دختر جوان که با چهره ای نگران روی صندلی انتظار نشسته بود دلیل حضورش را در دادگاه این گونه بیان کرد: دانشجو هستم و از یکی از شهرستان ها به این جا آمده ام و در خوابگاه زندگی می کنم. دختر سر به راهی بودم و کاری به کسی نداشتم و سرم در درس و کتاب بود اما چند هم اتاقی داشتم که به اصطلاح، سر و گوششان می جنبید.

مدام به من می گفتند که چرا تو این قدر پاستوریزه ای و ... اوایل زیر بار حرف هایشان نمی رفتم حتی خواستم اتاقم را عوض کنم ولی چون وسط سال بود هیچ کس حاضر نشد جایش را با من عوض کند. بالاخره این دوستان نا اهل، غالب شدند و مرا تسلیم حرف های خود کردند.

شاید یکی از دلایلی که زیر بار حرفشان رفتم این بود که از متلک گفتن هایشان خسته شده بودم و این بود که یک گوشی مجهز خریدم. خرید گوشی همان و گرفتاری در دام فریبنده شبکه های اجتماعی همان. صبح تا شب کارم گشتن در فضای مجازی شده بود تا این که در یکی از شبکه ها با یاسر آشنا شدم. او خودش را اهل یکی از استان های مرکزی معرفی کرد.

بعد از کمی آشنایی، صحبت هایش رنگ احساسی و عاشقانه به خود گرفت و ادعا می کرد که نه یک دل، بلکه صد دل عاشقم شده است و این احساس دو طرفه بود. تحمل این را نداشتم که روزی او را از دست بدهم. یک روز از من خواست بهانه ای جور کنم و به دیدنش بروم، من هم بدون اطلاع والدینم به سمت شهر او راه افتادم و فقط یکی از دوستانم را در جریان گذاشتم. یاسر در ترمینال منتظرم بود، از دیدنش احساس خوبی داشتم. او از من خواست همراهش به جشن تولد یکی از دوستانش بروم و قول داد که اتفاقی نمی‌افتد.

وقتی به آن جا رسیدم آن طور که فکر می کردم نبود و عده ای دختر و پسر با سر و وضع نامناسب در حال رقص و پایکوبی بودند. یاسر مرا به آن ها معرفی کرد و آن شب هر طور بود گذشت. صبح روز بعد قصد برگشت داشتم که یاسر مانع من شد و مرا به مکان های گردشگری برد و عکس هایی از من و خودش گرفت. وقتی به خانه یاسر در یکی از محله های قدیمی رفتم که چمدانم را بردارم دوباره یاسر از من خواست که عکس خصوصی با همدیگر بگیریم که ابتدا از این درخواست ناراحت شدم اما او از دلتنگی ها گفت و با چرب زبانی، خام او شدم و با لباس های زننده از من فیلم و عکس گرفت و بعد مرا به ترمینال رساند.

در مسیر بارها به او گوشزد کردم فیلم و عکس هایم دست کسی نیفتد حتی خواستم آن ها را پاک کند و ...دختر جوان ادامه داد: از دو روز همراه یاسر بودن به هم اتاقی های خود فخرفروشی کردم تا این که یک روز در صفحه شخصی یاسر یکی از عکس های خصوصی من بارگذاری شد. با او تماس گرفتم و گفتم داری آبروی مرا می بری که در عین ناباوری گفت اگر دو میلیون تومان به حسابم واریز نکنی تا یک ساعت دیگر فیلم های تو را هم بارگذاری می‌کنم که از ناچاری از دوستانم این مبلغ را قرض گرفتم و به حساب یاسر واریز کردم اما او دست بردار نبود و مدام از من تقاضای پول می‌کرد تا این که دفعه آخر 10 میلیون تومان خواست که نتوانستم تهیه کنم و او هم فیلم ها و عکس های خصوصی مرا منتشر کرد که عکس ها به دست آشنایان و اقوامم رسید و ...

مادرم وقتی تماس گرفت فقط با صدای لرزان گفت: آبرویی در شهر برای من و پدرت نگذاشتی، تو برای تحصیل رفتی یا آبروریزی؟! حالا به این جا آمده ام که شکایت کنم تا این شیاد کلاهبردار هر چه سریع تر به دست قانون گرفتار و محاکمه شود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی