خواستگاری دردسرساز پسر کرولال از دخترخاله / این جوان در دادسرا چه گفت؟+عکس
رکنا: پسر کر و لال که به خاطر علاقه به دخترخاله اش به مزاحمت های دردسرساز می پرداخت، دستگیر شد. زن جوانی پا در دادسرای تهران گذاشت و در حالی که عصبانی بود از خواهرزاده کر و لالش شکایت کرد.
به گزارش رکنا، این زن به بازپرس پرونده گفت: پسرخواهرم از کودکی کر و لال است و با مادرش در نزدیکی خانه مان زندگی می کند. از کودکی با دخترم همبازی بوده و چندبار از دخترم خواستگاری کرده که همگی حتی مادرش مخالف این ازدواج هستند اما اصرارهای زیاد خواهرزاده ام همه را عصبانی کرده است.
وی در ادامه گفت: دخترم، «حمید» را مثل برادرش دوست دارد اما حمید باعث مزاحمت های زیادی برای دخترم شده و در حالی که پدر پیرم بعد از عمل قلبش به خانه ما آمده بود روز گذشته حمید به خانه مان آمد و اصرار به ازدواج با دخترم داشت و عصبانی شده بود و شروع به شکستن شیشه خانه مان کرد و پدرم وقتی به سمتش رفت وی را هل داد و به زمین انداخت تا جایی که نزدیک بود پدرم کشته شود.
با ادعاهای این زن، بازپرس دستور داد پلیس حمید را دستگیر کند. ماموران پلیس کلانتری وقتی به در خانه حمید رفتند وی با دیدن پلیس از بام خانه پا به فرار Escape گذاشت.
با فرار حمید ماموران با تجسسهای پلیسی وی را در خانه یکی از دوستانش ردیابی و دستگیر کردند.
حمید چون کر و لال بود نمی توانست از خودش دفاع کند و در برگ های که روی میز بازپرس بود، نوشت: «من بی گناهم.» و خواست مادر یا خاله اش به دادسرا بیایند چون آنها به زبان اشاره تسلط دارند. بازپرس خواست تا مادر و خاله حمید برای پیگیری پرونده پسر جوان به دادسرا احضار شوند و در این مدت حمید شروع به نوشتن کرد و گفت: من سواد زیادی ندارم و کرولال هستم. استاد نجارم و درآمد خوبی دارم اما امروز به خاطر اینکه به دخترخاله علاقه دارم دستگیر شده ام. مادر و خاله حمید وقتی به دادسرا آمدند با دستان بسته شده وی روبه رو شدند و مادرش خواست تا دستانش را باز کنند تا با پسرش حرف بزند.
حمید با دستانش روبه خاله اش کرد و با چشمانی پر از اشک شروع به حرف زدن کرد و مادرش حرف هایی که بین آن دو رد و بدل می شد را به بازپرس می گفت.
در این جلسه بازپرس پرونده برای پایان دادن به این درگیری خانوادگی از حمید خواست که دیگر مزاحم دخترخاله اش نشود و در صورت تکرار مزاحمت هایش دوباره دستگیر شده و این بار به زندان Prison خواهد رفت.
حمید با دادن تعهد به بازپرس پرونده با چهره ای ناراحت سر به زیر انداخت و زمانی که دستانش باز بود دستان خاله اش را بوسید و با زبان اشاره گفت: دیگر مزاحم نمی شوم و سعی می کنم با دلتنگی ام بسازم و حتی دیگر خاله ام را نبینم، چون نمی خواهم فکر کنید من مزاحم هستم. می خواستم دختر خاله ام را خوشبخت کنم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر