زن 28 ساله ای که به اتهام سرقت Stealing از یک خواربارفروشی دستگیر شده بود، در حالی که بیان می کرد سال های عمرم به گونه ای سپری شده است که هیچ وقت طعم روزگار خوش را نچشیده ام گفت: سال ها قبل در خانواده ای ضعیف و آشفته به دنیا آمدم. پدر و مادرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر Drugs داشتند و همواره با یکدیگر درگیر بودند. آن روزها در یک منزل مخروبه و در حاشیه شهر زندگی می کردیم، پدرم بیکار بود و نمی توانست هزینه های اعتیاد خود و مادرم را تامین کند. اطرافیانم می گویند من چهار ساله بودم که آن ها از یکدیگر طلاق گرفتند و پدربزرگم سرپرستی مرا عهده دار شد ولی پدربزرگم نیز وضعیت مالی مناسبی نداشت به طوری که نمی توانست هزینه های تحصیل مرا بپردازد. این گونه بود که من هیچ وقت به مدرسه نرفتم و بیسواد ماندم.

با این وجود می دانستم که مواد مخدر زندگی ما را از هم پاشید. خلاصه روزها و ماه ها از پس هم سپری می شدند و من هم وارد دوران جوانی شده بودم اما فقط امور خانه داری را از مادربزرگم آموختم و به دنبال مهارت های هنری یا حرفه ای نرفتم. البته من راهنمایی در زندگی نداشتم تا مرا به حرفه آموزی تشویق کند.

با این وجود پدربزرگم به اولین جوانی که از من خواستگاری کرد پاسخ مثبت داد تا من هر چه زودتر به دنبال سرنوشت خودم بروم. اما هنوز یک هفته از زندگی مشترکم نمی گذشت که فهمیدم همسرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی دارد. آن روز با تجربه تلخی که از پدر و مادرم داشتم آسمان روی سرم خراب شد ولی کاری از دستم ساخته نبود. اگر از او طلاق می گرفتم دیگر هیچ سرپناهی نداشتم به همین دلیل سعی کردم با این موضوع کنار بیایم اما همسرم که نمی توانست هزینه های اعتیادش را تامین کند به خرده فروشی مواد مخدر روی آورد. طولی نکشید که توسط ماموران دستگیر و راهی زندان Prison شد. با آن که روزهای بسیار سختی را می گذراندم باز هم منتظر همسرم ماندم اما او پس از آزادی Freedom دوباره به فروش مواد مخدر ادامه داد تا این که برای دومین بار دستگیر و به زندان طولانی مدت محکوم شد.

به ناچار با داشتن یک فرزند از او طلاق گرفتم و به عقد موقت مرد دیگری درآمدم تا آواره کوچه و خیابان نباشم ولی باز هم شانس با من یار نبود چرا که «خسرو» نیز آلوده مواد مخدر و بیکار بود. او تا بعدازظهر بیدار نمی شد و پس از مصرف مواد مخدر دست به سرقت اموال دیگران می زد تا هزینه های اعتیادش را تامین کند با این وجود من در شرایط بدی قرار گرفته بودم تا این که برای گذران زندگی مجبور به همدستی با همسرم در سرقت شدم. یک بار توسط ماموران کلانتری میرزاکوچک خان دستگیر شدم اما به خاطر رضایت شاکی به زندان نرفتم. این بار نیز ماموران کلانتری الهیه مرا هنگام سرقت از مغازه خواربارفروشی به دام انداختند. اما ای کاش ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی