این سه آدمربا اینگونه بود که هوشمند رحمانی متهم ردیف اول 15 سال زندان در خصوص آدمربایی، 15 سال حبس تعزیری و در خصوص سرقتشان یک سال حبس تعزیری و 50 ضربه شلاق و در خصوص مشارکت و ایجاد صدمه بدنی 91 روز حبس تعزیری محکوم کردند.
متهم ردیف دوم و سوم نیز به 15 سال زندان محکوم شدند اما چون سابقه کیفری نداشتند حکمشان را به 10 سال زندان تخفیف دادند.
در رابطه با برادران خدری و رئیس سهامشان حکم 5 سال حبس صادر شد و مجموعاً 51 سال زندان با جزای نقدی و شلاق رأیی بود که داده و گفته شد که آدمربایی مسلحانه (اسلحه سرد)، برنامهریزی شده و به صورت گروهی و باندی بوده است.
چرا ورق برگشت و آدمرباها آزاد شدند؟
اما در دادگاه تجدیدنظر تمام زحمات قضاتی که سایه حضرت علی(ع) بالای سرشان بود به هدر رفت.در دادگاه تجدیدنظر حکم متهمان ردیف اول، دوم و سوم 5 سال شد به این دلیل که اینها سابقه کیفری ندارند در حالی که یکی از آنها چندین فقره آدمربایی داشت؛ آقای خدری هم از تمام اتهامات مبرا شد و برادرش نیز به دلیل سرقت 10 میلیون ریال جریمه شد. بنابراین رئیس گروه و سرباند آدمربایی کلاً تبرئه و آزاد شدند و حکم متهم ردیف سوم که رئیس سهام بود از 5 سال حبس به یک سال زندان تغییر کرد.
پرونده چه زمانی به دیوان عالی رفت؟
اواخر سال 93 و ابتدای 94 بود که مراحل اعاده دادرسی و مسائل کارشناسی تمام شده بود اما پرونده به دیوان عالی کشور نمیرفت. حتی بررسی قضایی هم انجام شده بود، کارهای کارشناسی هم شده بود شاید بیشتر از 300 بار پیگیری کرده بودم، هفتهای 2 تا 3 بار در این سه، چهار سال به دادگستری میرفتم اما نتیجه ای نداشت.
چه شد که پس از چندسال حکم صادر شد؟
در نهایت امسال با آمدن آقای رئیسی، رئیس قوه قضائیه تحولی در پروندهها رخ داد. 3، 4 سال بود که هر بار میپرسیدم پرونده ام در چه مرحله ای است به من میگفتند یک ماه دیگر بیا؛ اما از زمان آمدن آقای رئیسی دو بار بیشتر تماس نگرفتم و به من گفتند که این پرونده را به اطلاع آقای رئیسی میرسانیم. بعد هم یکی از کارشناسان با من تماس گرفتند و گفتند پرونده من تا یک ماه آینده به دیوان عالی کشور میرود که همین هم شد بعد از یک ماه پرونده ام به شعبه 13 دیوان عالی کشور رفت.
به وعدهشان عمل کردند، سه ماه بیشتر پرونده در دیوان عالی نبود که به آن رسیدگی کردند و رأی دقیقی هم دادند. رأی دادگاه تجدید نظر نقض و رأی دادگاه بدوی تأیید و استوار شد.
آدمرباها بازداشت شدند؟
حالا من به حقم رسیده ام اما اجرای حکم بسیار مهم است، قاضی حکم جلب محمد خدری را به اداره 8 پلیس آگاهی ناجا داده، برادر این متهم نیز (داوود خدری) به خارج از کشور گریخته. سایر متهمان هم که در گچساران هستند و قانون پیگیر آنهاست اما متاسفانه بیش از چهل روز است اداره هشتم آگاهی با تمام اختیارات و اطلاعاتی که اجرای احکام به آنها داده هنوز موفق به دستگیری سر دسته آدم ربایان یعنی محمد خدری نشده اند. از نیروهای زحمتکش پلیس آگاهی استمداد می طلبم با توجه به اینکه چهل روز است که حکم جلب را دریافت کرده اند اما فقط یک بار فقط به منزل این متهم مراجعه کرده اند که آنهم 8 ساعت قبل از آنجا فرار کرده بوده. این فرد به راحتی هر روز به کارهای خلافکارانهاش ادامه میدهد و پلیس با توجه به امکانات فنی و مخابراتی میتواند به راحتی آن را دستگیر کند.
در حال حاضر پس از این همه اتفاقات، به وزارت صنایع اطلاع دادم که این فرد(محمد خدری) آدمربایی کرده اما در جلساتشان شرکت میکند، آنها توجهی نکردند. به نیروی حراست آنجا گفتم اجازه دهید که وی دستگیر شود اما اجازه ندادند و گفتند ایشان کارآفرین است. بله، چه کارآفرینی؟ نامبرده با پنج نفر هیئت مدیره فامیلی طی مدت پانزده سال طرح را اجرا نکرده است.
اکنون وضعیت مالباختگان چگونه است؟
و 46 هزار نفر را نابود کرده است، اغلب این مالباختگان توان پیگیری مال از دست رفتهشان را ندارند، رفت و آمد از خرمآباد به تهران برایشان سخت است، عده زیادی هم در این 10، 15 سال فوت شده اند، بقیه هم یا پیر شدهاند یا به بیماریهای سخت مبتلایند و توانایی مراجعه به دادگستری را ندارند و کسی هم به دادشان نمیرسد. صدها سهامدار در فضای مجازی از مقامات مسئول کشور استمداد کرده اند ولی تا کنون به مشکلات آنها رسیدگی نشده است.
میلیارد ها تومان هم در حسابهای شرکت به زیان انباشته تبدیل شده و سیمان هم تولید نشده است و حکمی هم که در آن زمان صادر شد به دادگاه تجدیدنظر رفت اما نتیجه ای حاصل نشد. شرکت یاد شده هم ارز ریالی 400 میلیارد تومان هم به بانک بدهکار است و هر روز سهم بدهی سهامداران و شرکت اضافه می شود، ضمانتها از بین رفته و ماشینآلات هم در صحرا خاک میخورد. بنابراین فقط از بانکها میخواهم قبل از اعطای هر گونه تسهیلات به پروژه ها صلاحیت فنی، مالی و اخلاقی تسهیلات گیرندگان را احراز کنند.
حرف آخر...
از آقای رئیسی تشکر میکنم چراکه با اقدامش موجب شد تا فرشته عدالت که در این مدت گریان بود حالا دیگر لبخند میزند. من 10 سال بود که گرفتار شده بودم، خانوادهام پس از آدمربایی با کوچکترین اتفاقی میترسند و فکر میکنند آدمربا به سراغشان آمده، شاید میلیونها تومان برای پیگیری پروندهام هزینه کرده ام ، ده ها بار به خرمآباد، بهبهان و سایر شهرها سفر کردم اما اکنون با وجدانی آسوده زندگی میکنم و فقط میخواهم که سر دسته آدم ربایان و سایر اعضای باندش به سزای عملشان برسند و از پلیس متعهد آگاهی میخواهم مجدانه عملیات دستگیری و بازداشت تبهکاران جرایم مشدد را پیگیری کند و هرگز کوتاه نیاید.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر