22 خرداد مرد میانسالی هراسان با پلیس تماس گرفت و از ربوده شدن دخترش خبر داد. او گفت: دخترم مدیر عامل و عضو هیأت مدیره یک شرکت صنعتی است. امروز برای بستن قراردادی به همراه یکی از مهندسان شرکت بیرون رفته بود. اما ساعت‌ها طول کشید و خبری از دخترم نشد.
وقتی فهمیدم با پدرام - مهندس شرکت- بیرون رفته نگران شدم چرا که او خواستگار دخترم بود اما جواب منفی گرفته بود. 5 بار با تلفن همراه پدرام تماس گرفتم اما کسی جواب نداد. آنقدر زنگ زدم تا بالاخره پدرام جواب داد و گفت که دخترم را نزدیکی‌های شرکت پیاده کرده و از او خبری ندارد. اما من صدای دخترم را شنیدم که انگار درخواست کمک می‌کرد.
با تماس مرد میانسال، تحقیقات به دستور بازپرس جنایی آغاز شد.درحالی که بررسی‌ها در این خصوص ادامه داشت، 5 ساعت بعد از این شکایت، میترا- دختر ربوده شده به اداره پلیس رفت و راز عجیبی را برملا کرد.
او گفت: من دکترای مدیریت دارم. 4 سال قبل پدرام که مهندس و مخترع بود به استخدام شرکت درآمد. او در کارش بسیار حرفه‌ای بود. در مدتی که پدرام با ما کار می‌کرد مأموریت‌های خارجی و داخلی زیادی باهم رفتیم. مدتی قبل که باهم به شیراز رفته بودیم او مرا به خانه پدر و مادرش دعوت کرد.
آنجا بود که متوجه شدم پدرام به من علاقه‌مند است و قصد ازدواج دارد. اما پاسخ من منفی بود، چرا که هیچ علاقه‌ای به او نداشتم. ولی پدرام با جواب منفی من منصرف نشد و هر بار به بهانه‌ای موضوع ازدواج را مطرح می‌کرد.
دختر جوان ادامه داد: روز حادثه وقتی برای انجام کاری با پدرام از شرکت خارج شدیم ناگهان تغییر مسیر داد و به سمت شیراز حرکت کرد. وقتی به او اعتراض کردم تهدیدم کرد. از قم رد شده بودیم که پدرام تلفن همراهش را جواب داد و از صحبت‌هایش متوجه شدم که پدرم پشت خط تلفن است. به همین دلیل شروع به سر و صدا کردم تا آنها متوجه شوند. صدای مرا شنیده بودند و پدرام نیز برای اینکه می‌ترسید پلیس او را دستگیر کند به ناچار برگشت و مرا در تهران از خودرو پیاده کرد. او از من خواست شکایت نکنم و قول داد که دیگر برای من ایجاد مزاحمت نمی‌کند.
دستگیری بعد از بازگشت
بدنبال اظهارات دختر جوان، تحقیقات برای دستگیری پدرام ادامه داشت تا اینکه پنجشنبه گذشته میترا با پلیس تماس گرفت و گفت پدرام به شرکت برگشته است.
مأموران به‌دنبال این تماس بلافاصله راهی شرکت شده و مهندس جوان را بازداشت کردند. وی در بازجویی‌ها گفت: قصد من آدم ربایی نبود. فقط می‌خواستم میترا را نزد خانواده‌ام ببرم تا آنها او را راضی به این ازدواج کنند. اما میترا با سر و صدا باعث شد که نقشه من نیمه کاره بماند. من عاشق میترا هستم و دلم می‌خواهد با او ازدواج کنم. وقتی میترا از ماشینم پیاده شد فکر نمی‌کردم که از من شکایت کرده باشد برای همین بعد از چند روز از آن ماجرا به شرکت برگشتم که دستگیر شدم.
به دستور بازپرس زمانی از شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران، مهندس جوان در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفت و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی