آدم کشی جوان دهه هفتادی به خاطر یک دختر + گفتگو و عکس
پسری جوان، روزهای پایانی شهریورماه، در منطقۀ قلعهحسنخان شهرستان گرگان، در حالی که پس از چند سال کش و قوس و درگیری به خاطر عشق به یک دختر بارها با خانوادۀ او درگیر شده بود، اینبار زبان اسلحه را انتخاب کرد و، با شلیک به سمت خانوادۀ این دختر، دایی او را کشت و سپس به مشهد گریخت، فراری که روز سهشنبه با عملکرد کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی و دستورات تخصصی قاضی میرزایی، بازپرس جنایی، پایان یافت و این فرد دستگیر شد.
این جوان، که شعبان نام دارد و متولد ١٣٧۵ است و تاکنون ازدواج نکرده است، روز گذشته، برای تفهیم اتهام قتل، در حالی مقابل قاضی میرزایی قرار گرفت که، در همان جملات اول، اعلام کرد قصد کشتن کسی را نداشته است و به قصد دفاع از خود برابر ٣٠ مرد که دو نفرشان مسلح بودند اقدام به این کار کرده است. در حاشیۀ این جلسۀ بازپرسی، لحظاتی را با شعبان میگذرانیم تا ریز و درشت این پرونده را از زبان خود متهم قبل از اعزام به گرگان بشنویم.
این ماجرا از کی شروع شد؟
ماجرای درگیری ما با این خانواده از چند سال پیش شروع شد و تا به حال هم چندبار با یکدیگر گلاویز شدهایم که، به همین دلیل، چند سابقۀ کیفری هم در پروندهام دارم اما اینبار موضع فرق میکند. من و زکیه، دختر این خانواده، همدیگر را میخواستیم که خانوادهشان مخالف بودند تا اینکه شنیدم ازدواج کرده اما یکبار که او را دیدم و با هم صحبت کردیم گفت او را بهزور شوهر دادهاند و خودش هم مرا میخواست. برای همین، با هم فرار Escape کردیم و به بهشهر رفتیم که در آنجا دستگیر شدیم و، پس از شکایت آنها، محکوم شدم و با یک جواز آزاد شدم. وقتی شنیدند آزاد شدهام، برای دعوا قصد داشتند به سراغم بیایند که بزرگترهایشان نگذاشتند ولی، چند شب قبل از حادثه، با اسلحه دنبالم کردند.
ماجرای تیراندازی از کی شروع شد؟
راستش، همان روزی که این حادثه Incident اتفاق افتاد، یکی از افراد خانوادۀ این دختر در زمینهای کشاورزی همان حوالی با چوب به سر و دماغم زد که به او گفتم: «حق داری. مرا بزن تا دعوا همینجا تمام شود.». بعد رفتم منزلمان تا کیف ورزشیام را بردارم و به باشگاه بروم. در بین راه، به خانۀ خواهرم که در همان محل زندگی خانوادۀ این دخترخانم بود رفتم تا کمی پول از او بگیرم که ١٠موتورسوار از اقوام آنها از کنارم رد شدند و بد نگاهم کردند و چند فحش هم به من دادند. وقتی رسیدم منزل خواهرم، دیدم که جلوِ منزل آنها خیلی شلوغ است. آنها با دیدن من دو تیر هوایی هم شلیک کردند و من هم سریع یک اسلحۀ دولول را از توی خودرو برداشتم و دو تیرهوایی شلیک کردم. خواهرم خودرو را برد که در همین لحظه حسین، دایی آن دخترخانم، با حرکات شنیع و حرفهای رکیک چند قدمی به سمت من آمد و دیگران هم تقریباً داشتند به سمت من میآمدند که، برای دفاع از خودم، یک تیر به سمت آنها شلیک کردم و حسین هم یک تیر سمت من انداخت. بعد، آنها هم به سمت من تیراندازی کردند و با شمشیر و تبر هم به دنبالم آمدند که من سریع دویدم و خودم را درون خانۀ همسایهها انداختم. بعد، با پریدن از روی دیوار، به سمت تپۀ قلعهحسنخان فرار کردم.
فهمیدی که تیر به کی خورده است؟
بله، هم دیدم و هم شنیدم که میگفتند: «حسین افتاد، حسین افتاد.». او دایی زکیه بود.
بعد چه کردی؟
اولش میخواستم همان روز خودم را تسلیم کنم چون میگفتند حالش خوب است اما بعد گفتند که حالش بد شده تا اینکه شنیدم کشته شده و به بهشهر رفتم. اقوام مادریام آنجا هستند. ١٠روز آنجا بودم.
آنها چیزی نگفتند؟
مادربزرگ و دیگر اقوامم اصلا چیزی نمیدانستند.
کی به مشهد آمدی؟
بعد از اینکه ١٠ روز در بهشهر بودم به مشهد آمدم.
کجا ساکن شدی؟
رفتم خانۀ یکی از دوستان قدیمیام در منطقۀ آبوبرق که با مادر ناتنیاش فامیل هستیم.
آنها میدانستند چهکار کردهای؟
نه، خبر نداشتند و من هم چیزی نگفتم.
توی این مدت شک نکردند که چرا برنمیگردی؟
نه، چون من هرسال محرم را به مشهد میآمدم.
در مشهد چهکار میکردی؟
هیچکار. کمتر از خانه بیرون میآمدم و گاهی فقط برای دور زدن بیرون میآمدم.
قضیۀ کرایۀ منزل در مشهد چه بود؟
این دوستم میخواست خانهاش را عوض کند. او مستأجر است. من هم، چون بیکار بودم، با او برای یافتن خانۀ جدید بیرون میرفتم.
به بعدش فکر کرده بودی که چه میخواهی بکنی؟
از دست قانون Law که نمیشود فرار کرد. قصد داشتم برگردم و خودم را معرفی کنم اما، چون خانوادۀ مقتول داغ بودند، ترسیدم و منتظر بودم که اوضاع کمی آرامتر شود تا بازگردم.
قضیۀ فروش خودرویت چه بود؟
خودرو به نام پدرم بود و همان روزهای اول آن را فروختیم تا، اگر مقتول از بیمارستان بیرون آمد، بتوانند با پولش آنها را آرام کنند. این پول الآن در حساب پدرم است.
کسی هم در این ماجراها تو را همراهی کرد؟
نه، من تنها بودم و تنهایی اقدام به تیراندازی کردم. اصلا به قصد دعوا نرفته بودم که کسی را با خود ببرم. همهچیز یکهویی آغاز شد.
اسلحه را از کی داشتی؟این ماجرا از کی شروع شد؟
ماجرای درگیری ما با این خانواده از چند سال پیش شروع شد و تا به حال هم چندبار با یکدیگر گلاویز شدهایم که، به همین دلیل، چند سابقۀ کیفری هم در پروندهام دارم اما اینبار موضع فرق میکند. من و زکیه، دختر این خانواده، همدیگر را میخواستیم که خانوادهشان مخالف بودند تا اینکه شنیدم ازدواج کرده اما یکبار که او را دیدم و با هم صحبت کردیم گفت او را بهزور شوهر دادهاند و خودش هم مرا میخواست. برای همین، با هم فرار کردیم و به بهشهر رفتیم که در آنجا دستگیر شدیم و، پس از شکایت آنها، محکوم شدم و با یک جواز آزاد شدم. وقتی شنیدند آزاد شدهام، برای دعوا قصد داشتند به سراغم بیایند که بزرگترهایشان نگذاشتند ولی، چند شب قبل از حادثه، با اسلحه دنبالم کردند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
محمد جواد ابوعطا
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
قاتل تبهکاری که به خاطر ترس از زنش دروغ ناموسی گفت
ماجرای مرگ تازه عروس در شب چهاردهم زندگی با داماد تهرانی
تجاوز وحشیانه به پسر معلول پشت شمشادهای یک پارک در تهران + عکس
آخرین فیلم از جوان مهابادی قبل از قتل وحشتناک / ناگفته های دوستان قاتل و صادق برمکی + عکس
شوهرم مقابل چشمانم مهسا دختر 12 ساله ام را به اتاق می برد و به او تجاوز می کرد
سگ ولگرد دست جسد سر بریده زن مو طلایی را به دندان داشت! / پلس مشهد از مردم کمک خواست
سلفی پسر دانشجو تبریزی با جسد ! + عکس
با زنم قهر بودم که در خیابان با مهناز دوست شدم / در خانه مجردی اش با او راتباط شوم داشتم که!!!
مرد خشمگین زن همسایه را به آتش کشید + جزئیات
آدم کشی جوان دهه هفتادی به خاطر یک دختر + گفتگو و عکس
پلیس جانباز پس از مرگ هم درس ایثار داد
اشک های سرنوشت ساز یک دختر
خون آشام های خیالی 6 روستایی را کشتند! + عکس
پدرم که مرد، مادرم پس از 15 سال آمد ولی زندگی کثیفی دارد! / ناگفته های دختر 16 ساله
دخترتبریزی در مدرسه مُرد و در اتفاق جالبی زنده شد!
مردی در مشگین شهر اقدام به خودسوزی با بنزین کرد+ فیلم
عکس وحشتناک از گیر کردن مرگبار سر جوان لنگرودی بین بالابر+ عکس
راز سیاه باردار شدن دختر 12 ساله / پدر کودک پس از 8 سال پیدا شد! + عکس
اقدام هولناک چند جوان شرور با دختر جوان در خیابان + فیلم
بلایی که بر سر ساقدوش داماد در رسم عجیب در عروسی آمد + فیلم
نقشه کثیف روزبه برای خانم مدیر در پارک دانشجو + عکس
ارسال نظر