زمانی که پرونده را با دقت خواندم متوجه شدم این مقدار موادمخدر از داخل خورجین موتورسیکلت مردی در پارکینگ محوطه یکی از دادگاه‌های خانواده کشف شده است. صاحب موتور روز دستگیری برای حضور در دادگاه خانواده و رسیدگی به پرونده طلاق همسرش در دادگاه حاضر شده بود که دستگیر شد.

متهم با دستبند همراه سرباز جوانی وارد شعبه شد‌. آن دو مقابلم روی صندلی نشستند. ظاهر مرد بازداشت شده نشان می‌داد آدم موجهی است و به او نمی‌خورد که معتاد Addicted باشد و شیشه مصرف کند. از سرباز خواستم دستبند او را باز کند تا گفته‌هایش را بشنوم و همچنین اظهاراتش را بنویسد‌. مرد به پهنای صورت اشک می‌ریخت و می‌گفت: باور کنید آقای قاضی Judge من حتی به سیگار  لب نمی‌زنم چه برسد مواد و آن هم از نوع شیشه‌. تا به حال در زندگی‌ام خلاف نکرده‌ام. با روزی حلال زندگی خودم، همسر و تنها دختر خردسالم را- که به مدرسه می‌رود - تامین کرده‌ام. با تمام مشکلات زندگی و این اواخر هم شکایت همسرم که خواستار جدایی از من بود، پایم به کار خلاف باز نشد. نمی‌دانم چه کسی با من دشمنی داشته که این بلا را بر سرم آورده است.

چند ماه پیش زمانی که قاضی یکی از شعب دادگاه انقلاب تهران بودم، پرونده‌ای به من ارجاع شد که محتویات پرونده نشان می‌داد مردی جوان به اتهام حمل 4گرم شیشه بازداشت شده است.

روز حادثه Incident من و همسرم به نام نسرین قرار بود در جلسه دادگاه خانواده حاضر شویم. موتورم را در محوطه دادگاه پارک کردم و داخل ساختمان شدم. من عاشق زندگی و بچه‌ام هستم و نمی‌خواستم از همسرم جدا شوم. نمی‌خواستم دخترم با هزار و یک مشکل بزرگ شود. همسرم طلاق می‌خواست. قاضی ادامه جلسه رسیدگی را به روز دیگری موکول کرد. بازگشتم تا با سوار شدن به موتورم به محل کارم برگردم که متوجه شدم ماموران اطراف موتورم ایستاده‌اند و آن را بازرسی می‌کنند. زمانی که علت را پرسیدم اعلام کردند در موتورم مواد کشف شده و همان‌جا مرا بازداشت کردند. جناب قاضی اگر من معتاد بودم و مواد مال من بود با دیدن ماموران فرار Escape می‌کردم و دیگر سراغ موتورم نمی‌آمدم. باور کنید بی گناهم‌.

بعد او شروع به نوشتن گفته‌‌هایش کرد. بعد از پایان گفته‌‌هایش و خواندن اظهاراتش برای او قرار قانونی صادر کردم و از ماموران خواستم در این باره بیشتر تحقیق شود. حسی به من می‌گفت این مرد واقعیت را می‌گوید و باید قربانی توطئه‌ای شده باشد. ماموران زمانی که ماجرا را بررسی کردند، مشخص شد به محض این‌که مرد جوان وارد ساختمان دادگاه خانواده شده، مردی هم در همان حوالی از یک کیوسک همگانی با پلیس Police تماس گرفته و اعلام کرده در موتورسیکلت مردجوان موادمخدر شیشه وجود دارد. مطمئن شدم باید میان این تماس تلفنی و کشف شیشه رابطه‌ای باشد.

در ادامه همسر این مرد را به دادگاه فراخواندم و به تحقیق از او پرداختم که گفت با شوهرش اختلاف‌هایی داشته و می‌خواسته از او جدا شود. اما حالا که او به اتهام حمل مواد بازداشت شده دیگر حاضر نیست با وی زندگی کند و می‌خواهد هر چه زودتر طلاق بگیرد و مهریه 100 سکه‌ای‌اش را هم نمی‌خواهد.

همین گفته‌های زن جوان مرا به شک انداخت. بنابراین از ماموران خواستم درباره این زن بیشتر تحقیق کنند. در ادامه معلوم شد او یک شب پیش از این‌که در دادگاه خانواده حاضر شود چند ساعت با یک خط تلفن همراه حرف زده است. روز حادثه نیز همان مردی که از کیوسک تلفنی همگانی تماس گرفته و ماجرای کشف مواد در موتورسیکلت مرد جوان را اطلاع داده با این زن تلفنی صحبت کرده است. همین سرنخ‌ها باعث شد اطمینان یابم مرد جوان بی گناه بوده و قربانی توطئه شده است.

جمع‌بندی‌‌هایم نشان می‌داد همسرش موضوعی را پنهان می‌کند. زمانی که تلفن‌‌هایش را مورد بررسی قرار دادم، متوجه شدم شماره تلفنی که او با آن حرف زده مربوط به یک زن است. با شناسایی این زن، او را به مرجع قضایی فراخواندم. این زن گفت: من دوست این زن هستم. دخترانمان با هم مدرسه می‌رفتند و همین باعث آشنایی ما شد. چندی پیش او مدعی شد همسرش مرد بدبینی است و او نمی‌تواند با تلفن همراهش با خانواده خودش حرف بزند. بنابراین مرا مجاب کرد کمکش کنم. بنابراین به پیشنهاد وی سیمکارتی به نام خودم برای آن زن گرفتم تا با آن سیمکارت با خانواده‌اش حرف بزند.

همین گفته‌ها اطمینانم را بیشتر کرد که زن متهم، سیمکارت را باید برای مرد دیگری خریده باشد. بنابراین دوباره زن جوان را احضار کردم و درباره سیمکارتی که به نام زن آشنا گرفته است، پرس‌و‌جو کردم که اظهارات ضد و نقیضی را بیان کرد و مدعی بود خودش از همان تلفن استفاده می‌کند.

در ادامه جست‌وجوهای پلیسی آن مرد شناسایی و بازداشت شد. او در تحقیقات مدعی بود این زن و شوهر بازداشت شده‌اش را نمی‌شناسد و اشتباهی پلیس او را دستگیر کرده است.

زمانی که او را در مواجهه حضوری با مرد بازداشت شده قراردادم معلوم شد همدیگر را نمی‌شناسند، اما زمانی که او را با همسر متهم در مواجهه حضوری قراردادم هردو رنگ برچهره نداشتند و هر کدام سعی می‌کردند به گونه‌ای رفتار کنند که انگار همدیگر را نمی‌شناسند. شواهد و قرائن برگناهکاری این مرد صحه می‌گذاشت. بنابراین مرد جوان را که در مقابل دادگاه خانواده بازداشت شده بود آزاد کردم.

به تحقیق از همسر این مرد پرداختم که این زن سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: من و همسرم اختلاف‌هایی داشتیم. همین اختلاف‌ها باعث شد یک روز که با دوستم برای خرید بیرون رفته بودیم با مردی آشنا شده و سوار خودرویش شوم. باب درددل میانمان باز شد و ارتباطمان شکل گرفت. همین باعث شد من درخواست جدایی بدهم، اما شوهرم حاضر به طلاق دادن من نبود. بنابراین برای این‌که ماجرای ارتباطمان لو نرود به نام خانمی که دوستم بود سیمکارتی خریده و آن را در اختیار مرد مورد علاقه‌ام قرار دادم. همچنان با هم در ارتباط بودیم و زمانی که متوجه شدیم شوهرم حاضر نیست از من جدا شود، تصمیم گرفتیم هر طور شده او را به دردسر بیندازیم.

بنابراین نقشه‌ای طراحی کردیم تا شوهرم به زندان Prison بیفتد و من غیابی طلاقم را گرفته و با مرد مورد علاقه‌ام ازدواج کنم. ساعاتی پیش از این‌که همسرم به سمت دادگاه حرکت کند همراه مرد مورد علاقه‌ام به ساختمان محل زندگی‌ام رفتیم و شیشه را در خورجین موتور شوهرم جاسازی کردیم. بعد طبق قرارمان به دادگاه رفتم. او نیز در تماس با پلیس خبر داد که داخل خورجین موتور موادوجود دارد. همین ماجرا باعث شد شوهرم بازداشت شود. گمان می‌کردیم او روانه زندان می‌شود و من طلاق می‌گیرم و با مرد مورد علاقه‌ام ازدواج می‌کنم که شک قاضی پرونده ما را گرفتار کرد.

با اعتراف‌های این زن، مرد مورد علاقه او نیز در مواجهه حضوری دوباره با وی اعتراف و گفته‌های او را تائید کرد. بنابراین هردو را بازداشت کردم و به زندان فرستادم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

منبع: جام جم

 

وبگردی