ای کاش قبل از ازدواجم خانواده ام متوجه افتادنم در باتلاق اعتیاد می شدند و می توانستم خودم را از شر آن خلاص کنم نه این که حالا به خاطر شکایت همسرم در دادگاه خانواده حاضر و شرمنده زن و فرزندم شوم.

مرد جوان که چوب رفیق بازی هایش را با افتادن در چاه اعتیاد خورده است درباره ماجرای زندگی اش می گوید: در خانواده ای متوسط بزرگ شدم و فرزند اول بودم و از همان ابتدا به جای این که به درس و مدرسه توجه کنم دل به دوستان نابابم دادم تا این که از قهقرا سر درآوردم.

اوایل به دلیل این که لاغر اندام بودم کسی به من شک نمی کرد. قبل از خدمت سربازی جسته و گریخته فامیل و آشنایان به خانواده ام درباره مصرف مواد من هشدار می دادند اما آن ها با اعتماد بی حد و اندازه ای که به من داشتند اصلا توجهی به هشدارهای دیگران نمی کردند و تغییر چهره و لاغر شدنم را طبیعی قلمداد می کردند.

این نقش بازی کردن هایم ادامه داشت تا این که یکی از دوستان نزدیک عمویم بود من را در حال مصرف مواد دید و زمانی که این ماجرا را برای عمویم تعریف کرد او با خنده که من اصلا در این وادی ها نیستم و حتما اشتباهی دیده است خیلی ساده از کنار این موضوع گذشت.

نقش بازی کردنم ادامه پیدا کرد تا این که ازدواج کردم و بعد از آن دستم رو شد و پیش همسر و خانواده ام رسوا شدم.

اوایل خانواده ام با موضوع اعتیادم به گونه ای برخورد کردند که کسی متوجه قضیه نشود و حتی همسرم مدتی به حالت قهر خانه را ترک کرد تا شاید من دست از این کردار ناپسندم بردارم اما من فقط وعده تو خالی می دادم و عزمی برای ترک اعتیاد نداشتم. با تولد اولین فرزندم غرق مشکلات مالی شدم و با ترفند های مختلف از این و آن پول قرض کردم تا مدتی دوام بیاورم اما بدهی ام از چند صد هزار تومان گذشت و میلیونی شد.

همسرم بعد از این اتفاق وقتی دید که من اعتیادم را ترک نمی کنم خانه را ترک و بعد از مدتی از من به دلیل بی مسئولیتی و اعتیاد شکایت کرد.

حالا به دادگاه خانواده آمده ام تا شاید این بار بتوانم یک مهلت دیگر از همسرم بگیرم و قطار زندگی خارج شده از ریلم را به مسیر اصلی برگردانم و اگر موفق نشوم به احتمال زیاد زندگی ام از هم خواهد پاشید.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی