بازخوانی پرونده های جنایی: مردی به اتهام قتل دوستش دستگیر شد
اگر همسرم لباس بهرام را می دید د بیشک همه چیز لو میرفت / لباسها را در زیرزمین مخفی کردم و ...
رکنا: رازگشایی از قتل پسر جوان در خانه متروکه، یکی از پروندههایی است که غلامرضا اسماعیلی، افسر بازنشسته پلیس آگاهی استان کرمان رسیدگی به آن را بهعهده داشت.
متهم که در تحقیقات ابتدایی منکر جنایت Crime بود، زمانی که با سرنخ بهجا مانده در صحنه جرم Crime مواجه شد به قتل Murder اعتراف کرد.
سال 69 بود، آن زمان در تجسس کرمان مشغول به کار بودم که یکی از همکارانم با اداره تماس گرفت. مامور جوان که از صدایش میشد استرس و نگرانی را بخوبی درک کرد، با حالتی آشفته گفت: در نزدیکی خانه مادرم جنایتی رخ داده است. خانه مادرم در نزدیکی خانه متروکهای است که سالها کسی در آنجا زندگی نمیکند. در خانه درحال استراحت بودم که صدای فریادی را شنیدم. ابتدا تصور کردم خیال میکنم، اما صدا هنوزم به گوش میرسید، مردی ناله میکرد و کمک میخواست. سریع از خانه بیرون آمدم، منشا صدا، خانه متروکه نزدیک خانه مادرم بود. خودم را به آنجا رساندم و با جسد مرد جوانی مواجه شدم.
او ادامه داد: جسد هنوز گرم بود، اما از متهم و عامل قتل خبری نبود. به نظرم چهره مقتول آشنا نمیآمد و از اهالی محل نبود.
سرنخی در صحنه قتل
با تماس همکارم، بلافاصله راهی محل مورد نظر شدم. بدن بیجان پسر جوان در کنار دیوار خانه متروکه افتاده بود. پزشکی قانونی علت اولیه مرگ را اصابت ضربات متعدد جسمی نوک تیز مانند چاقو عنوان کرد.
در بازرسی از جیبهای قربانی مدارک شناسایی که خونی شده بود به دست آمد. درحال بازرسی میدانی بودیم که در نزدیکی جسد، پاشنه کفشی را پیدا کردیم. پاشنههای کفش مقتول کنده نشده بود و درنتیجه پاشنه کنده شده متعلق به عامل قتل بود که حین فرار Escape کنده شده و در محل جنایت جا مانده بود.
دوستان ناباب
جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و از آنجایی که مدارک شناسایی همراه قربانی بود، خیلی زود موفق شدیم آدرس محل سکونت او را بهدست آوریم. سراغ خانوادهاش که رفتیم، مادرش گفت که از روز قبل بهرام ناپدید شده و اثری از او در دست نیست.
برای اطمینان درخصوص هویت قربانی، از خانوادهاش خواستیم برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی بروند. با مشاهده جسد در پزشکی قانونی از سوی خانواده و تائید آنها،هویت جنازه شناسایی شد.
در گام بعدی به تحقیق از خانواده قربانی پرداختیم. آنها میتوانستند به ما در شناسایی عامل جنایت کمک کنند.
مادر بهرام که هنوز در شوک از دست دادن پسرش بود در تحقیقات گفت: بهرام پسر سر به زیر و مهربانی بود، تا چند وقت پیش حتی سیگار هم نمیکشید تا اینکه به دام دوستان ناباب افتاد و او را معتاد Addicted کردند. اعتیاد بهرام آغاز بدبختیهای ما بود. پسرم برای تهیه هزینه مواد دعوا راه میانداخت و با زور پول میگرفت. بعد از مدتی هم به دلیل مواد کارش را رها کرد. تصور میکنم عامل قتل پسرم یکی از سه دوست معتادش باشند که او را به دام اعتیاد کشاندند.
سومین مظنون
به دنبال اظهارات زن میانسال، تحقیقاتمان را ادامه دادیم. سراغ دوستان بهرام رفتیم. اولین و دومین دوست او با آنکه اعتیاد شدید به مواد مخدر Drugs داشتند با ارائه مدارکی ثابت کردند که در جنایت نقش نداشتهاند.
نوبت به سومین دوست بهرام رسید، مرد جوانی به نام کیومرث که مدتی بود به دلیل مصرف مواد مخدر از کار بیکار شده بود و در خانه پدرش زندگی میکرد.
خانه پدری کیومرث، از آن خانههای قدیمی دوبلکس بود که زیرزمینی بزرگ داشت. تحقیق از کیومرث را آغاز کردیم، اما مرد معتاد مدعی بود که جنایتی مرتکب نشده است. مرد جوان هیچ مدرکی به ما ارائه نکرد که نشان دهد در زمان قتل در صحنه جنایت حضور نداشته است. اظهارات مرد جوان متناقض بود و به همین دلیل بیشتر به او مشکوک شدیم. ما هیچ مدرکی نداشتیم که ثابت کنیم کیومرث در این جنایت نقش دارد و همکارم نیز که خانه مادرش در آن نزدیکی بود، تنها صدای فریادهای مقتول را شنیده بود.
مدرکی برای اثبات جرم
شک و تردید باعث شد تا با بازپرس پرونده هماهنگی کرده و با گرفتن مجوز قضایی به بازرسی از خانه کیومرث بپردازیم.
داخل زیرزمینی قدیمی، لباسهای خونی و کفشهایی کشف شد که به طرز ماهرانهای جاسازی شده بود. کیومرث با دیدن لباسها همچنان منکر جنایت بود.
لباسها خونین بود و باتوجه به مخفی کردن آنها، احتمال دادیم که لباسهای قاتل The Murderer است که در زمان جنایت به تن داشته است. ما در صحنه قتل سرنخی داشتیم که به ما برای حل این معما کمک میکرد.
یک لنگه کفشی که در میان لباسها مخفی شده بود پاشنه نداشت و ما پاشنه لنگه کفش را با پاشنهای که در صحنه جنایت پیدا کرده بودیم تطبیق دادیم. حدسمان درست بود، پاشنه پیدا شده متعلق به کفش کیومرث بود.
از سویی خون روی لباسهای کیومرث با خون مقتول تطبیق داده و پزشکی قانونی تائید کرد که خونهای روی لباس متهم متعلق به قربانی پرونده است.
اعتراف به جنایت
مدارک به دست آمده باعث شد تا متهم جوان لب به اعتراف گشوده و به قتل اعتراف کند. مرد جوان درخصوص قتل بهرام گفت: روز حادثه Incident با مقتول سوار بر موتورسیکلت بودم که بر سر گوشی تلفن همراه بحثمان شد. من هم موتور را در کنار خانه مخروبهای نگه داشتم و هر دو پیاده شدیم.
داخل خانه مخروبه باهم دعوایمان شد و من با چاقویی که همراه داشتم پنج ضربه به او زدم و سوار بر موتورسیکلتم شده و از محل فرار کردم.
او ادامه داد: اگر همسرم لباسهای خونی را میدید بیشک همه چیز لو میرفت و به همین دلیل و ترس از اینکه راز این جنایت برملا شود، لباسها را در زیرزمین خانه مخفی کردم تا به وقتش آنها را دور بیندازم که دستگیر شدم.
با اعتراف مرد جوان، راز قتل در خانه مخروبه نیز فاش شد و متهم جوان به دلیل قتل عمد بهرام راهی زندان Prison شد و پروندهای دیگر به نتیجه رسید.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
منبع: جام جم
اخبار زیر را از دست ندهید:
دختر بازیگر به خلوتگاه کارگردان معروف در شمال تهران رفت و ... / بیهوشم کرد و ...
انگیزه مرموز در قتل های سریالی گیلان+ عکس
آن شب سایه ای وارد اتاقم شد و مرا شکنجه شیطانی کرد / مرد شیطان صفت رد بیرجند اعدام شد
پیرمرد 97 ساله در اصفهان بی بی 73 ساله را به خانه خود برد
مرگ دلخراش دختربچه یک ساله به خاطر گرفتن عکس سلفی
اگر همسرم لباس بهرام را می دید د بیشک همه چیز لو میرفت / لباسها را در زیرزمین مخفی کردم و ...
مریم برای من بود و نمی توانستم او را در کنار شوهرش ببینم / آن روز در خانه من خوشگذروندیم و بعد ...
شب بیدار شدم در اتاق دیگر سرو صدایی می آمد و نادر.../راز شوم این زن و دو مرد چه بود؟+عکس
پایان شوم ارتباط شیطانی پسر مشهدی با دختر روستایی
بلایی که زن 40 ساله داخل BMW بر سر راننده جوان آورد / این زن بیهوش شد تا اینکه ...
ارتباط شیطانی زن شوهردار با میوه فروش 62 ساله لو رفت / در آخرین قرار شوم چه گذشت؟
شایان شبانه به من زنگ زد و گفت کار شوهرم تمام شد و ...
پایان حمله های 5 مرد نقابدار به مشتریان بانک در مرکز و غرب تهران / آخرین طعمه پلیس از آب درآمد
ندا را که هنوز عروسم نشده با زنان دیگر مقایسه می کنم و می خواهم جشن عروسی را بهم بزنم / او هیچ حس زنانه ای ندارد
زندگی مرموز و مجردی استاد دانشگاه در خانه باغ اجاره ای او را به دادگاه کشاند!
داستان جالبی بود ولی سوال اینه این داستان مربوط به سال 69 میباشد طبق مقدمه اول ماجرا سال 69 هنوز تلفن همراه اصلا به ایران نیامده بود حا اینکه چطور قاتل با مقتول بر سر گوشی تلفن همراه درگیری داشتند جای سوال دارد که به نظر میرسد یک داستان ساختگی باشد
سال 69 دعوا سر گوشی تلفن همراه! راست میگن دروغگو فراموشکاره