چرا پول های پس انداز این مرد در آتش سوزی از بین نرفت
حوادث رکنا: حوالی عصر بود که گزارش آتشسوزی یک منزل مسکونی در خیابان دریا به آتشنشانی اعلام شد.
بلافاصله به راه افتادیم. محل آتشسوزی ساختمانی یکطبقه در خیابان دریا بود و شعلههای آتش تمام فضای خانه را در بر گرفته بود. صاحبخانه هراسان و سراسیمه خودش را به ما رساند. او نمیتوانست صحبت کند. من و همکارانم آتشسوزیهای زیادی را دیده و خاموش کرده بودیم اما این مورد با وجود حال و روز صاحبخانه برای همه ما عجیب بود.
او را کناری کشیدم و بعد هم یک لیوان آب دستش دادم. عملیات اطفا آغاز شده بود. به او دلداری دادم که اتفاق است و ممکن است برای همه بیفتد. گفتم نگران نباشد و خدا را شکر کند که کسی توی خانه نیست اما او گریه کرد و این حرکتش عجیبتر بود. لحظاتی بعد هم به هقهق افتاد و از شدت گریه، شانههایش تکان میخورد. خیلی تعجب کرده بودم. به او گفتم که شمردهشمرده بگوید چه شده است. با شنیدن حرفهایش، دود از سرم بلند شد. او با گریه گفت سرمایه یک عمر زندگیاش را به پول نقد تبدیل کرده و درون کمد خانهاش گذاشته و میخواسته است با این پول خانه بخرد.
با شنیدن حرفهایش مثل اسپند روی آتش از جا پریدم و خودم را به بچههای عملیات رساندم. از آنها خواستم مرا پشتیبانی کنند. با آدرسی که مرد جوان داده بود از میان دود و آتش پذیرایی گذشتم و به اتاق خواب رفتم. همهچیز سوخته بود. حتی کمدی که پولها توی آن بود. آه از نهادم بلند شد و اشک در چشمهایم حلقه زد. با خود گفتم: «حالا به این مرد چه بگویم؟ چطور بگویم تمام پولهایش سوخته است؟» با دستم زغالهای گداخته روی کمد را کنار زدم و هر طور بود با مشت و لگد در سوخته کمد را باز کردم. باورم نمیشد. یک پلاستیک سیاه زباله بدون اینکه کوچکترین صدمهای ببیند درون کمد بود. پلاستیک را که بیرون کشیدم، داغیاش را از روی دستکش احساس میکردم. سر پلاستیک را باز کردم. دیدم همه پولها سالم سرجایشان هستند.
پلاستیک را بغل زدم و بیرون آمدم. به سمت مرد جوان که گوشه خیابان نشسته بود و دستهایش را روی سرش گذاشته بود رفتم. وقتی کیسه پول را دید، اشکش جاری شد و مرا بغل کرد و هایهای گریست. هنوز هم برایم سؤال بود چطور این اتفاق افتاد و چرا پولها نسوخته بود. وقتی سؤالم را از مرد جوان پرسیدم گفت: «من کارگرم و این سرمایه تمام زندگیام است. من به روزی حلال خیلی اعتقاد دارم و تمام عمرم سعی کردهام به مال دیگران حتی نگاه نکنم.»
روایتگر این خاطره، ابوالفضل مداینی اول، فرمانده شیفت آتشنشانی مشهد است که پس از ٣٠سال خدمت و امدادرسانی به شهروندان، لباس مقدس آتشنشانی را از تن درآورد و بازنشسته شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سهیل دیبا
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
پلیس به ویدئوی برخورد ماموران با یکی از دختران خیابان انقلاب واکنش نشان داد
پدر و مادر سرباز محافظ بانک تجارت قاتلان فرزندشان را بخشیدند
پدر قاتل بنیتا : پسرم را اعدام نکنید محمد نمیخواست به کسی آسیب بزند +عکس
مردعنکبوتی مشهد دستگیر شد!+عکس
ارتباط پنهانی زن شوهردار با پسر دبیرستانی / وقتی قادر فهمید دنیا روی سرم خراب شد
نهنگ آبی، جان دو خواهر زیبا را گرفت/ آن دو از طبقه پنجم به پایین پریدند +عکس 16+
پلیس به ویدئوی برخورد ماموران با یکی از دختران خیابان انقلاب واکنش نشان داد
ماه عسل هولناک برای زن جوانی که قبل از ازدواج بچه دار شده بود!+عکس
روان شناس برجسته کشور مسافر پرواز تهران-یاسوج بود / توصیه های دکتر کردی قبل از حادثه را ببینید + فیلم و عکس
زن امیر از ارتباط پهانی من با شوهرش فیلم گرفت! / شوهرم سفر خارج بود که امیر قرار عاشقانه گذاشت
کثافتکاری وحشتناک دختر باردار در سرویس بهداشتی
اعتراف عجیب مرد 50 ساله پس از باردار کردن دختر 15 ساله!
اعتراف هولناک یک مرد/ نیمه شب و هنگام خواب به سراغ منصوره دو دخترش رفتم!
سهیل در پایان میهمانی شبانه مرا به خلوتگاه برد / او دست بردار نبود!
4 دقیقه پیش از سقوط هواپیما تهران-یاسوج چه گذشت؟
گم شدن 2 امدادگر در محل سقوط هواپیمای تهران-یاسوج
آخرین توصیه های بهنام رضایی مهماندار هواپیما تهران-یاسوج به مسافران+ فیلم
ارسال نظر