شعبه 15 دادگاه جنحه جوانی را که با صحنه‌سازی‌های مختلف، از بستگان سپاهیان دانش و آموزگارانی که در دهات خدمت می‌کردند کلاهبرداری کرده بود، به زندان محکوم کرد.

ایرج محکوم این پرونده چندی قبل در حالی که لباس نو و مرتبی به تن داشت توسط عابری دستگیر شد. عابر می‌گفت لباس‌هایی که ایرج به تن دارد متعلق به او است!

با اعزام ایرج به کلانتری و رسیدگی اولیه معلوم شد که ظرف چند ماه متوالی، عده‌ای به کلانتری‌های مختلف شکایت کرده اند که شخصی به خانه‌های آنان مراجعه کرده و با قیافه‌ای حق به جانب و ذکر نشانی‌های صحیح از فرزندشان که در مسافرت است، از آنها کلاهبرداری کرده است.

جمع‌آوری اطلاعات

ایرج ابتدا اطلاعاتی از قبیل سن و قیافه و وضع زندگی مسافر را جمع‌آوری می‌کرد و ضمن مراجعه به منزل پدر یا مادر وی، خود را دوست یا همکار فرزند آنها معرفی می‌کرد و پس از تعریف فراوان از وضع کار و زندگی جوان مسافر می‌گفت: چون عازم تهران بودم، قرار شد نزد شما بیایم زیرا پسر شما احتیاج به پول داشت و می‌گفت که خجالت می‌کشد که باز هم از شما پول بگیرد. البته من او را نصیحت کردم و گفتم بین پدر و فرزند خجالت نباید وجود داشته باشد، ولی پسر محجوب و با‌حیای شما آن‌قدر خجالتی است که حد ندارد. او حتی حاضر نمی‌شد که تقاضایش را در کاغذ برای شما بنویسد! ایرج با اغفال پدر و مادر و اعضای یک خانواده به این ترتیب مبلغی پول از آنها می‌گرفت.

عکس به جای نامه

این نقشه در چند خانواده عملی شد و حتی در یک مورد پس از آن‌که ایرج مبالغی پول از پدر یکی از سپاهیان دانش گرفت،سه ساعت بعد کاغذ این سپاهی که در یکی از دهات اقامت داشت رسید که در آن نوشته شده بود 500 تومان پس‌انداز چند ماهه خود را برای شما فرستادم.

ایرج ضمن مراجعه به یک خانواده دیگر که از وی مطالبه نامه فرزند خود را کرده بودند، با قیافه‌ای ناراحت گفته بود:متاسفم که خبر بدهم دست‌های پسر شما با آب جوش سوخته و چند روزی می‌گذرد که در بیمارستان خوابیده و چون نمی‌توانست کاغذ بنویسد،به من پیغام داد.برای آن‌که شما مطمئن بشوید یک قطعه عکس خود را هم به من سپرد تا به شما نشان بدهم.

آخرین نقشه

آخرین نقشه‌ای که پس از اجرا موجب دستگیری ایرج شد،آن بود که ضمن مراجعه به خانواده‌ای و بیان داستانی نظیر آنچه اشاره شد، از اعضای این خانواده برای فرزندشان پول خواست و گفت: لباس‌های فرزند شما نامرتب است و او در میان جوانان همکار خود از این بابت خجالت می‌کشد و خیال دارد با پولی که شما برای او می‌فرستید لباس تهیه نماید.

در این وقت پدری که فرزندش در مسافرت بود، از شنیدن وضع او به شدت ناراحت شد و چون پول نداشت لباسی را که تازه برای خود دوخته بود، به ایرج سپرد و از او خواهش کرد آن را به پسرش که در یکی از دهات اطراف اصفهان خدمت می‌کرد، برساند!

ایرج پس از گرفتن لباس خداحافظی کرد و از آن حدود دور شد‌. درست دو ساعت بعد نامه فرزند این خانواده رسید و معلوم شد که اظهارات مسافری که خود را دوست او معرفی کرده بود صحت ندارد. پدر خانواده که فهمیده بود با کلاهبرداری روبه‌رو شده به دنبال مسافر رفت و او را در حالی‌که لباس‌های نو را پوشیده بود،با کمک پاسبان دستگیر کرد و به این ترتیب کار ایرج به محاکمه و محکومیت کشیده شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

 

وبگردی