قتل بدون سرنخ پای تنور قدیمی
رکنا: سال 70 بود، مرد میانسالی که صاحب کارگاه نجاری بود با ما تماس گرفت و خبر از جنایتی خاموش داد. محل جنایت مغازهای بود که وسایل و لوازم اوراقی و آهنآلات دست دوم در آنجا خرید و فروش و نگهداری میشد.
در ورودی سالم بود و در نگاه اول به نظر میرسید عامل جنایت یا با قربانی آشناست یا اینکه از طریق دیوار کوتاه مغازه وارد آنجا شده است.
پارس سگ و جسد مرد میانسال
دو اتاق تودرتو مغازه را تشکیل میداد و قربانی که فرهاد نام داشت در وسط اتاق جلویی افتاده بود. مرد میانسال با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.
داخل مغازه مرد اوراقچی، سگی هم بود که با دیدن ما شروع به پارس کرد و مشخص بود که از غریبهها خوشش نمیآید.
مرد میانسالی که موضوع را به پلیس اعلام کرده بود در تحقیقات گفت: سالها قبل همسر فرهاد فوت کرد و او هم به دلیل اختلافاتی که با بچههایش داشت به مغازهاش پناه برد. مغازه را تبدیل به خانه و محل زندگیاش کرد و شبها هم اینجا میماند. تقریبا تنها مونس مرد میانسال سگش بود که بشدت به او وفادار بود. صبح که به کارگاه نجاریام که دیوار به دیوار مغازه اوراقی اوست آمدم، متوجه صدای سگ شدم. پارس سگ تمامی نداشت و همین مساله مرا نگران کرد. خودم را به مغازه فرهاد رساندم و از شکاف در، جسد او را دیدم و موضوع را با شما در میان گذاشتم.
شکایت خانواده مقتول
در بازرسی از خانه قربانی هیچ رد و سرنخی که ما را به متهم برساند، به دست نیامد. به نظر نمیآمد چیزی از مغازه به سرقت رفته باشد، اما در کنار تنور قدیمی که در اتاق عقبی مغازه قرار داشت خاک ریخته شده بود و این موضوع از دید ما پنهان نماند.
در ادامه تحقیقات سراغ خانواده فرهاد رفتیم. با آن که آنها با پدرشان اختلاف داشتند، اما زمانی که از ماجرا باخبر شدند بسیار ناراحت شده و از قاتل یا قاتلان شکایت کردند. در تحقیق از خانواده قربانی اطلاعات جدیدی به دست آوردیم، اطلاعاتی که انگیزه جنایت را برملا کرد.
یکی از فرزندان فرهاد به ما گفت: پدرم به بانک بیاعتماد بود، کسی را بجز خودش قبول نداشت. به همین دلیل پولهایش را نزد خودش نگه میداشت، اما این که کجا آنها را مخفی میکرد نمیدانم. مطمئنم که پولها را داخل مغازه مخفی کرده است، چراکه غیر از مغازه، پدرم جای دیگری نداشت. از طرفی میدانم که او پول زیادی پس انداز کرده، چراکه سالهاست کار میکند و خرج و مخارجی هم ندارد.
در جستوجو از مغازه فرهاد هیچ پولی پیدا نشد و همین مساله نشان میداد متهم با هدف سرقت پولها دست به قتل زده است. خاکهای کنار تنور قدیمی این احتمال را برایمان مطرح کرد که محل نگهداری پولها همانجاست.
مالخری و مرد سابقهدار
تحقیقات میدانی نیز سرنخهایی به ما داد. مشخص شد مقتول، وسایل سرقتی مانند میله گرد و آهنآلات سرقتی را خریداری میکرده و مالخر بوده است. با مشخص شدن این موضوع احتمال جنایت از سوی افراد خلافکار که در رابطه با خرید و فروش اموال سرقتی با مقتول در رابطه بودند نیز مطرح شد.
در حالی که تحقیقات را روی این شاخه متمرکز کرده بودیم، همسایه قدیمی و فردی که جسد را کشف کرده بود اطلاعات جدیدی در اختیار ما گذاشت.
او گفت: من به یک نفر مشکوک هستم و احتمال میدهم که او قتل را مرتکب شده است. او سارق حرفهای است و شبهای زیادی به مغازه فرهاد میآمد. چند باری دیده بودم که او شب در مغازه مقتول میماند. روز قبل از حادثه نیز او را دیدم که به مغازه مقتول آمده بود.
سرنخی از یک مظنون
در ادامه بررسیها هویت مرد جوان به نام شهاب شناسایی شد. سراغ او رفتیم اما شهاب همزمان با جنایت ناپدید شده بود و همین مساله احتمال دست داشتن مرد جوان را در جنایت بیشتر میکرد.
مشخصات و تصویر متهم فراری به تمامی واحدهای گشت و پلیس سراسر کشور اعلام شد. در حالی که تحقیقات ما در کرمان برای دستگیری متهم فراری ادامه داشت، کارآگاهان پلیس میرجاوه اعلام کردند که شهاب را هنگام خروج از کشور دستگیر کردهاند.
ماجرا از این قرار بود که شهاب همراه همسر صیغهای خود قصد خروج از کشور و رفتن به پاکستان را داشته که ماموران پلیس به همسر صیغهای او مشکوک شدند. در حالی که ماموران در حال تحقیق از همسر صیغهای شهاب بودند، مرد جوان در این میان شناسایی و دستگیر شد.
اعتراف به جنایت
با نیابت قضایی راهی میرجاوه شدیم و متهم جوان را به کرمان منتقل کردیم. شهاب منکر جنایت بود، اما همسر صیغهای او اطلاعاتی در اختیار ما قرار داد و قاتل جوان که هیچ سرنخی از خود در صحنه قتل نگذاشته بود، مجبور به اعتراف شد.
همسر شهاب گفت: چند روزی است که شهاب وضع مالی خوبی پیدا کرده و مقدار زیادی پول به دست آورده است. زمانی که از او پرسیدم پولها را از کجا آورده، گفت از مرد میانسالی سرقت کرده است. مقداری از پولها را در خانه پدریاش در کرمان گذاشت و مقدار زیادی از آن را با خودمان به میرجاوه آوردیم تا از آنجا به پاکستان برویم و زندگی جدیدی را در آنجا آغاز کنیم.
سراغ شهاب رفتیم؛ شهاب منکر جنایت بود و زمانی که به او ماجرای سرقت را گفتم، سکوت کرد. سکوتی که زیاد طول نکشید و راز جنایت را برملا کرد. او گفت: با فرهاد به واسطه خرید و فروش اجناس سرقتی آشنا شدم. از آنجا که او تنها زندگی میکرد، گاهی اوقات شبها نزد او میماندم. یکی از شبهایی که در خانه فرهاد بودم، از واقعیتی با خبر شدم که باعث شد مرد میانسال به قتل برسد. آن شب فرهاد تصور میکرد که من خواب هستم و با این تصور سراغ پولهایش رفت. او به بانک اعتماد نداشت و پولهایش را داخل تنور قدیمی قرار میداد و روی آن خاک میریخت. آن شب من از آن ماجرا باخبر شدم و تصمیم گرفتم که پولها را سرقت کنم.
او ادامه داد: فردای آن شب، از دیوار مغازه وارد شده و سراغ تنور رفتم. با آن که دیروقت بود، فرهاد بیدار بود و داشت فیلم میدید. پولها را که حدود 15 میلیون تومان بود برداشتم و خواستم خارج شوم که او سرش را برگرداند و مرا دید. آنجا بود که با هم درگیر شدیم و با ضربات چاقو فرهاد را از پا درآوردم. بعد از آن به خانه پدریام رفتم و مقداری از پولها را آنجا مخفی کردم و همراه همسر صیغهایام راهی میرجاوه شدیم تا فرار کنیم که دستگیر شدیم.
با اعترافات مرد جوان، پولهای سرقتی در خانه پدریاش کشف شد و او با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد. به این ترتیب راز جنایتی دیگر برملا و عامل قتل راهی زندان شد.
بر اساس خاطره ای از غلامرضا اسماعیلی، کارآگاه بازنشسته پلیس آگاهی کرمان
ارسال نظر