زن 47ساله در حالی که بیان می کرد هدف من از شکایت، کشاندن خانواده همسرم به دادگاه و پاسگاه نیست و فقط می خواهم از آن ها تعهد بگیرم که بتوانم به زندگی مشترک با مهران ادامه بدهم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: سال ها قبل در جزیره کیش زندگی می کردم که عاشق «ساسان» شدم.

مدت زیادی از این عشق خیابانی نگذشته بود که با خواستگاری ساسان، پا به خانه بخت گذاشتم اما این ازدواج عاقبت خوشی نداشت چرا که همسرم همان گونه که با من آشنا شده بود، در پی عشق های خیابانی دیگری بود و همواره به من خیانت می کرد. اگرچه خودم این گونه با او ازدواج کرده بودم اما یک زن هیچ گاه نمی تواند خیانت همسرش را تحمل کند. از سوی دیگر هم بیکاری ساسان شرایط سختی را در زندگی برایمان به وجود آورده بود، این در حالی بود که در طول هشت سال زندگی با ساسان، صاحب دو فرزند 7 و 4ساله شده بودم و مادرم نیز فوت کرده بود.

بنابراین تصمیم به طلاق گرفتم ولی نمی توانستم حضانت فرزندانم را به ساسان بسپارم زیرا از آینده آن ها نگران بودم. به همین دلیل همه حق و حقوق و حتی جهیزیه ام را به همسرم بخشیدم و از او جدا شدم. با آن که اهل اهواز بودم ولی مشهد را برای ادامه زندگی انتخاب کردم و در حالی که سرمایه ای نداشتم دست دو فرزندم را گرفتم و در یکی از شهرک های حاشیه مشهد ساکن شدم.

روزگار سختی را می گذراندم و به دست فروشی در کنار خیابان روی آوردم. آن روزها از جزیره کیش و قشم پوشاک می آوردم و در مشهد می فروختم، گاهی نیز با فال گیری کسب درآمد می کردم. بالاخره برای تأمین هزینه های زندگی کار در سالن های زیبایی و خیاطی را نیز تجربه کردم تا بتوانم فرزندانم را بزرگ کنم.

11 سال از ماجرای طلاقم می گذشت و من آن قدر درگیر مسائل و مشکلات زندگی بودم که هیچ گاه به ازدواج فکر نکردم. اگرچه در این مدت خواستگاری هم نداشتم. خلاصه حدود یک ماه قبل بود که به یاد یکی از دوستان قدیمی ام افتادم، خیلی دلم برایش تنگ شده بود، به همین دلیل شال و کلاه کردم و به خانه آن ها رفتم. آن روز جوانی در حال تعمیر و سرویس کولر منزل دوستم بود، در یک لحظه وقتی نگاهم با نگاهش تلاقی کرد احساس کردم نگاهش عاشقانه است. او از آشنایان دوستم بود، به همین خاطر باب گفت وگو بین ما باز شد و من سرگذشت خودم را برایش بازگو کردم. او هم که اهل اهواز بود گفت متأهل است و در اهواز زن و فرزند دارد.

او همچنین افزود بیشتر اوقات را برای کار به مشهد می آید و سپس پیشنهاد ازدواج داد تا در مشهد تنها نماند. پسر 18ساله ام ابتدا مخالف این ازدواج بود اما مهران که مردی 23ساله است با پسرم صحبت کرد و تعهد داد که زندگی ما را تأمین می کند. وقتی پسرم او را جوان معقولی یافت به این ازدواج رضایت داد.

من هم که دیدم فرزندانم با این موضوع مشکلی ندارند به طور پنهانی به عقد موقت مهران در آمدم اما هنوز بیشتر از یک ماه از این ماجرا نگذشته بود که خانواده مهران در جریان ازدواج پنهانی پسرشان قرار گرفتند. پدر و مادر او به منزلم آمدند و با بیان این که با این ازدواج مخالفند، از من خواستند دست از سر پسرشان بردارم، حالا هم از آن ها شکایت کرده ام تا بگذارند من به زندگی با مهران ادامه بدهم و ...

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) این زن به همراه مهران و خانواده اش مورد مشاوره های اجتماعی و خانوادگی قرار گرفتند تا درباره آینده و عواقب این ازدواج تصمیم بگیرند.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید