وقتی مادرم با چهره ای پریشان و نگران وارد کلانتری شد و مرا در آغوش گرفت تازه فهمیدم که چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده ام به طوری که چیزی نمانده بود زندگی ام را به نابودی بکشاند در حالی که من معنی «سیلی مادرانه» را نفهمیدم و با تصوری اشتباه در حالی که احساس می کردم غرورم در برابر دیگران جریحه دار شده است، از منزل فرار کردم و حالا در مخمصه ای گرفتار شده ام که هیچ راه گریزی هم ندارم...

هما در حالی که حلقه های اشک چشمانش را پوشانده بود و از نگاه کردن به چهره مضطرب مادرش شرم داشت نگاهی به دستبندهای آهنین گره خورده بر دستانش انداخت و در تشریح چگونگی ماجرای دستگیری اش به کارشناس اجتماعی کلانتری  گفت: ۲ خواهر و برادر کوچک تر از خودم دارم و فرزند بزرگ خانواده هستم. پدر و مادرم با یکدیگر تفاهم اخلاقی نداشتند و همواره بحث و جدل در خانه ما وجود داشت. مشاجرات آن ها بیشتر اوقات به قهر و دعوا می کشید در حالی که هیچ کدام از خواسته هایشان کوتاه نمی آمدند این گونه بود که پس از سال ها کشمکش و بالا و پایین رفتن از پله های دادگاه، بالاخره از هم جدا شدند و ما فرزند طلاق نام گرفتیم. در همین حال مادرم حضانت من و خواهر و برادرم را پذیرفت و این گونه بود که ما زندگی نزد مادرمان را در حالی ادامه دادیم که پدرمان را نیز دوست داشتیم و هیچ اختلافی بین خودمان احساس نمی کردیم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که هفته گذشته برای دیدار بستگان مادری ام به یکی از شهرستان های اطراف شهر سفر کردیم و در حالی به گشت و گذار در مناطق تفریحی و دیدنی می پرداختیم که در منزل خاله ام ساکن شده بودیم. وقتی در حال تدارک ناهار ظهر بودیم به خاطر یک موضوع پیش پا افتاده شروع به لجبازی کردم که همین ماجرا به جر و بحث لفظی بین من و مادرم منجر شد. مادرم که از خیره سری و لجبازی من عصبانی شده بود ناگهان در حضور دیگران سیلی به گوش من زد. با این کار به شدت ناراحت شدم چرا که به هیچ وجه توقع چنین رفتاری از سوی مادرم را نداشتم. احساس می کردم همه غرورم بر باد فنا رفته است و مقابل دختر خاله هایم تحقیر شده ام. این بود که بلافاصله کیف دستی ام را برداشتم تا خانه خاله ام را ترک کنم. در این هنگام خانواده خاله ام مقابلم ایستادند و از من خواهش کردند که از آن جا نروم اما من که خیلی عصبانی بودم به حرف های آن ها توجهی نکردم و یکسره به پایانه مسافربری رفتم. سپس در حالی که نمی توانستم صحنه سیلی خوردن را فراموش کنم با اتوبوس به شهرمان برگشتم و از پایانه مسافربری خودرویی را به طور دربستی اجاره کردم و پارک ملت پیاده شدم و سرگردان و بی هدف راه می رفتم. قصد داشتم خودکشی کنم تا این که نیمه های شب با پسری به نام امیر که او هم مانند من سرگردان بود آشنا شدم و ماجرای فرارم را برایش بازگو کردم و گفتم قصد خودکشی دارم. اما در همین هنگام مأموران گشت ما را دستگیر کردند. وقتی مادرم هراسان خود را به کلانتری رساند تازه فهمیدم که چه اشتباه بزرگی کرده ام و...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت  رکنا را از دست ندهید:

خندیدن حضار به کاندید شدن پژمان جمشیدی در جشنواره فجر/پاسخ پیمان چه بود؟ + فیلم های این اتفاق

وحشتناک ترین دوربین مخفی در آسمان کلاردشت!+فیلم

سنم کم بود ولی عاشق دختری شده بود تا اینکه ناخواسته مادربزرگم وارد ارتباط ما شد و ..!

وقتی مهتاب 15 ساله را به خانه مادربزرگم بردم ..! / 18 سالم بود و او را صیغه کردم تا..!

ناگفته هایی از شواری امنیت سال 57 / اعترافاتی که در جلسات انجام گرفت + فیلم

نقشه شیطانی برای خواهر دوست صمیمی / تنها پای تلویزیون بودم که ..!

دختر 40 ساله بودم که با جعفر 25 ساله که متاهل بود ارتباط پنهانی گرفتم و حالا..!

فرزانه به دنبال ارتباط شیطانی با تازه داماد بود که ..! / عروس رازی داشت؟!

نقشه سیاه یک زن برای همسایه

قتل زن بدنام در خیابان گرگان تهران + عکس

انتقام شیطانی از زن جوان / مردهای کثیف به شماره من زنگ می زدند و..!

مسعود همه چیزم را گرفت و دختری را در برابر پدرش سرافکنده کرد!

اقدام شیطانی زن جوان در خانه اش + عکس

عاقبت شوم پیشنهادهای بی شرمانه برای سهیلا که به دنبال کار بود!

عکس نامتعارف بازیگر زن مشهور در آغوش یک بازیگر مرد در پردیس ملت

تجاوز همزمان 2 مرد ایرانی به 8 دختر نوجوان در سوئد / بزرگترین پرونده شیطانی با 1700 فیلم سیاه + عکس

تجاوز به دخترخوانده 9 ساله + عکس ناپدری شیطان صفت

14 ساله بودم که از جمشید 70 ساله باردار شدم!

پلمب خانه فساد / دستگیری 2 زن ماساژر در خانه شیطان +عکس