این ها بخشی از اظهارات زن 22 ساله ای به نام مهوش است که به اتهام سرقت جواهرات و ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود. این زن که ادعا می کرد همسر معتادش با سرقت لوازم برقی منزل او را بدون پرداخت هزینه های زندگی رها کرده است درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: حدود سه سال قبل در یک دیدار خیابانی با «احمد» آشنا شدم. خیلی زود این آشنایی ساده به ابراز عشق و علاقه کشید و بدین ترتیب ارتباط های پنهانی من و او آغاز شد. اما احمد نه سربازی رفته بود و نه شغلی داشت. به همین دلیل وقتی به خواستگاری ام آمد پدر و مادرم بلافاصله با این ازدواج مخالفت کردند. پدرم حتی به ظاهر احمد مشکوک شده بود و اعتقاد داشت او علاوه بر بیکاری به مصرف مواد مخدر نیز آلوده است اما من که به او دل باخته بودم این حرف ها را باور نمی کردم در واقع چشمانم را به روی حقیقت بستم تا کسی به او تهمت نزند. با وجود این روزی احمد تلفنی با من تماس گرفت و ادعا کرد به خاطر مخالفت های خانواده ام صلاح نیست با یکدیگر ازدواج کنیم و سپس از من خواست برای آخرین بار و به منظور خداحافظی نزد او بروم. اما آن روز وقتی با یکدیگر در خلوت نشسته بودیم وسوسه های شیطانی سراغمان آمد و ... پدر و مادرم وقتی ماجرا را فهمیدند برای حفظ آبروی خودشان و به ناچار با ازدواج ما موافقت کردند اما بیکاری همسرم بعد از ازدواج نیز ادامه یافت و از سوی دیگر به خاطر اعتیادش تا پاسی از شب در پاتوق های استعمال مواد مخدر بود. او سپیده دم به منزل می رسید و تا بعد از ظهر می خوابید. در هر شغلی که به زحمت به دست می آورد نمی توانست بیشتر از دو سه روز دوام بیاورد از طرفی هم سرباز فراری بود و در جایی استخدام نمی شد درحالی که فرزندم به دنیا آمده بود بامشکلات شدید اقتصادی روبه رو بودیم تا جایی که برای پرداخت اجاره منزل و تامین بخشی از هزینه های زندگی مجبور شدم گوشی تلفن همراهم را بفروشم ولی باز هم اقساط وام ازدواجمان به تاخیر افتاده بود و من با سختی های زیادی دست و پنجه نرم می کردم. اگرچه مادرم به طور پنهانی اندکی کمک مالی می کرد ولی من به دلیل ماجرای ازدواجم با احمد از نگاه کردن به چشمان پدرم شرم داشتم چرا که بهترین خواستگارم را به خاطر احمد از دست داده بودم و اکنون در فلاکت و بدبختی زندگی می گذراندم به طوری که نمی توانستم مخارج فرزند کوچکم را تامین کنم. این درحالی بود که اعتیاد همسرم روز به روز بیشتر می شد و او برای تامین هزینه های خرید مواد دست به سرقت جهیزیه ام می زد. او لوازم برقی منزل را به بهای اندکی به مالخران می فروخت تا مخارج اعتیادش را تامین کند. روزگارم سیاه شده بود ولی هیچ کاری از دستم ساخته نبود تا این که چند روز قبل تصویر سرویس نقره ام را در سایت دیوار دیدم که برای فروش گذاشته بودند وقتی فهمیدم آن تصویر نقره هایم است به شماره تلفن فروشنده دقت کردم تازه متوجه شدم که همسرم آن ها را برای فروش گذاشته است با وجود این او با بی شرمی موضوع را انکار می کرد و مدعی بود شماره تلفن اش را به اشتباه گذاشته اند. اما در نهایت ماجرا را پذیرفت و گفت: وقتی اوضاع زندگی ام تغییر کند هم وزن این نقره ها برایت طلا می خرم ولی من می دانستم که همسرم فقط دروغ سرهم می کند تا هزینه های اعتیادش را تامین کند به همین دلیل با یکدیگر به مشاجره پرداختیم و من از او خواستم نقره هایم را بازگرداند. اما همسرم با همین بهانه منزل را ترک کرد و سراغ یکی از دوستانش رفت که مانند خودش معتاد و بیکار است. آن ها در مکان نامعلومی با یکدیگر هم بساط شدند و مرا که باردار هستم با فرزند کوچکم تنها رها کرده است اکنون نیز مرا تهدید می کند تا زمانی که جنینم را سقط نکرده ام به منزل بازنمی گردد اما ای کاش...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی