نقشه پریسا برای رفتار شیطانی با یک زن که از شوهرش فاصله گرفته بود
حوادث رکنا: زندگیام از هم پاشیده بود. یک روز تعطیل که میرسید به میهمانی خانوادگی میرفتیم غم و غصه به جانم مینشست. همسرم شورش را در میآورد و روی اعصابم راه میرفت.
او با خانواده من رابطهای نداشت و دنبال بهانه میگشت از یک پر کاه، کوه بسازد. آخرین باری که خانه پدرم رفتیم او ناراحت شد که چرا مادرم سردرد بوده و برای چه اول غذا و چای را به همسر برادرم تعارف کرده است. مانده بودم از دست او چهکار کنم. برایم سؤال بود چه طور وقتی به خانه پدرش میرفتیم و با اعضای خانوادهاش بود خنده از چهرهاش پاک نمیشد و شاد و سرحال بود. اما لحظهای که به خانه پدر یا خواهر و برادرم میآمد رفتارهایی از خودش نشان میداد که همه را از خودش بیزار میکرد. برای همین اشتباهها و بدخلقیهایش این اواخر در روزهای تعطیل او را خانه تنها میگذاشتم و به دیدن خانوادهام میرفتم. این اولین گام برای شدت گرفتن فاصله عاطفیمان بود. همسرم به ظاهر وانمود میکرد برایش مهم نیست که تنهایش گذاشتهام. اگر چه او هم یاد گرفته و چندبار بدون من خانه پدرش رفته بود.
متأسفانه خانوادهاش به جای آنکه راهنماییاش کنند و علت این جداییهای ناراحتکننده را بررسی کنند، از دخترشان حمایت میکردند و پشت سرمن بدگویی میکردند که اخلاق و معرفت ندارم.
من وقتی در خانه بودم بیشتر وقتم را به پرسهزنی در فضایمجازی صرف میکردم و سرم توی گوشیام بود. در این وضعیت با پریسا که البته او را از قبل میشناختم و به تنهایی زندگی میکرد ارتباط مجازی برقرار کردم. روزهای اول قرار گذاشتیم همدم تنهایی هم باشیم و هروقت دلمان گرفت با هم درددل کنیم. اما این رابطه خیلی زود به یک وابستگی عاطفی تبدیل شد. این زن بعد از آنکه سیر تا پیاز زندگیام را برایش تعریف کردم، لحن کلامش عوض شد. به خودش اجازه میداد درباره زندگیام اظهارنظر کند. حالا دیگر مشکلاتم قوز بالا قوز شده بود چرا که یکنفر دیگر هم به جز همسرم برایم امر و نهی میکرد و اگر به حرفش گوش نمیدادم خط و نشان میکشید. تازه فهمیدم رودست خوردهام و بالاخره به هر بدبختی بود با این زن قطع ارتباط کردم. اگر چه او موضوع را به همسرم اطلاع داد و آتش زندگیام را شعلهورتر کرد. همسرم برای این اشتباهم، آبرو و حیثیتم را در جمع خانواده خودش و پدر و مادرم به باد داد .
هر چه قسم میخوردم این رابطه فقط در فضای مجازی بوده و به اشتباه خودم پی بردهام فایدهای نداشت. ما برای یک مسافرت کوتاه، چند روزی به اینجا آمدیم. او مثل ریگ پول خرج میکرد و وقتی تذکر دادم کمی بیشتر حساب و کتاب خرج و خریدمان را داشته باشد، سر و صدا راه انداخت که پول جمع کنیم تا تو برای دیگران ولخرجی کنی و...
من هم از کوره در رفتم و دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. دعوایمان شدت گرفت و او قهر کرد و به کلانتری رفت. حالا میفهمم که ما هر دو اشتباه کردهایم و به قول کارشناس مشاوره کلانتری باید اختلافها و مشکلات خود را منطقی و با مشورت درست و صحیح حل و فصل کنیم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر