نقشه سیاوش برای بی هوش کردن قربانیانش / او با همسر بهروز قرار گذاشت
حوادث رکنا: کارگر ساختمانی که نتوانسته بود کار پیدا کند، یک وانت نیسان سرقت کرد تا مخارج زندگیاش را تأمین کند.
26 اسفند سال گذشته مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از سرقت خودرواش خبر داد. او گفت: من راننده نیسان و ساکن قزوین هستم. 23 اسفند مرد جوانی بهنام سیاوش به سراغم آمد. او گفت قرار است از شیراز برایش چرخ خیاطی بیاورند. بههمین خاطر از من خواست تا به همراه او به تهران برویم و چرخ خیاطیها را به قزوین بیاوریم. من هم قبول کردم و قرار شد برای این کار از او 160 هزار تومان بگیرم.
او ادامه داد: حدود دو بعد از ظهر به ترمینال جنوب رسیدیم و با این بهانه که هنوز اتوبوس نیامده است مرا به ناهار دعوت کرد. اما بعد از خوردن ناهار بیهوش شدم. ساعت 6 صبح روز بعد در بیمارستان به هوش آمدم و دکترها به من گفتند که اگر کمی دیرتر به بیمارستان انتقال داده شده بودم بهدلیل مقدار بالای قرصهای بیهوشی سکته میکردم. سیاوش به غیر از خودروام، گوشی تلفن همراهم را نیز به سرقت برده بود.
با شکایت مرد جوان بهنام بهروز، تحقیقات به دستور دادیار شعبه چهارم دادسرای ویژه سرقت آغاز شد. در ادامه تحقیقات بهروز بار دیگر به پلیس مراجعه کرد و این بار از تماس مرد ناشناسی خبر داد و گفت: مرد ناشناسی از تلفن همراهم با چند نفر از دوستان و همسرم تماس گرفته است. او گفته که مدارک را پیدا کرده و آنها را در ازای 500 هزار تومان پول پس میدهد.
مأموران آموزشهای لازم را به بهروز دادند و از او خواستند با فرد ناشناس قرار بگذارد. چرا که احتمال میدادند وی همان سیاوش باشد که خودرو را به سرقت برده است. همسر بهروز با فرد ناشناس در آبیک قزوین قرار گذاشت اما وی به محل قرار نیامد.در حالی که این شاخه از تحقیقات به بنبست خورده بود در ادامه بررسیها مأموران موفق شدند رد سیاوش را در کرج بزنند و او را دستگیر کنند. سیاوش در تحقیقات اولیه به سرقت خودرو اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
من کارگر ساختمانی هستم. اما این گرانیها باعث شده که ساخت و ساز کم شود . یک مدت که بیکار بودم و تصمیم گرفتم دزدی کنم. از آنجا که در شهرهای دیگر ناشناس بودم و احتمال دستگیریام کمتر بود برای همین راهی قزوین شدم. دو روز به آنجا رفتم اما سوژه مناسبی پیدا نکردم. روز سوم سوژه مناسب را دیدم. به راننده گفتم تعدادی چرخ خیاطی را برایم از ترمینال جنوب به قزوین بیاورد او هم قبول کرد. زمانی هم که به ترمینال رسیدیم به سراغ یکی از فروشندهها در ترمینال رفتم و 10 عدد قرص را 5 هزار تومان خریدم. سه تا از قرصها را داخل دلستر ریختم و به راننده جوان دادم.
چرا بعد از سرقت با خانواده و دوستان بهروز تماس گرفتی؟
میخواستم در ازای پس دادن مدارکش 500 هزار تومان بگیرم. با آنها قرار گذاشتم اما زمانی که به محل قرار رفتم متوجه شدم که آنها به پلیس خبر دادند و برای همین فرار کردم.
با خودروی سرقتی چکار میکردی؟
باربری. درآمدش از کارگری خیلی بهتر بود. در این مدت نه تنها خرج زندگیام را دادم بلکه پسانداز هم کردم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر