نزدیک غروب بود و زن غریبه با گریه و زاری سفره دلش را برایم باز کرد. می‌گفت چند بچه قد و نیم قد دارد و شوهرش بیمار و زمین‌گیر است.

او از من تقاضای ٢٠٠ هزار تومان پول برای اجاره عقب‌افتاده خانه‌اش کرد و ادعا می‌کرد صاحبخانه عذرشان را خواسته و اگر پول را فراهم نکند... می‌گفت من یک زن جوان هستم و به چه کسی می‌توانم رو بزنم و... . با دیدن اشک‌هایش دلم سوخت. از طرفی می‌خواستم برای پدرم خیراتی کرده باشم. جلوی یک بانک توقف کردم. جای پارک نبود‌. کارت عابر بانک و شماره رمز آن را در اختیار زن جوان قرار دادم تا از عابربانک مبلغ مورد نظر را برداشت کند. چند دقیقه‌ای منتظر ماندم. خبری از زن غریبه نشد. بالاخره یک جای پارک پیدا کردم و از خودرو پیاده شدم. هرچه اطراف را نگاه کردم فایده‌ای نداشت. تاریکی شب فرا رسیده بود‌. نمی‌دانستم چه کار کنم. از یک ساعت بعد پیامک‌های برداشت از حساب عابربانک برایم می‌آمد. زن حقه‌باز دو خرید ٨٠٠‌هزار تومانی و یک میلیون و چهار‌صد هزار تومانی داشت. او همچنین ٢٠٠‌هزار تومان هم نقدی برداشت کرده بود. موضوع را به ماموران کلانتری ٢٩ اعلام کردم. اعتماد بیجا باعث شد چنین مشکلی برایم درست شود. نباید کارت بانکی و شماره رمز آن را در اختیار فردی غریبه قرار می‌دادم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی