اقدام هولناک مریم 35 ساله در خانه مجردی احسان / وقتی پلیس وارد آنجا شد راز غیر اخلاقی فاش شد + عکس و گفتگو
رکنا: زن جوان که با مرد مورد علاقهاش در دنیای افیون دست به قتل زده است پشت میلههای زندان برای مجازات ثانیهشماری میکند. فکر نمیکرد یکشبه آدمکش شود، اعتیاد زندگیاش را به باتلاقی عمیق تبدیل کرده بود و هرقدر دست و پا میزد بیشتر در آن فرو میرفت، دستانش را به هم میفشرد و بیقرار بود.
به گزارش اختصاصی گروه حوادث رکنا، رفتارش نشان میداد نگران چیزی است که عذابش میدهد. وقتی از وی پرسیدیم به چه چیزی فکر میکند جواب داد، دخترم!
«مریم» 41 ساله است و به خاطر خرید و فروش مواد مخدر با یکی از فروشندگان افیون اختلاف حساب پیدا کرده بود و با هواخواهی جوان دیگری به خانه وی رفت و به قول خودش ناخواسته دست به جنایتی زد که زندگیاش را به طور کلی نابود کرد. وی با جوانی 29 ساله به نام «سجاد» که به همدیگر علاقه داشتند چند هفتهای فراری بود تا اینکه پلیس آنان را در مخفیگاهشان در حاشیه تهران دستگیر کرد. خبرنگار رکنا با او گفتگویی انجام داده که می خوانید:
گفت وگو با زن افیونی
سابقه هم داری؟
نه، فقط یک بار کلانتری به اتهام فروش مواد مخدر مرا دستگیر کرد ولی به خاطر اینکه موادی همراهم نبود مجبور شدند آزادم کنند.
با چه کسی زندگی میکنی؟
با دخترم.
خانواده داری؟
بله، خانواده دارم ولی چند سالی است آنان را ندیدهام.
چرا؟
بهخاطر اعتیاد و وضعیت زندگیم خجالت میکشم خانهشان بروم. البته چندین بار پدر و برادرانم مرا نصیحت کردند ولی فایدهای نداشت و از زمانی که مادرم از دنیا رفت دیگر آنجا نرفتهام و فقط دخترم گاهی به خانهشان میرود.
خرج زندگیتان را چگونه تامین میکنی؟
مدتی خانه این و آن کار میکردم ولی یک سالی است با خرید و فروش مواد مخدر زندگیم را میگذرانم.
دخترت میداند؟
بله، چندین بار سر این ماجرا با من دعوا کرده است و با خرج داییاش درس میخواند.
چقدر درس خواندی؟
دیپلم تجربی دارم.
چطور به راه افیون کشیده شدی؟
22 سال پیش با مردی به نام «مصطفی» که نمایشگاهدار بود آشنا شدم و برخلاف نظر خانوادهام با وی ازدواج کردم. چند ماه نخست زندگیم خوب بود تا اینکه برای تامین مواد هر روز یکی از وسایل جهیزیهام را میفروختیم و پس از مدتی مصطفی رفت و دیگر خبری از او نشد. من ماندم و دختر یک سالهای که در این مدت با بدبختی کنارم بود.
از قتل مرد جوان بگو؟
وی موادفروش بود و با هم کار میکردیم ولی نامردی کرد و 10میلیونم را بالا کشید و هرقدر التماسش میکردم وی خودش را به بیاعتنایی میزد و انگار نه انگار. 2ماهی از این ماجرا میگذشت و من با جوانی به نام «سجاد» آشنا شده بودم و ماجرا را برایش تعریف کردم و وی که به من علاقه داشت قبول کرد تا همراهم برای گرفتن طلبم از «احسان» بیاید. آن شب به خانه احسان رفتیم و دور هم شیشه کشیدیم و نیمههای شب بود که طلب 10میلیونیام را دوباره پیش کشیدم و وی مثل همیشه همه چیز را انکار کرد تا اینکه از کوره در رفتم و به سویش حمله کردم و سجاد نیز با شیشه نوشابه به سرش کوبید و وی بیهوش شد. در حال خودم نبودم و نمیدانستم چه کاری میکنم.
فرصت را مناسب دیدم و با طناب خفهاش کردم سپس با برداشتن پول و موادهایش بیرون زدیم ولی پس از چند روز دستگیر شدیم.
چطور دستگیر شدی؟
یکی از همسایههای احسان ما را دیده و به پلیس گفته بود و آنان نیز ابتدا مرا دستگیر کردند و سپس احسان را گرفتند.
دخترت بعد از فهیمدن ماجرا چیزی به تو گفته یا نه؟
بله، گریه میکرد و به من میگفت بیپولی و حرف و حدیثها و موادفروشی کم بود که دست به قتل زدی؟ من چه گناهی دارم که پدر و مادرم معتاد هستند؟ چرا من هم نمیتوانم مثل بقیه همسن و سالهایم زندگی با آرامشی داشته باشم و...، حرفهایش جگرم را خون کرد و هنوز حرفهایش در گوشم میپیچد و نگرانی وی یک لحظه هم راحتم نمیگذارد.
به نظرت پروندهات به کجا میرسد؟
احتمالا قصاص، خانواده احسان را به خوبی میشناسم اهل رضایت دادن نیستند. البته آنان اولیایدم هستند و قصاص قاتل فرزندشان حق قانونی و شرعیشان است.
کسی را داری که دنبال کارهایت به ویژه رضایت گرفتن باشد؟
نه، کسی را ندارم حتی وکیل هم ندارم؛ من برای خانوادهام مردهام!
الان چه احساسی داری؟
آهی میکشد و میگوید: اشتباه، اشتباه، کلا زندگیم اشتباه بود؛ ازدواج با مصطفی، اعتیاد، خرید و فروش مواد و دوستی با سجاد؛ همه کارهایم اشتباه بود الان هم عذاب وجدان یک لحظه هم راحتم نمیگذارد. از مرگ میترسم ولی از سویی دوست دارم سریع قصاص شوم تا از این زندگی لعنتی راحت شوم؛ زندگیای که سرتاسر اشتباه و بدبختی بود، زندگیای که آینده دخترم را نیز به تباهی کشاند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر